بسمالله الرحمن الرحیم
* روز سیـزده رجب سـال سـی عامالفیـل، یعنـی ده سـال پیـش از بعثت پیامبر در مکه، در درون خانۀ خدا به دنیا آمد. پدرش عبدمناف، معروف به ابوطالب، فرزند عبدالمطلب بن هاشم، عموی پیامبر و «شیخ الابطح» بود. وی بزرگِ کسانی بود که در مکه به پیامبر پناه دادند و او را یاری کردند. مادرش فاطمه، دختر اسد بن هاشم بود که برای پیامبر همچون مادر به شمار میآمد.
* پیش از آنکه بـه سـن شانـزده سـالگی بـرسد، به خانۀ پیامبـر رفت؛ زیرا در مکه قحطی پیش آمد و پدرش، ابوطالب از یک سو عیالمند بود و از سوی دیگر، مردمِ نیازمند به خانۀ او بسیار رفت و آمد میکردند. از این رو، او در خانۀ پیامبر پرورش یافت تا اینکه پیامبر برانگیخته شد، تا رحمتی برای جهانیان باشد. او پیش از دیگران به پیامبر ایمان آورد و به دست او پرورش یافت و علم را نزد او فرا گرفت تا جایی که پیامبر دربارۀ او فرمود: «أنا مَدینةُ العِلمِ وَعَلِیٌّ بابُها» (من شهر علمم و علی دروازۀ آن است.)
* در سال سوم بعثت، پیامبر به فرمان خداوند فرزندان عبدالمطلب را گرد آورد و فرمود: «چه کسی مرا در این امر (رسالت) یاری میکند تا برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشین من در میان شما باشد؟» همه خاموش ماندند و تنها علی برخاست و گفت: «منای رسول خدا.»
* او در طول دورۀ دعوت پیامبر در مکه، دشوارترین نقشها را در پشتیبانی از دین و پیامبر به دوش گرفت.
* هنگامی که بنیهاشم به همراه پیامبر به شِعب ابیطالب پناه بردند، او با وجود خطرهای فراوان و تهدیدهای قریش که بنیهاشم را تحریم کرده بودند، برای آنان غذا میبرد. او بسیاری از شبها در بستر پیامبر میخوابید تا پیامبر از یورشهای شبانه و غافلگیرانه در امان بماند. وقتی قبایل مکه برای کشتن پیامبر توطئه چیدند، خداوند به پیامبرش فرمان داد که پس از فراهم شدن زمینه، از مکه به مدینه هجرت کند. پیامبر در آغاز شب از خانه بیرون رفت و علی تا صبح در بستر پیامبر خوابید، در حالی که توطئهگران بر گرد خانه در کمین بودند. علی که جوانی ۲۳ ساله بود، در بستر پیامبر خوابید و با دلیری و جانفشانی، خود را در آغوش خطر افکند تا پیامبر نجات یابد و هجرت انجام گیرد.
* او پس از بازگرداندن امانتهایی که در نزد پیامبر، محمد امین بود، به همراه خانوادۀ پیامبر به مدینه هجرت کرد.
* در اوایل هجرت، پیامبر میان مهاجران و انصار پیوند برادری برقرار کرد و به علی گفت تو برادر من در دنیا و آخرت هستی. پس از آن دخترش فاطمه را که پارۀ تنش، گل خوشبویش و همچون قلب درون سینهاش بود، به ازدواج او درآورد.
* او در جنگ بدر که جوانی ۲۴ ساله بود و در جنگ احـد کـه ۲۵ ساله بود و در جنگ با یهود که ۲۶ ساله بود و در جنگ احزاب یا خندق که ۲۷ ساله بود و در جنگ خیبر که ۲۸ ساله بود و در فتح مکه که ۳۱ ساله بود و در ماجرای اسلام آوردن مردم یمن که ۳۳ ساله بود و در همۀ محنتها و خطرهایی که چه در زمان پیامبر و چه پس از رحلت ایشان، اسلام را تهدید میکرد، از اسلام و پیامبر و امت اسلامی دفاع کرد.
* در جنگ احد پیامبـر دربـارۀ او گفت: «لا سیفَ إلّا ذوالفَقـار وَلا فَتی إلاّ علِی» (هیچ شمشیری همچون ذوالفقار و هیچ جوانمردی همچون علی نیست.) در جنگ احزاب نیز دربارۀ او فرمود: «بَرزَ الإیمانُ کُلُّهُ إلی الشِّرکِ کُلِّهِ» (همۀ ایمان به سوی همۀ شرک شتافت.) نیز فرمود: «ضَربةُ عَلِّیٍ یَومَ الخَندَقِ تُوازی عَمَلَ الثّقلَینِ.» (ضربۀ شمشیر علی در روز خندق با همۀ کارهای نیک انس و جن برابری میکند.) در جنگ خیبر نیز فرمود: «لَاُعطِیَنَّ الرّایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَرَسولَهُ وَیُحِبُّهُ اللهُ وَرَسولُهُ کَرّارٌ غَیرُ فَرّار.» (فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست دارد و بسیار حملهکننده است و هرگز فرار نمیکند.) نیز به او فرمود: «تأتی أنتَ وَشیعتُکَ یَومَ القیامة راضین مَرضیّین.» (ای علی تو و شیعیانت در روز رستاخیز در حالی میآیید که خشنودید و خدا نیز از شما خشنود است.)
* او سی سال پس از پیامبر زنده بود و در این مدت برای امت خیرخواهی میکرد و خطرها را از آن دور میکرد، تا جایی که خلیفه ابوبکر گفت: «خدا مرا به هیچ مشکلی گرفتار نسازد که ابوالحسن برای حل آن حضور نداشته باشد.» و خلیفه عمر بن خطاب نیز بارها گفت که اگر علی نبود، عمر هلاک میشد.
* در دوم ذیالحجۀ سال ۳۵ هجری مردم با او برای خلافت بیعت کردند. او چهار سال و نه ماه و هشت روز عهدهدار این امر بود و سپس در محراب مسجد کوفه به شهادت رسید و هنگامی که او را ترور کردند، فرمود: «فُزتُ وَربِّ الکَعبَةِ» (به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم.)
* او همانگونه که پیامبر دربارهاش فرموده بود، همواره با حق بود و حق نیز همواره با او بود. افراد زورمند، برای او ناتوان بودند و حق را از آنان میستاند و ناتوانان در نگاه او بزرگ بودند و حق آنان را میستاند. دربارۀ زمینها و ملکهای عمومی که در دورههای پیش از او میان انصار و وابستگان دستگاه حاکم تقسیم شده بود، فرمود به خدا سوگند آنها را باز میگردانم، هرچند کابین زنانتان کرده باشید.
* این موضع سرسختانۀ او جنگها و فتنههایی را در دورۀ خلافتش بر ضد او به دنبال داشت و ناگزیر شد با پیمانشکنان (در جنگ جمل) و ستمگران (در جنگ صفین) و از دین بیرون رفتگان (در جنگ نهروان) بجنگد، ولی درجنگ نیز مانند زمان صلح نماد حق و عدالت و دلسوزی بود.
* از جمله آموزههای اوست:
ـ پارسایی آن نیست که تو مالک چیزی نباشی؛ آن است که چیزی مالک تو نباشد.
ـ اگر مقهور شوید، زندگیتان مرگ است و اگر پیروز شوید، مرگتان زندگی است.
ـ آیا به همین راضی باشم که مرا «امیرالمؤمنین» گویند و با مردم در سختیهای روزگارشان مشارکت نداشته باشم؟ یا آنکه در سختی زندگی مقتدایشان نشوم؟... آیا شب با شکم انباشته از غذا سر بر بالین نهم و در اطراف من شکمهایی گرسنه و جگرهایی تشنه باشد؟
ـ عقل، به یاد سپردن تجربههاست.
ـ آرزوهای خیالی، فریبدهندۀ انسانهای احمق است.
* و سرانجام، از عصر خود رخت بر بست تا از همۀ عصرها سر برآورد.
* او با سیره و آموزههای خود در کنار ما زندگی میکند و ما ایمان خالصانه، تلاش ثمربخش و جهاد برای بازپسگیری عزت از دست رفته را از او الهام میگیریم.
با تقدیم درود و بهترین آرزوها
جمعیت احسان و نیکوکاری صور ـ لبنان
موسی صدر