«حاج حسین مهدیان» یکی از مشهورترین یاران انقلاب اسلامی است که با شهید مفتح ارتباط صمیمانه ای داشته است. او در یک مصاحبه به سفر آیت الله مفتح به لبنان و ملاقاتش با امام موسی صدر اشاره کرده است.
در بخشی از مصاحبه او به جمع آوری مبالغی برای کمک به جنگ زدگان لبنان اشاره کرده و گفته است:«جنگزدههای لبنان بهشدت در مضیقه و صدمه خورده بودند. ما هیئتی بودیم که مبالغی جمع کردیم و برای کمک به آنها رفتیم. مهندس توسلی هم از انجمن اسلامی مهندسین، 150 هزار تومان به منزل من آورد و گفت: حالا که دارید میروید، این را هم از طرف ما ببرید. ما به سوریه رفتیم و با امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان که در آن موقع دفترشان در سوریه بود، ملاقات کردیم.»
در بخش دیگری از این مصاحبه مهدیان از آیت الله مفتح نقل کرده که او می خواسته واسطه آشتی میان جلال الدین فارسی و امام موسی صدر شود. «شهید مفتح به امام موسی صدر گفت: میخواهم از این فرصت استفاده و این کدورت را برطرف کنم. آقاموسی انصافاً برخورد بسیار بزرگوارانهای کرد و گفت: «با اینکه جلال این طرف و آن طرف حرفهای تندی علیه من میزند، اگر یک خار به پایش برود، آرام نخواهم گرفت،من با ایشان مشکلی ندارم»
وی در بخش دیگری از مصاحبه به رفتارهای امام موسی صدر اشاره کرده و گفته:«آقا موسی هم رهبر شیعیان لبنان بود و هم رئیس مجلس اعلای لبنان و بنا به الزاماتی گاهی که به ایران میآمد، مجبور بود با شاه هم ملاقات کند. از جمله ناچار شددر باره چند زندانی با شاه صحبت کند. جلالالدین فارسی از این ملاقاتها و از اینکه سفیر ایران در لبنان نزد آقاموسی میرفت دلخور بود و اینها را به حساب وابستگی به رژیم شاه میگذاشت و همه جا بهخصوص در نشریهاش، به شکل حاد و ناجوری به آقاموسی میتاخت، اما آقاموسی کوچکترین گلایهای نکرد. همیشه گفتهام: اگر کسانی که در مصدر امور هستند بتوانند اینطور کریمانه برخورد کنند، بسیاری از مسائل و مشکلات حل خواهند شد.»
مهدیان به اقدام مشترک آیت الله مفتح و امام موسی صدر در لبنان برای ایجاد یک مدرسه شبانه روزی اشاره کرده و ماجرا را چنین شرح داده است:«با شهید مفتح تصمیم گرفتیم در کنار کارهای موقتی و زودگذر، یک کار زیربنایی هم بکنیم. با آقا موسی صدر مشورت کردیم و قرار شد یک مرکز شبانهروزی راه بیندازیم که از کودکستان تا دانشگاه را در بر بگیرد و فرزندان خانوادههای شهدا از ابتدایی تا دانشگاه، در این مرکز باشند و دیگر کسی نگران آنها نباشد. آقاموسی این پیشنهاد را بسیار پسندیدند و قرار شد یک قطعه زمین 150 هزار متری خریده شود. آقایی که زمینهای آنجا را خوب میشناخت، ما را به کنار دریا برد و زمینی را که بسیار چشمانداز زیبایی داشت، به ما نشان داد. قیمت زمین هم بسیار مناسب بود. زمین را خریدیم و آمدیم سند بزنیم که گفتند: طبق قوانین لبنان، خارجیها نمیتوانند سند را به نام خود بزنند! آقاموسی پیشنهاد کردند زمین را به نام مسجد اعلی میگیریم که یک شخصیت حقوقی است و 50 درصدش ایرانی و 50 درصد دیگرش لبنانی است و منع قانونی ندارد. پول را دادیم و آقاموسی زمین را به نام مجلس اعلی امضا کردند و به ایران آمدیم تا هیئت امنا و اساسنامهای را برای مرکز تعیین و تدوین کنیم که ماجرای ناپدید شدن ایشان پیش آمد.»
وی در بخش دیگری از این گفتگو یک خاطره از سفر به لبنان هم نقل کرده است«از آن سفر خاطره جالبی هم دارم. آقا موسی صدر در صور ، یک هنرستان فنی درست کرده بود. یک روز شهید چمران به من گفت: بیا به آنجا برویم. وقتی رسیدیم دیدیم رنگ به صورت هیچکس نیست! فهمیدیم آن روز چهار شهید دادهاند. شهید چمران با صبر و متانت همیشگی به آنها دلداری داد و آنها را به مقاومت دعوت کرد. تا عصر آنجا بودیم و برگشتیم. مرد بسیار بزرگی بود. چند روزی که آنجا بودیم، جلسات مشترکی با آقا موسی صدر داشتیم. یک شب هم در بیروت مجلس انسی بود و قاریان معروفی چون عبدالباسط آمده بودند. همه شخصیتهای برجسته بیروت و آقا موسی صدر و شهید مفتح حضور داشتند. محفل انس دلنشینی بود.آن سفر از خاطرات خوب زندگی ماست.»