چقدر بزرگی میخواهد! چقدر بخشش! چقدر بلندنظری از طرف صدر که همۀ این بیعدالتیها و این ظلمها و این جنایتها را ببیند و باز هم در خط اساسی خود بماند و دم از مقاومت بزند.
به گزارش روابط عمومی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر،
شهید مصطفی چمران در مدتی که در لبنان و در کنار امام موسی صدر به فعالیت می پرداخت، با دکتر
صادق طباطبایی که آن زمان در آلمان بود، نامه نگاری های بسیاری داشت. چمران در این نامه ها که بخش مهمی از آن ها در کتاب
لبنان به روایت امام موسی صدر و شهید مصطفی چمران منتشر شده است، با لحنی صمیمانه دکتر طباطبایی را خطاب کرده است و از حال خود و وضعیت شیعیان لبنان و مصایب آنان و دشواری های پیش روی این فعالیت ها سخن می گوید.
پایگاه اینترنتی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر
(www.imam-sadr.com) تعدادی از این نامه ها را به مرور منتشر خواهد کرد.
بسم الله
صادق عزیزم! قربانت گردم! سلام گرم و آتشین مرا بپذیر! دلم خیلی برایت تنگ شده و این چند روزه همواره بهیاد تو بودهایم. ... اینجا هستند و آخرین لحظات سپری میشود گرچه فرصتی نداشتم آنها را به مقدار کافی ببینم. فقط یکبار آنها را به نبعه و تلالزعتر بردم تا نمونههای وحشیگیری عصر علم و تمدن را ببینند و برای دوستان خود به ارمغان بیاورند. راستی که [وضع] تلالزعتر و نبعه گریهآور است، در تلالزعتر مقاومت میبینیم و مبارزه و سرسختی و شکست شرافتمندانه، در نبعه حزن و غم مظلومیت، سرقت و تخریب از روی کینه و چقدر وحشیگیری ... دو نمونه که بیننده را میلرزاند و آدمی را به گریه میاندازد ... یک شب هم آنها به صور آمدند و مقداری مدرسه را تماشا کردند و بعضی اسلایدها را دیدند و خلاصه جای شما خیلی خالی بود.
به هر حال امیدوارم که در امتحانات خود موفق شوی و برای اکمال راه تکاملی خود بیشتر آماده شوی و بعد به لبنان بیایی و کمیهمدیگر را ببینیم.
لابد میدانی که مسیحیان متطرف [افراطی] دست راستی برای مبارزه با آقای صدر خیلی تلاش میکنند، حرکت محرومین را حرکت مغبونین مینامند. در دههای جنوبی که فتح کردند به دنبال أمل میگشتند که بکشند زیرا فقط أمل در جنوب به آنها ضربه زده است.
راستی که فقط أمل و امام صدر توانستهاند مسیر جنوب را عوض کنند. جنوب میرفت که به پشتیبانی اسرائیل زیر سیطرۀ مسیحیان درآید و بعد از سقوط طیبه، دههای جنوب یکی بعد از دیگری بهدست کتائب میافتاد، ولی ایستادگی جوانان أمل و شهادت پنج نفر از آنها، طایفه شیعه را تکان داد و بعد از انتقاد امام از حافظ اسد، سوریه رسماً موقف [موضع] گرفت و ضد کتائب نیرو فرستاد، و مسیحیان و اسرائیلیان شکسته شدند و با تلفات زیاد عقب نشستند. و مسیحیان سبب شکست خود را در موقف تاریخی امام صدر دیدند و شروع به حمله و دشمنی با او نمودند که یکی از تظاهرات آن ایجاد یک سازمان جدید شیعی برای پر کردن خلأ رهبری شیعه است.
محسن سلیم به پشتیبانی بشیر جمیل وارد معرکه شدهاند و رادیو و تلویزیون و دستگاههای چپ و راست نیز آنها را بزرگ میکنند، رئیسجمهور لبنان آنها را میپذیرد تا به نمایندگی شیعه دربارۀ جنوب با رئیس مذاکره کنند و حتی شیخ حسن خالد مفتی سنیها نیز آنها را میپذیرد تا به نام شیعه سخن بگویند و راستی که اینها هنوز کافی نیست که گمراه شده و منافقها و دشمنهای صدر چشم باز کنند و حقایق روشن را ببینند. اینها خفقان گرفتهاند و الاَّن هجوم بر صدر از این ناحیه است که چرا او با فلسطینیها همکاری میکند؟ چرا دم از مقاومت فتح میزند؟ و گروه گروه از لبنانیان به این علت به او حمله میکنند و یا به دشمنان او میپیوندند و از طرف دیگر، احزاب چپ و جناح چپ مقاومت همچنان به صدر فحش میدهند، تهمت میزنند دروغپراکنی میکنند، و خجالت نمیکشند که بعضی از آنها حتی اتهام میزنند که شهدای أمل در صف کتائب بودهاند و بهدست مقاومت [فلسطین] کشته شدهاند.
و عجیب اینکه مقاومت هم حرفی نمیزند، جوابی نمیدهد و نمیخواهد با چپ درگیری به عمل آورد و چقدر بزرگی میخواهد! چقدر بخشش! چقدر بلندنظری از طرف صدر که همۀ این بیعدالتیها و این ظلمها و این جنایتها را ببیند و باز هم در خط اساسی خود بماند و دم از مقاومت بزند و برای دفاع از مقاومت با کتائب بجنگد و شهید بدهد و دشمنی مسیحیان را به خود بخرد و همۀ عالم را، از چپ و راست ضد خود برانگیزد و به فکر سیاستمداری نیفتد.
مصالح خود را، نام خود را، منافع طایفه خود را سلامت و حیات خود را و همه چیز خود را بهخاطر هدف فدا کند و یک ذره از راه خود منحرف نشود و تحت تأثیر دوست و دشمن قرار نگیرد. عکسالعمل انجام ندهد، با دیدی خدایی به دنیا و آنچه میگذرد نگاه کند و از سلسلۀ ارزشهای خدایی قدمی فراتر ننهد ... راستی که ظرفیت و شخصیت میخواهد، فداکاری و بلندنظری میخواهد، عشق و عرفان میخواهد، احتیاج به چیزهایی دارد که در چنتۀ دنیاداران و دنیاخواهان نیست ...! خدا نگاهبانش باد ...!
از حال من بخواهی بد نیستم، هنوز زندهام و این خود معجزه است کسی که همه روزه به دریای مرگ فرو میرود، کسی که زیر رگبار گلولهها زندگی میکند، کسی که دشمنان به قتلش کمین کرده و همهجا دام افکندهاند... و باز هم این آدم زنده باشد راستی که معجزهای است و گاهی احساس کردهام که من به سوی مرگ میتازم و مرگ از من میگریزد.
در کشمکش زندگی فرصت ندارم فکر کنم چه میگذرد و این خود نعمت بزرگی است و راستی که نمیدانم خدای را چگونه شکر کنم که وقتی و فرصتی برای فکر کردن برای من نگذاشته است، زیرا دردها و غمها غیرقابل تحمل بود ... اما در کوران زندگی و کشمکشهای حیات، گویی که خواب و خیال است، گویی که چرخ فلک به سرعت میچرخد و در میان طوفانها و رعد و برقها و شلوغی و پلوغی، آدمی مات و مبهوت شده است و نمیداند چه میگذرد؟ و چه میشود؟ و به کجا میرود؟ و سرنوشت چه تیری به کمان کشیده است؟ فقط میبینم که تاریخها و سرگذشتها و فراز و نشیبها میآیند و میروند و ما همه را در خواب و خیال میبینیم ... نمیدانم ... شاید وقتی از این خواب و خیال برخیزیم که قدم به صحنه مرگ بگذاریم و تازه حقایق را بفهمیم.
سلام مرا به همه دوستان برسان
دوستدار تو مصطفی