انفجار غیرمنتظرهٔ یک مین در محل آموزش افراد جنبش امل، ماهیت شکل گیری این گروه را برای اولین بار برملا کرد.
۵ جولای ۱۹۷۵ بود که یک مین ضد تانک در میان گروهی از جوانان درحال آموزش در منطقهٔ عین البنیّة بعلبک منفجر شد. جوانانی که زیر نظر مربی کارآزموده برای مقاومت آموزش میدیدند و هستهٔ اولیه جنبش امل را تشکیل میدادند. این انفجار هویت جنبش را که تا آن زمان مخفی مانده بود، آشکار کرد و امام موسی صدر فردای همان روز در یک کنفرانس خبری شکل گیری جنبش امل (افواج المقاومة اللبنانیة) را اعلام کرد.
امام موسی صدر در این کنفرانس خبری در بیانیهای میگوید:
«در گیرو دار دردهای شدید و با افتخار خبر شهادت گلچینی از جوانان لبنان را به هموطنان و بهویژه مردم استوار جنوب اعلام میکنم. آنان «رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» هستند. این دسته گل سرخ از گلهای جوانمردی و فداکاری نخستین گروه از افواج مقاومت لبنان (امل) بودند که به ندای میهن زخم خوردهٔ خود که اسرائیل همواره و از هر سو و به هر وسیله به آن تجاوز میکند، پاسخ گفتند ...
این جوانان میخواستند ثابت کنند وطن دوستی نه شعار است و نه کسب و کار و نه کالایی که بتوان با آن معامله کرد؛ بلکه وطن تجلیگاه ابعاد وجود انسان و مقوم شالودهٔ کرامت او و مجالی برای رسالت های اوست؛ و باید با فدا کردن جان خود از آن دفاع کنیم، هرچند از نظر قدرت و عدّه با دشمن برابر نباشیم.»
علت مخفی بودن جنبش امل در ابتدای تشکیل آن
امام موسی صدر در سخنانی که در افتتاحیهٔ نخستین کنگره جنبش امل در ۲۸ می ۱۹۷۶ بیان کرده، درباره علت مخفی بودن جنبش امل در ابتدا می گوید:
«جنگ و درگیری در حالی آغاز شد که ما هنوز در آغاز فعالیت خود بودیم. فعالیت ما در قالب اعتصاب و سپس، برگزاری همایشهای مسلحانه آغاز شد، اما مشکل محرومیت حل نشد. دریافتیم که راه درازی در پیش داریم و پیمودن راه طولانی نیازمند برنامهریزی و ساماندهی است. سازماندهی جنبش محرومان در ابتدا مخفیانه و بیسرو صدا صورت گرفت و در ادامه، بر اثر وقایع مختلف آن را آشکار کردیم. شاخۀ نظامی جنبش نیز، بدون اعلام همگانی و بهمنظور دفاع و مقاومت از روستاهای جنوب، که در معرض تجاوزات اسرائیل قرار داشتند، آغاز به کار کرد تا اینکه فاجعۀ انفجار در عینالبنیة این فعالیت را نیز آشکار ساخت. بدینترتیب، خداوند اراده کرده بود که ما را همچون انسانی که شنا کردن بلد نیست، در وسط دریا قرار دهد و، سپس، از ما مراقبت کند تا شنا کردن بیاموزیم. من هیچگاه عضو تشکیلات یا حزبی نبودم و حضور در حزب یا تشکلی را تجربه نکرده بودم، اما به ناگاه خود را در کنار شما یافتم. اگر میخواهیم اهداف و آرمانهای مردم را به پیش ببریم، باید آن را سازماندهی کنیم و این کار به خواست خدا ممکن شد.»
امام صدر در بخشی دیگر از سخنانش تاکید میکند: «ما ابتدا بهطور پنهانی کار تشکیلاتی میکردیم و تشکیلات، تنها میان اعضا مطرح بود، بدون آنکه تبلیغاتی در کار باشد. وقتی حوادث رخ داد و افرادی از گوشه و کنار درصدد برآمدند که به نام جنبش فعالیتهایی کنند و در نتیجه، نوعی هرج و مرج پدید آمد، ناگزیر شدیم تشکیلات را آشکار کنیم و از اختیارات خاص رهبری جنبش استفاده کنیم و از میان افراد برگزیده، بهترینها را انتخاب کنیم. در زمینهٔ وضعیت نظامی نیز ما تشکیلات نظامی نداشتیم. تنها تمرینهایی صورت میگرفت و این تمایل وجود داشت که همه یا بیشتر اعضای جنبش آموزش نظامی ببینند و تا حد امکان مسلح باشند. شب اول که حادثهٔ عینالبنیه رخ داد، تلاش کردیم آن را پنهان نگه داریم و به حادثه، تصویری دور از واقع بدهیم. اما حادثه به اندازهای وحشتناک و فاجعهآمیز بود که به هیچ وجه نمیشد آن را پنهان نگه داشت. تا آن موقع تشکیلاتی به نام «أفواج المقاومة اللبنانیة» شکل نگرفته بود و چیزی به نام «أمل» وجود نداشت. روز دوم من دریافتم پدری که یک یا دو پسرش کشته یا زخمی شدهاند، با خود میگوید: پسر یا پسران من در چه راهی کشته شدند؟»
او دربارهٔ علت آشکار کردن هویت گروهی که برای مقاومت آموزش میدیدند، میگوید: «میدانید که یکی از عزیزان ما در ریاق هر دو جوانش کشته شدند. آیا ما میتوانستیم این وضع را نادیده بگیریم و مسئلهٔ انفجار را پنهان کنیم؟ پدر و مادر و برادر، این غم در دلشان باقی میماند که پسرشان در چه راهی کشته شد. آیا علنی اعلام میکردیم که این اردوگاه در حال آماده کردن جوانان برای جهادی بزرگ در راه دفاع از سرزمین جنوب بود؟ به تمام معنا یعنی یک هدف دینی و ملی و قومی و انسانی. آن روز، پس از فکر کردنهای بسیار و علیرغم مخالفت دوستانی که با آنها رایزنی کرده بودم، [مسئلة جنبش أمل را اعلام کردم.] دوستان تأکید داشتند که اعلام این مسئله جان تو را به خطر میاندازد. به یاد دارم یکی از آنها به من گفت: چطور میخواهی از پیشوای محرومان به پیشوای مجاهدان تبدیل شوی؟ این کار به زمینهسازی و آمادگی نیاز دارد. ولی به احترام روح شهیدان و دل داغدیدگان خطر را پذیرفتم و تولد أفواج مقاومت لبنان (أمل) را اعلام کردم و پروردگار نیز این نام زیبا را به ما الهام کرد: نامی که اگر به زیبایی کلمهٔ فتح (نام جنبش آزدیبخش فلسطین) یا زیباتر از آن نباشد، زیبایی و لطافتش کمتر نیست و این چیزی است که همواره بر فعالیتهای ما غلبه دارد و زیبایی لفظ با زیبایی معنا هماهنگ و همسوست. خدا را سپاس میگوییم.»
۲ روز بعد از این حادثهٔ انفجار و اعلام هویت جنبش امل، بازماندگان شهدای این حادثهٔ در تلگرافی به امام موسی صدر نوشتند:
«از بازماندگان شهدای راه حق در بعلبک
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ.»
ای امام مجاهد! فرزندان ما به شهادت رسیدند و ما نیز در انتظار همین هستیم و هرگز از عقیدة خود برنمیگردیم.ما راهی را که شما میپیمایید برگزیدهایم زیرا که آن راه خدا است. مجروحان ما خون خود و شهیدان ما جان خود را در این راه فدا کردند و ما نیز همگی به سوگند بزرگ خود پایبندیم. فرزندان ما و ما که پدران و مادرانشان هستیم، در کنار شما استوار ایستادهایم و راه حسین، راه حق و عدالت، راه فلسطین و جنوب را ادامه میدهیم. اللهاکبر. امضاکنندگان: علی عبداللطیف عوده، عباس حسین الموسوی، اسعد ناصر الموسوی، سید علی مرتضی.»
سخنان امام صدر و نمایندهٔ مارونی ها در مراسم بزرگداشت شهدای انفجار
پدر يواكيم مبارك نماینده پاتریارک مارونیها در مراسم بزرگداشت شهدای انفجار عین البنیهٔ در سخنانی عنوان کرد: «اين افتخار را دارم كه از طرف پاتریارک خريش در اينجا به شما تسلیت بگویم. ايشان صادقانه درخواست كردند كه تسليت ايشان را به خانوادة قربانياني كه در خاك ميهن به شهادت رسيدند، ابلاغ کنم. به سبب شروع جلسات مجمع عمومي از صبح امروز، ايشان نتوانستند يكي از اعضاي مجمع عمومي را به اينجا بفرستند و مرا به عنوان يكي از كاهنان خود، فرستادند.»
او سپس از جنبش محرومان به رهبری امام صدر تجليل كرد و گفت: «كساني كه ديروز در بعلبك به شهادت رسيدند ميخواستند كشور خود را ياری كنند و از شدت محروميت هموطنان بكاهند، ولي تقدير چنين رقم خورد كه به محروميت آنان افزوده شود؛ چرا كه افتخار شهادت در سرزمين جنوب را از دست دادند. شهادت آنان سرزنش ماست زيرا که حق آنان را ادا نکردیم و از حمايت آنان در برابر تجاوزهای پيدرپي اسرائيل كوتاهي كرديم. دنيای محروميت چشمههای بخشش را جاری خواهد ساخت و خون پاكي كه خاك بعلبك را سيراب كرد، ما را سرزنش ميكند و انتقام خوني كه در محلهها و خيابانهای بيروت ريخته شد، از ما گرفته خواهد شد.»
وي خطاب به امام صدر گفت: «خون پاكي كه ريخته شد، صبغهٔ الهی داشت و چه رنگی از «صبغهالله» بهتر است. شما پيشواي محرومان بوديد و اكنون پس از خوني كه ريخته شد، پيشواي مجاهدان شديد. ما در لبنان بر تثبيت يكپارچگي ملي و بر عربي بودن لبنان تأکید میکنیم و خواستار آزادسازی كامل سرزمينهای فلسطيني هستیم و ديدار یکدیگر را در قدس شريف انتظار میکشیم.»
امام صدر نیز در این مراسم بزرگداشت در سخنانی عنوان میکند:
«ما آنان را گرامي ميداريم و در برابرشان سرفرود ميآوريم و به زندگي و سرنوشتشان غبطه ميخوريم و همان گونه كه آنان با زبان و عمل خود به امام حسينع گفتند: «كاش ما با تو بوديم و به رستگاری بزرگ ميرسيديم» ما نيز به اين جوانان ميگوييم كاش ما با شما بوديم و به رستگاري بزرگ ميرسيديم....
من خود در بقاع و جنوب هنگامي كه به خانهٔ شهدا ميرفتم ميديدم كه اين جوانان با خون خود و با فداكاریهای خود تصويری قهرمانانه ترسيم كرده و جلسات شادی برپاكردهاند. در هر خانهای كه وارد میشدم از پدر يا مادر شهيد ميشنيدم كه ميگفتند: ما يكي از جوانان خود را دادهايم و پنج نفر ديگر باقي ماندهاند. همه فرزندان ما را با خود ببر. حتي از پدران آنان كه اكنون نيز در اين اجتماع حضور دارند شنيدم كه ميگفتند: آيا سالمندان نيز ميتوانند در اين جنگ حضور داشته باشند؟ اگر ما نيز میتوانيم از جنوب دفاع كنيم، خواهش ميكنيم اسم ما را بنويسيد يا به مسئولان بگوييد اسم ما را بنويسند. ديروز در عرمتي زن سالمندی را دیدم كه فرزندش شهيد شده بود. به من گفت: سيد موسي آيا زنان نيز میتوانند در اين جنگ نقشی داشته باشند؟
اين همان بشارت است، اي برادران و ربطي به ارادهٔ سيد موسي و يا خود سيد موسي يا مردم ندارد. آنان از ما پيشي گرفتند و به خدا پيوستند و به هر كوچك و بزرگ و مرد و زني ندا ميدهند كه به دفاع از وطن بپردازند و در برابر دشمن توطئهگر و متكبر كه خاك پاك جنوب را آلوده كرده است و مردم را مسخره ميكند و حكومت و ملت هر دو را خوار و كوچك ميشمارد، بايستند. خود دشمن به گروهی در طيرحرفا گفته است که اگر در لبنان يك مرد پيدا ميشد، ما وارد اين سرزمين پاك نميشديم.»
خصوصیات ویژهٔ مقاومت لبنانی (امل)
امام موسی صدر در سخنانی دیگر دربارهٔ مقاومت لبنانی توضیح میدهد: «ده سال است كه من خواستار تشكيل مقاومت لبنانی شدهام و يك سال و هفت ماه قبل در روز عاشورا، روز جانفشاني عظيم، شكلگيری آن را اعلام كردم و از ساكنان جنوب خواستم مسلح شوند و آموزش ببينند. چهل روز پس از آن نيز از اهالي بعلبك خواستم چنين كنند و در كنار مردم جنوب بايستند و به آنان كمك كنند. مسئولان با وجود درخواستها و فشارها و موضعگيریهای ما به شکايات مردم رسيدگي نكردند و جنوب و مردم آن را در برابر تجاوزهای پياپي و رو به گسترش اسرائيل رها کردند و ديدم شهروندان جنوب عملاً سه انتخاب بيشتر ندارند: مرگ يا مهاجرت يا خواری كه ننگ آن كمتر از خيانت نيست. از اين رو جوانان مؤمن به خدا و ميهن را به آموزش نظامي تشويق كردم و مقامات و فرماندهان رده بالای نظامي لبنان نيز با وسايل خاص خود از آن خبردار شدند.
من نميخواستم موجوديت اين مقاومت لبناني را اعلام كنم. تنها چند موضع عملي همانگونه که در طيبه و كفركلا اتفاق افتاد، نشانههایی از این موجودیت بود، ولي فاجعهای كه پيش آمد مرا وادار به اعلام آن كرد.
او در بخشی دیگر از توضیحاتش دربارهٔ خصوصیات این مقاومت و اعضای آن میگوید: «من مبارزهطلبي را دوست ندارم و طبيعت من اين گونه نيست، ولي چند مسئله را مطرح میکنم:
الف. هيچ يك از اين جوانان مؤمن در هيچ درگيري داخلي ديده نشدهاند. آنان تنها فداييان مرزهای سرزمين مقدس لبنان هستند.
ب. درهای اين جبههٔ مقاومت لبناني به روي هيچ يك از هموطنان شريف مسيحي بسته نيست؛ بلكه به نظر من اگر آنان وارد اين جبهه شوند، پايداريشان در دفاع از خاك وطن مانند ديگران است، اگر بيشتر نباشد. بیایید امتحان کنید.
ج. هر گاه سازمان رسمی دفاع تشكيل شود و مسئوليتهای خود را بر عهده گيرد، لحظهای در الحاق همهٔ آنان به این سازمان فروگذار نخواهم كرد.
د. آنچه بهتر از هر چيز حقيقت اهداف اين جوانان را نشان ميدهد، موضع انساني و عاطفي آنان در زحله و اطراف آن در روز فاجعه است كه گروه گروه به كمك مردم شتافتند و در صفهای طولاني ايستادند تا به آنان خون اهدا کنند. اگر آنان ايمان نداشتند كه اين خونها در راه حفظ لبنان جاری خواهد شد، چنين نميكردند. كاش كساني كه شايعهپراکني ميكنند و سياستهای بيارزش در پيش ميگيرند و ارزشها را وارونه جلوه ميدهند، از آنان درس ميگرفتند.»
دو روایت از واقعهٔ انفجار و واکنشها به تشکیل جنبش امل
روایت اول: شهید دکتر مصطفی چمران در بخشی از خاطرات خود دربارهٔ چگونگی تشکیل «جنبش امل» و برخوردهای افراد و احزاب مختلف با آن میگوید: «در سال ۱۹۷۳ سازماندهي «حركت محرومين» به رهبري امام موسيصدر شروع شد و من مسئول تنظيم تشكيلات اين سازمان بودم. سازماني كه به سرعت شيعيان را دور خودش جمع كرد، سازماني كه ايدئولوژيش اسلام بود، اما اسلام حقيقي، اسلام انقلابي. اسلامي كه سربازانش به قدرت اسلحه شهادت مسلح ميشدند.
چنين سازماني با چنين ايدئولوژی مورد بغض و كينه چپيها و راستيها و حتي روحانيون مرتجع لبنان قرار گرفت، ولي اين سازمان به سرعت پيش ميرفت. همانطور كه گفتم عده زيادی از جوانان بدبخت و فلكزده شيعه به علت خلائي كه وجود داشت به احزاب كمونيست، چپ و سازمانهاي متطرّف چپ فلسطيني پناه ميبردند. ولي پس از تأسيس «حركت محرومين» عده زيادي از اين جوانان به اصل و مبداء خودشان بازگشتند و به قول معروف، فرش را، گليم را، از زير پای احزاب كشيدند و در هر دهي كه يك يا دو نفر از حزب كمونيست وجود داشت، اقلاً صد تا دويست نفر از اعضای مؤمن حركت محرومين فعاليت ميكردند.»
چمران دربارهٔ واقعهٔ انفجار مین و تبعات پس از آن توضیح میدهد: «آموزش نظامي أمل شروع شد، اولين گروه هفتادنفري از استادان و شاگردان مؤسسه مدرسه صنعتي جبلعامل را در دهي به نام «يمونه» در بعلبك به مدت يك هفته تعليم نظامي داديم و نتيجه بسيار رضايتبخش بود. آنگاه پس از توافق فتح، مركز بزرگ تدريب (آموزش نظامي) «أمل» در عين البنیّة حوالي بعلبك زير نظر مربيان فتح، براي جوانان أمل افتتاح شد كه نتيجه آن رضايتبخش بود، تا اينكه انفجار مين باعث شهادت ۲۶ نفر از جوانان ما و بيش از هفتاد مجروح گرديد. آن مركز تدريب بسته شد و مركزي ديگر در جَنتا باز گرديد، كه اول زير نظر فتح اداره ميشد، ولي بعد اداره آن را خود جوانان أمل به دست گرفتند. انفجار اردوگاه بعلبك، سروصداي زيادي به پا كرد و سازمان را – كه مخفي بود- علني كرد و همه از اطراف به دشمني برخاستند.
مسيحيان و چپيها هر دو مخالف بودند؛ زيرا ميدانستند اگر طرفداران صدر، سازماندهي شده و جنگنده شوند، ديگر كسي نميتواند در مقابل قدرت آنان ايستادگي كند. چپيها تا به آن روز با آقاي صدر كاري نداشتند، فكر ميكردند و او رجل دين و مثل ديگرانست كه گاهگاهي شعارهايي تند ميدهد، اما هنگامي كه متوجه سازماندهي او و تعليمات نظامي او شدند، ترس و وحشت آنها بالا گرفت و شروع به كارشكني و اذيت كردند.»
متن کامل روایت دکتر چمران را
اینجا بخوانید.
روایت دوم: نجیب سید علی خلف یکی از رزمندگان امل است که در حادثه انفجار مین در «عین البنیّة» بعلبک حضور داشت و مجروح شد. او در بخشی از خاطراتش درباره آن حادثه میگوید: «در روز سوم دوره آموزشی بود که یک مین ضد تانک منفجر گردید. در همان لحظه اول ۱۵ نفر به شهادت رسیدند. عده زیادی مجروح شدند که من هم یکی از آنان بودم. از ناحیه دو چشم، دست و پا به شدت مجروح شده بودم. در لحظات و دقایق اولیه انفجار، هیچ امیدی به زنده ماندن نداشتم. چرا که اولاً خونریزیام شدید بود. ثانیاً از اردوگاه تا اولین بیمارستان، یک راه طولانی و پر پیچ و خم کوهستانی در پیش بود.»
متن کامل روایت نجیب خلف را
اینجا بخوانید.
..................
* مطالب مربوط به سخنان امام موسی صدر در این پرونده از جلد ششم و دوازدهم کتاب «مسیرة الامام السید موسی الصدر» انتخاب و ترجمه شده است.