حجت السلام والمسلمین سروش محلاتی:آن زمان که نظام، اسلامی نبود، این تلقی در ذهن بسیاری از مسلمین بود که با فشار میتوانیم افراد را وادار کنیم که به زندگی مسلمانی تن بدهند و امام موسی صدر میفرمایند که اگر بخواهیم آزادی را از افراد بگیریم خودمان را از حقیقت دور کردهایم. این در شرایطی است که به نظر بنده مایههای فکری و بنیادهای اساسی اندیشه پیش از اینکه ایشان در لبنان حضور پیدا کنند شکل گرفته است.
هجدهمین نشست «اندیشه و عمل» با موضوع «زمینههای فقهی و کلامی گفتوگو پذیری و گفتوگو گریزی؛ با مطالعه موردی امام موسی صدر» با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی موسسه امام موسی صدر حجتالاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی صحبتهای خود را با مقدمهای در مورد چرایی انتخاب این بحث آغاز کرد. «صحبت من درباره زمینههای کلامی و فقهی گفتوگوست و چون این زمینهها هم میتواند ما را تشویق به گفتوگو کند و هم ممکن است ما را از گفتوگو باز دارد، لذا عنوان بحث را اینطور انتخاب کردهام؛ زمینههای فقهی و کلامی گفتوگوپذیری و گفتوگو گریزی. چون گفتوگوگریزان هم دارای منطق کلامی و فقهی هستند. قبل از اینکه وارد بحث شویم نیاز است توضیحی از گفتوگو ارائه شود.»
وی در تشریح معنای گفتوگو گفت: «انواع صحبت کردنها بین انسانها وجود دارد ولی همه آنها الزاما گفتوگو به معنایی که در اینجا مدنظر ما هست، نیست. من چند نمونه به عنوان مثال از انواع سخن گفتنها را مطرح میکنم: در نظر بگیرید دو نفر برای سرمایه گذاری مشترک با هم صحبت میکنند. این صحبت کردن گفتوگو نیست. هر کدام اطلاعات و توقعاتشان را درباره سرمایه گذاریی مطرح میکنند تا به نظر مشترکی برسند. ما درباره این نوع از گفتوگو اینجا صحبت نمیکنیم.»
وی افزود: نوع دیگری از گفتوگو وجود دارد که بیشتر جنبه اخلاقی پیدا میکند: گفتوگوهای همراه با همدلی که به غرض همراهی انجام میگیرد. در نظر بگیرید دوست دل آزرده شما برایتان خاطراتی را تعریف میکند و با آن ناراحتیهایش را کم میکند. شما هم با او همراهی و همدلی میکنید و تجربههای خودتان را به او منتقل میکنید.
این استاد فقه سیاسی با اشاره به معنای مذاکره و تفاوت آن با گفتوگو گفت: نوع دیگری از گفتوگو هم که معمولا مذاکره مینامند و غالبا بین رجال سیاسی مطرح میشود وجود دارد: مواضع یکدیگر را میگویند و میشنوند و میخواهند با این گفتوگوها به یک نقطه اعتدال در منافع خود دست پیدا کنند. این هم از موضوع صحبت ما بیرون است. مباحثه دو عالم درمورد یک موضوع علمی هم مدنظر ما نیست.
وی تاکید کرد: مقصود ما از گفتوگو در اینجا نوع خاصی از مواجهه است. گفتوگوی ما در اینجا میتواند اینطور تفسیر و معنا شود که مواجهه افراد که درک متفاوت و تلقی مختلفی در مسائل دارند چگونه باید اتفاق بیفتد؟ با فرض این تکثر،( نه با فرض همدلی کردن، ترحم داشتن یا طرف مقابل را حذف کردن یا نظر او را ابطال کردن) آیا میتوانند با یکدیگر گفتوگو داشته باشند؟ گفتوگو یک روش خاص در فضای تنوع و تکثر برای زندگی کردن است و گفتوگو نمادی برای آن شیوه خاص مواجهه است. همیشه هم الزاما گفتوگوی زبانی اتفاق نمیافتد.
سروش محلاتی افزود: مقدمه دوم این است که انواعی از مواجهه با دیگران وجود دارد که یک نوع آن گفتوگوست و کسانی که از گفتوگو طرفداری میکنند انواع دیگر را نفی میکنند. مفهوم گفتوگو یک جنبه سلبی و یک جنبه ایجابی دارد. کسی که از گفتوگو حمایت میکند باید توضیح دهد که منظورم این است که چه روشهایی نه و چه روشهایی آری. آنچه را که میخواهیم سلب کنیم چند چیز است: ۱- مواجهه با هدف حذف طرف مقابل. کسی که از گفتوگو جانبداری میکند یعنی حضور و فکر طرف مقابل را پذیرفته است. در فضای گفتوگو طرفین باید بپذیرند که تسلیم حق باشند.
وی افزود: نوع دیگری هم وجود دارد که گفتوگو نیست و آن برخورد سلبی و کناره گیری است؛ انسان درگیر نمیشود که دیگری را کنار بزند اما خودش کناره گیری میکند. این رفتار میتواند در جای خودش درست باشد اما ما بنا را بر این میگذاریم رفتاری نداشته باشیم که به این مواجهه سلبی بینجامد.
وی با اشاره به نوع سوم مواجهه گفت:این مواجهه برای ابراز عقیده و تحمیل عقیده است نه ابراز صرف. آیا این نوع مواجهه را اسلام قبول دارد؟ دیگران را وادار کردن به مسلمان شدن. وادار کردن به ایمان آوردن. چنین چیزی از نظر اسلام مطلوب است؟ آیات قرآن در این زمینه زیاد است ولی همین یک آیه برای بحث ما کافی است که خداوند میفرماید: اگر خدا میخواست همه انسانها را یک جا مسلمان میکرد. بعد خداوند از پیامبر سوال میکند که تو میخواهی جای مرا بگیری و مردم را اکراه کنی به اینکه همه مسلمان باشند؟ پیغمبر هم مجاز نیست بر اینکه ایمان را بر انسانهای دیگر تحمیل کند. این هم یک نوع مواجهه است. این نوع مواجهه اساسا با مبانی اسلامی ناسازگار است.
وی افزود:نوع دیگری از مواجهه وجود دارد که ما در زمان خودمان فعلا عنوان گفتوگو به آن دادهایم. ممکن است به گذشته که برگردید چندان این عنوان را در ادبیات دینی ملاحظه نکنید. اما ویژگیهایی وجود دارد که برای ما مهم این است که آن ویژگیها را بشناسیم.
وی سپس با تشریح مبنا و ماهیت گفتوگو گفت:«آنچه که برای ما در گفتوگو مبناست و ماهیت آن را تشکیل میدهد، این است که ما با چه انسانی مواجهیم؟ این مسئله اول است. تلقی ما از انسان چیست؟ این آیه شریفه را بارها شنیدهاید: «سواءٌ علیهِم أأنذَرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون.» آیات اول سوره بقره است که اوصاف متقین ابتدا بیان شده و بعد ویژگیها کفار و بعد منافقین. به کفار که میرسد این عبارت را میگوید. «سواءٌ علیهِم أأنذَرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون.»کفار کسانی هستند که چه انذار کنی و چه نکنی تفاوتی نمیکند. ایمان نمیآورند. اگر کفار چنیناند، اصلا انذار و گفتوگو چرا؟ اگر نگاه ما به غیر مسلمانها چنین است که هیچ اثری از حق پذیری در آنها وجود ندارد و هرگز تن به قبول حقیقت نخواهند داد، با این موضع جایی برای گفتوگو باقی نمیماند. آیا این آیه در مورد همه کفار قضاوت میکند؟ اگر چنین است اصلا پیغمبر چرا مبعوث شد؟ به علاوه افرادی که به پیامبر ایمان آوردند مگر سابقه کفر نداشتند؟ اینجاست که مفسرین حاضر نیستند که بپذیرند که این آیه یک توصیف کلی برای همه کفار است، از جمله علامه طباطبایی. همینجاست که یک عالم بزرگ مانند میرزای قمی که دهها سال کتاب قوانین الاصول او متن درسی حوزههای علمیه بوده میگوید کفر در قرآن به معنای عناد است نه هر که غیر مسلمان باشد قرآن عنوان کافر به او بدهد. در ماده کفر عناد وجود دارد. در اینجا موضع شخص برای مواجهه با دیگران کاملا تغییر میکند. اینکه انسانها را در جستجوی حقیقت و آماده پذیرش آن بدانیم با اینکه همه را از نوع کفار معاند بدانیم. نتیجه نگاه دوم این است که کفار در دنیا اینگونهاند و در دنیای اخروی هم اهل جهنم. این نتیجه یک مبناست که در علمای اسلامی طرفدارانی دارد.
حجت الاسلام والمسلمین سروش محلاتی افزود: ولی تلقی دیگر این است که افرادی که حاضر هستند حقیقت را بپذیرند اکثریت هستند اما به این حقیقت نرسیدهاند. در این نگاه وضع جهان آخرت هم تفاوت میکند و آمار جهنمیان کم میشود چون اینان قاصر هستند نه معاند. این نسبت بین قاصر و مقصر که هم مورد فقهاست و هم متکلمین، نوع نگاه ما را به دنیا تغییر میدهد. نگاهی که معتقد است به عموم غیرمسلمانان نگاه افراد معاند و مقصر نداشته باشید، در بین علمای ما، از جمله امام خمینی وجود دارد. این نگاه راه را برای گفتوگو باز میکند ولی این نگاه رایج نیست.
وی تاکید کرد: نکته دوم این است که گفتوگو نیاز دارد در فضایی منصفانه صورت گیرد. آیا فقه و کلام امکان چنین فضایی را میدهد؟ برخی آیات قرآن احتجاج کفار است. در اینجا پیامبر میگوید: ما یا شما بر هدایت یا گمراهی هستیم. اگر فضا فضای گفتوگوست از موضع اینکه من حق هستم و تو باطل نباید حرف زد. فرد میتواند با اعتقادات خودش در گفتوگو شرکت کند اما فضای گفتوگو فضای عدم قضاوت نسبت به اعتقادات خود و دیگری است. فرد میتواند از موضع خود فاصله بگیرد. حتی پیغمبر هم از موضع برحق بودن خودش فاصله میگیرد. در حالی که ایشان به حق بودن خود ایمان دارد. شیخ طوسی در تبیان و طبرسی در مجمع البیان و علامه طباطبایی در المیزان در تفسیرشان این تعبیر را به کار بردهاند که ادب به معنای انصاف در گفتوگوست.
گفتوگوپذیری در سیره امام موسی صدر
وی با ذکر مثالی در مورد امام موسی صدر گفت:سال ۱۳۴۰ بود امام موسی صدر سالهای اولی بود که در لبنان حضور پیدا کرده بودند. امام موسی صدر به ایران آمدند و سخنرانیای کردند که وضع اسلام و مسلمانان را در دنیا بیان کردند. «آقایان عزیز اگر با خشونت و تصلب بخواهیم مردم را به حفظ حودو خود مجبور سازیم تا در برابر ما آزادی رفتار و گفتار و آزادی سوال و مناقشه نداشته باشند خود را از حقیقت دور کردهایم.» به هر حال شرع حدود را مشخص کرده ولی با چه زبانی افراد باید این حدود را بپذیرند؟ قطعا کسانی که در عرصه گفتوگو ضعیفند به ابزارهای دیگر رو میآورند. فکر میکنند که کارآمدترین ابزار استفاده از خشونت است. ولی ایشان آن زمان که نظام، نظام اسلامی نیست ولی این تلقی در ذهن بسیاری از مسلمین هست که با فشار میتوانیم افراد را وادار کنیم که به زندگی مسلمانی تن بدهند و ایشان میفرمایند که اگر بخواهیم آزادی را از افراد بگیریم خودمان را از حقیقت دور کردهایم. این در شرایطی است که به نظر بنده مایههای فکری و بنیادهای اساسی اندیشه پیش از اینکه ایشان در لبنان حضور پیدا کنند شکل گرفته. چگونه میتوان در این زمینه وارد شد؟ من برخی از جملات ایشان را که ستنتاج بحث مطرح شده است، میخوانم: بحثی درمورد شرایط لبنان و تنوع و تکثر آن دارند و استقبالی که از این تنوع صورت میگیرد که الزاما به معنی تقابل نیست. میتوانیم منطق گفتوگو را در بین خود حاکم کنیم. «مسئله اساسی پذیرش این حقیقت است و سپس اطمینان داشتن به یکدیگر برای ایجاد تعاون و همیاری و این همه از احترام متقابل ناشی میشود. با کمال تاسفگاه این حقیقت به اشتباه مصالحه و سازش نامیده میشود.» اگر این طور باید پس باید پیامبر را که این بحث را در قرآن مطرح کرده، متهم کنیم.
سروش محلاتی افزود:ایشان(امام موسی صدر) نکتهای را در آثارشان مطرح کردهاند که برای من چندان روشن نیست و آن اینکه تفاوتی را بین دو نوع از گفتوگو مطرح میکنند: یک گفتوگو با اهل کتاب و دوم گفتوگو با غیر اهل کتاب. در گفتوگو با اهل کتاب این بحث مطرح میشود که اهل کتاب به ما نزدیک هستند و جدال باید جدا احسن باشد ولی نسبت به غیر اهل کتاب وضع تغییر میکند و جدال احسن نخواهیم داشت. ایشان به آیه سوره عنکبوت استناد کردهاند و این طور استفاده میکنند که: «هدف این آیه تلاش برای به وجود آوردن نوعی گفتوگوی آرام با اهل کتاب است که با گفتوگویی که مسلمانان با کافران یا مشرکان یا ملحدان دارند متفاوت است.» در ادامه فرمودهاند که «انسان مؤمن دو موضع دارد، موضعی نسبت به مؤمنان به خدا و موضعی نسبت به غیرمؤمنان به خدا. درباره غیرمرمنان به خدا وظیفه مسلمانان از سوره توبه فهمیده میشود.» بعد ادامه میدهند که چون با اهل کتاب اصول مشترکی هست، در نتیجه چیزی جز برخی جزییات از نظر اختلاف باقی نمیماند، درنتیجه اهل کتاب از جانب انسان مسلمان مستحق چیزی جز جدال احسن نیستند. نه ضربه و نه طعنه، نه جنگ و نه قطع رابطه و نه حتی درشتی در بحث.
وی افزود: این آیه تفاوتی بین گفتوگوی اهل کتاب و غیر آنان نمیگذارد. قرآن یک اصل کلی ارائه کرده و این آیه مصداقی از آن اصل کلی است و آن اصل کلی این است «ادعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجادِلهُم بِالَّتی هِیَ أَحسَنُ» جدال احسن یک اصل کلی است. اختصاص به روابط با اهل کتاب ندارد. اگر فضا، فضای گفتوگوست، در این صورت همین ارتباطی که در گفتوگو میتوان با اهل کتاب داشت با کفار هم میتوان داشت. دو نکته در اینجا مهم است که در آثار ایشان هم مشاهده میشود و قابل پیگیری است: نکته اول اینکه گفتوگو احتیاج به یک فضای آزاد دارد و باید خودمان را آن فضای آزاد برسانیم تا بتوانیم گفتوگوهای مفید و مؤثری را داشته باشیم.
این استاد فقه سیاسی افزود:ایشان بحث زیبایی را در زمینه آزادی مطرح کردهاند. در سال ۱۳۴۵ یک روزنامه نگار لبنانی ترور میشود و در هفتمین روز شهادت او آقای صدر سخنرانی دارند و چون این شهید روزنامه نگار بوده، موضوع صحبت امام هم در اینجا بحث آزادی است و به نظر من تلقی ایشان از آزادی تلقی عجیبی است. قهرا در مراسم یادبود فردی که شهید است و ترور هم شده باید فضا را فضای حماسی قرار داد و در محکومیت کسانی که این جنایات را انجام میدهند و آمادگی مقابله صحبت کرد. ولی بالعکس سخنرانی درباره آزادی و پاسداشت آزادی است و ایشان این جملات را دارند: «برادران، آزادی برترین ساز و کار برای بسیج کردن همه تواناییها و ظرفیتهای انسانی است. هیچکس نمیتواند در جامعه محروم از آزادی خدمت کند، تواناییهایش را پویا و موهبتهای الهی را بالنده سازد. آزادی بهترین روش برای بهکار گرفتن امکانات بشری در راه خدمت به جامعه است. آزادی یعنی به رسمیت شناختن کرامت انسان و خوشگمانی به انسان و حال آنکه نبود آزادی یعنی بدگمانی به انسان و کاستن از کرامت او.» این بدگمانی و خوش گمانی تحت عنوان قصور و تقصیر در متون فقهی آمده و برخی علما به دلیل این بدگمانی که به طور کلی نسبت به انسان دارند، به خصوص انسان غیرمسلمان، بنا را بر تهدید و تضییق قرار میدهند. «بود آزادی یعنی بدگمانی به انسان و کاستن از کرامت او. کسی میتواند آزادی را محدود کند که به فطرت انسانی کافر باشد. فطرتی که قرآن میفرماید: «فِطرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ الناسَ عَلَیها»، فطرتی که پیامبرِ باطنی و درونی انسان است.
آزادی حقِ روزنامهنگار است که جامعهاش باید به او پیشکش کند. آزادی خدمتی است به روزنامهنگار تا کار خود را به انجام رساند، و خدمتی است به جامعه تا همهچیز را بداند. صیانت از آزادی ممکن نیست مگر با آزادی. آزادی، برخلاف آنچه میگویند، هرگز محدودشدنی و پایانیافتنی نیست. در حقیقت، آزادیِ کامل عینِ حق است. حقی است از جانب خدا و حدی بر آن نیست.»
وی با اشاره به انتقاد امام موسی صدر از پاپ گفت:از این زاویه که تا فضا و محیط نتواند آزادی را تجربه کند و تنوع را در انسانها بپذیرد، گفتوگو هرگز شکل نمیگیرد. ایشان در بحثی گلایهای را از پاپ و مسیحیان مطرح کردند و خبرنگاری از ایشان سوال کرده بود که شما چه نگرانی دارید نسبت به فعالیت کلیسا؟ ایشان اظهار کرده بودند که من از فعالیتهای کلیسا نگران نیستم اما از فعالیتهای تبشیری که مسیحیان در دنیا دارند نگران هستیم. برای اینکه خدمت رسانی به انسان را بهانهای برای تزریق عقاید خود قرار میدهند. خدماتی به مسلمانان محروم در کشورهای مختلف ارائه میدهند و آن را وسیلهای قرار میدهند برای اینکه عقاید اسلامی آنان را مورد دستبرد قرار دهند. در این بحث حرف امام موسی صدر این است که این کار نه از طرف ما و نه مسیحیان قابل قبول نیست. نه اینکه ما فعالیتی کنیم برای اینکه مسیحیان را مسلمان کنیم و بالعکس. اینکه فضای عمومی ارائه دین و مذهب وجود داشته باشد این حق پیروان هر آیینی است که مکتب خود را عرضه کنند. گفتوگو کردن هم یک ادب اسلامی است. این هم با حقوق مسلمنان و پیروان ادیان دیگر سازگار است. اما اینکه عقیده افرادی یکسویه مورد دستبرد قرار بگیرد، آثار منفی دارد. تعبیر ایشان این است که ما این را تجربه کردیم که چه حساسیتهای دینی در این گونه موارد برانگیخته میشود و در نهایت چه عناد و کینهای به وجود میآید. زمینههای جنگهای مذهبی از همی جا به وجود میآید.
وی در پایان صحبت هایش گفت: نکته آخر تفسیری است که ایشان از سوره کافرون دارند. تفسیرشان کوتاه است ولی فضای جالبی دارد. کفار خدمت پیامبر آمدند و پیشنهاد دادند یک سال ما خدای شما را میپرستیم و یک سال شما خدای ما را بپرستید تا اختلافات حل شود. پیشنهاد دومشان این بود که همه همزمان خدایان همدیگر را بپرستیم. این سوره نازل شد و این پیشنهاد را ابطال کرد. امام موسی صدر برداشت جالبی دارد که نشان میدهد گفتوگو یک مسئله است، زیرپا گذاشتن اصول مسئله دیگری است. گفتوگو به ما مجوز نمیدهد که به خاطر تفاهم اصولمان را زیرپا بگذاریم. «این سوره مصالحه پیشنهادی در کمیسیون جهانی وقت را رد کرد. نتیجه آن این است که همزیستی مسالمت آمیز و مصالحه باید قواعد و اصولی داشته باشد. در پرستش الله نه معامله ممکن است نه پیغمبر میتواند از اصول و پایههای دعوت بازگردد. بنابراین در این زمینه پیامبر نمیتواند بحث کند. اما اگر آن جماعت دین خود را داشتند و پیامبر دین خود را در زندگی روزمره و اجتماعی میتوان همکاری و همزیستی داشت اما انکار اصول یا کوتاه آمدن از آنها ممکن نیست.» این حرف توجه به این نکته است که اساسا گفتوگو با مصالحه متفاوت است. با مذاکره به سبکی که در میان سیاسیون متعارف است کاملا متفاوت است.