آرامش برای چندمین بار برقرار گشته بود. ولی دشمن كه همیشه درصدد بهانهای برای بر هم زدن این آرامش بود و سعی داشت همواره آب را گلآلود نگه دارد و از صور تا صیدا ماهی مقصود را صید نماید، برای اجرای این سیاست، احزاب راست به سركردگی «كتائب» را از طرف دولتهای غربی دوباره تحریك و تجهیز كرد؛
در مدتی كمتر از یك ماه كشتیهای پر از سلاح به سمت لبنان سرازیر گردید و در اختیار آنان قرار گرفت. از طرف دیگر تبلیغات شدید ضد اسلامی و ضد فلسطینی همه جا را پر كرد. مسلمانان متهم به قتل و غارت شدند و مردم جنوب لبنان هم به خاطر حمایت از فلسطینیان، بیوطن و خائن لقب گرفتند. جنگ سرد به اوج خود رسیده و لبنان میرفت كه در شعلههای یك جنگ داخلی تمام عیار بسوزد. هر لحظه، خطر انفجار نزدیك و نزدیكتر میشد و هر حادثه كوچكی میتوانست چاشنی مؤثری برای یك انفجار بزرگ باشد. روشن بود كه این بار دشمنان توطئه بزرگی را تدارك دیده بودند. آنها میخواستند یك بار دیگر پای فلسطینیان را به میدان بكشند و بهانه دیگری به دست اسرائیل بدهند تا با كشتار باقیمانده آنان، نام فلسطین را برای همیشه از صفحات تاریخ محو كنند.
روز یكشنبه 13 آوریل 1975 م.[1] نزدیك ظهر، ناگهان فاجعه دردناكی به وقوع پیوست؛ یك اتوبوس حامل سرنشینان مسلمان لبنانی و فلسطینی، هنگام عبور از جلوی كلیسای كتائبی در «عین الرمانه» مورد هجوم وحشیانه آنان قرار گرفت و مسافران بیسلاح آن، از كوچك و بزرگ همه قتل عام شدند و چون اجازه حمل كشتهها به كسی داده نمیشد، چندین ساعت پیكر آنان بر روی زمین ماند و این موضوع باعث شد كه احساسات مسلمانان به شدت برانگیخته شود.
در این هنگام احزاب چپ كه همواره نقش «آتش بیار معركه» را داشته و آب به آسیاب دشمن میریختهاند دایه مهربانتر از مادر شده به خونخواهی كشته شدگان قیام كرده و درصدد انتقامجویی برآمدند و تلاش كردند تا یك جنگ تمام عیار مذهبی را دامن بزنند؛ دوباره آتش جنگ و برادركشی شعلهور گردید و عده زیادی در كوچهها و خیابانها به خاك و خون غلتیدند.
در آن حال امام موسی صدر همه نفوذ و قدرت خود را به كار گرفت و پس از سلسله تماسها و وارد آوردن فشارهای سیاسی و اخلاقی به هر دو طرف، روز بعد موفق شد توافق طرفین را برای آتش بس دو ساعته جلب كند. در این مدت كشتهها و زخمیها از صحنههای نبرد جمعآوری و به بیمارستانها و مناطق امن انتقال یافتند. او با شروع آتشبس نیز كوشید تا آن را به صلحی پایدار تبدیل كند. پس از گفتگوهای زیاد در پایان، قراردادی دو جانبه (میان حزب كتائب و مقاومت فلسطین) به امضاء رسید و حتی «حزب كتائب» قبول كرد كه به طور رسمی از جنایت خود عذرخواهی كرده و اظهار پشیمانی كند و چهارده نفر از حمله كنندگان به اتوبوس را نیز تحویل دادگاه بدهد.
ولی در این میان رهبران احزاب چپ خواستار ادامه جنگ بودند و برای اظهار مخالفت با قرارداد صلح نزد امام موسی صدر رفته و پس از گفتگوهای طولانی و بیحاصل با عصبانیت محل را ترك گفتند. كمال جنبلاط رهبر حزب «التقدمی الاشتراكی» هنگام خروج به امام موسی صدر گفت: «تو خیلی محبوبیت داری، شهرت خوبی داری ولی اگر میخواهی شهرت نیك تو همچنان پایدار بماند باید دم از جنگ بزنی نه صبحت از صلح!!»
امام موسی صدر در جواب گفت: «من به دنبال شهرت شخصی نیستم، بلكه به خاطر مصلحت مردم بدبخت تلاش میكنم.»[2]
تهدید امام موسی
رهبران احزاب چپ جمع شدند و راه دیگری را پیش گرفتند. زد و خوردها دوباره شروع گردید و حزب كتائب پیروزیهای چشمگیری به دست آورد. منطقههای مسلماننشین زیر آتش سهمگین فالانژیستها به خاك و خون كشیده شد. این پیروزی باعث گردید كه آنان از توافق نامه قبلی خود سرباز زنند و حاضر نشدند به ماده گنجانده شده در متن آن عمل كنند. جنگ قومی و مذهبی به اوج خود رسید و احزاب چپ هم كه خود شروع كننده جنگ بودند از صحنه گریختند. فالانژیستها تا آن روز در میان مسیحیان وجهه مردمی نداشتند ولی با تحریك و تبلیغات آنان بر ضد مسلمانان، محبوبیت خوبی برای خود كسب كردند.
امام موسی صدر برای جلوگیری از گسترش جنگ مذهبی، كمیته بزرگی تشكیل داد و از شخصیتهای بزرگ مذهبی و مردمی مسیحیان دعوت به عمل آورد تا اینان در مقابل نفوذ كتائب ایستادگی كنند و خط جنگ قومی را از میان بردارند، ولی در اثر كارشكنیها و جوسازیهای دشمنان، این حركت موفقیت چندانی حاصل نكرد. بعد از ظهر روز چهارشنبه چهار ربیعالثانی 1395 ق،[3] وی به ناچار وارد مرحله دیگر از ایفای وظیفه الهی و وجدانی خود شد و تلفنی با «پیر جمیل» رهبر «كتائب» صحبت كرد و او را به قبول آتشبس و صلح، زیر فشار سیاسی و اخلاقی قرار داد. ولی «پیر جمیل» آن را رد كرد. امام موسی صدر او را نصیحیت كرد و گفت:
«شهر در آتش میسوزد، خون ریخته میشود، بیگناهان كوچك و بزرگ، زن و مرد به خاك و خون كشیده میشوند و تمام ارزشهای لبنان زیر و رو میشود، این كشور در گرداب نابودی غوطه میخورد...»[4]
ولی باز «پیر جمیل» زیر بار پیشنهاد وی نرفت، در اینجا امام موسی صدر كه از قبل به نیروهای نظامی شیعی و «جنبش محرومان» اعلام آماده باش كامل داده بود تا در صورت نیاز از آنها استفاده كند، «پیر جمیل» را مورد تهدید قرار داد و گفت:
«بسیار خوب در این صورت اگر شما خواهان ادامه جنگ هستید فردا در همه خیابانها و كوچههای بیروت شیعیان را در مقابل خود خواهید دید و هم اكنون عشایر «هرمل و بعلبك» رهسپار بیروت هستند و فردا بیروت را خواهند خورد، اگر میخواهید بیروت را نابود ببینی بفرما...»[5]
در همین حال كه امام موسی صدر سخت به دنبال برقراری آتشبس و آرامش بود، فالانژیستها در مناطق مختلف با قتل و غارت ایجاد تشنج میكردند تا مانع از اقدامات انسان دوستانه وی بشوند. ولی در نهایت چون وی را یك مرد جدّی یافته بودند از تهدیدهای او تكان خوردند و تسلیم خواستههای وی گردیدند و آتشبس را قبول نمودند.
[1] ـ مطابق با اول ربيعالثانی 1395 ق. 24/1/1354 ه ش.
[2] ـ شهيد چمران، لبنان، ص 158. اين مطالب به نقل از شهيد بزرگوار چمران است كه خود وی ناظر و شاهد همة اين برخوردها و مذاكرات بوده است.
[3] ـ مطابق با 27 فروردين 1354، 16 آوريل 1975 م.
[4] ـ به نقل از شهيد چمران، لبنان، ص 161 با مقداری تصرف و تلخيص.
[5] ـ همان مدرك ص 162 با نقل به معنا.