سید موسی، سخت در تکاپوی آن است تا از هر دانش و مهارتی که به شکلی میتوان گرهگشا و راه رهایی مشکلات مردم باشد، سهم وافری داشته باشد تا در آینده برای از بین بردن فقر فرهنگی، اعتقادی، اخلاقی انسانها به بهترین شکل از آن بهرهبرداری کند.
تحصیل در دانشگاه
سید موسی صدر در جنب تحصیل و تدریس درسهای حوزه، برای ورود به دانشگاه در آزمون کنکور سراسری شرکت میجوید و پس از موفقیت در آزمون ورودی در مهرماه ۱۳۲۹ در دانشکدهٔ حقوق تهران مشغول به تحصیل میشود و نهایتاً در تاریخ خرداد ماه ۱۳۳۲ با اتمام پایان نامهای تحت عنوان «ترجمهٔ شروط وصحت آن» و با کسب نمرهٔ (بسیار عالی) به اخذ درجهٔ لیسانس حقوق اقتصادی نایل میآید. [۱]
وی همچنان از روح بلند و استعداد سرشار خود کمک میگیرد و در حالی که تسلط کامل به دو زبان فارسی و عربی داشت، به فراگیری زبانهای فرانسه و انگلیسی همت میگمارد و در این راه نیز پیروز و سربلند بیرون میآید. او فرصتهای طلایی دوران جوانی را به آسانی از دست نمیدهد و از لحظههای هر چند کوتاه آن استفادههای بلند و پایدار مینماید. [۲]
سید موسی، سخت در تکاپوی آن است تا از هر دانش و مهارتی که به شکلی میتوان گرهگشا و راه رهایی مشکلات مردم باشد، سهم وافری داشته باشد تا در آینده برای از بین بردن فقر فرهنگی، اعتقادی، اخلاقی انسانها به بهترین شکل از آن بهرهبرداری کند.
آیینۀ تمام نمای تاریخ
او به شدت سرگرم درس و بحث و تحقیق پیرامون اندوختههای حوزوی و دانشگاهی خود است، اما این بدان معنا نیست که آن تلاشها وی را از پرداختن به مسایل اجتماعی و سیاسی روزگار خویش به کلی غافل نموده باشد. به همین خاطر نیز، به کسانی که درد دین داشتند و برای سربلندی مردم از جان مایه میگذاشتند، ارادت عجیبی از خود نشان میداد. او به «نواب صفوی» رهبر فداییان اسلام عشق میورزید و احترام خاصی برای این گروه انقلابی قایل بود.
بیت آیتالله العظمی سید صدرالدین صدر از آن خانههای انگشت شماری بود که فداییان اسلام در آن احساس عزت و آرامش میکردند [۳]. رفت و آمدهای پرشور اعضای این گروه از جان گذشته به این بیت شریف، سید موسی را به یاد مبارزههای خستگی ناپذیر تبار پاک و سلحشورش میانداخت. وی در سیمای نورانی «نواب صفوی» و یارانش، قامت استوار «مدرسها» و «شیخ فضلالله نوریها» را میدید و شعارها و سخنرانیهای آتشین نواب، خطبههای خطیب ربذه (ابوذر غفاری) را به یاد او میآورد.
چهرۀ گلگون و قامت رسای نواب صفوی و یاران، در آن دوران سیاه، سیمای پر فروغ تمام شهیدان اسلام در طول تاریخ را مجسم میکرد. گویی که محشر برپا شده است و شهیدان در یک صف ایستادهاند و سید موسی همه را یک نگاه و در یک پردهٔ درخشان مینگرد. به یقین این احساس پاک اختصاص به سید موسی نداشت، بلکه هر طلبهٔ جوان و دردمندی کافی بود تنها یکبار با سیمای حیات افروز نواب روبهرو گردد و بیاختیار شیفته و شیدای آن مرد الهی و آرمان او قرار گیرد. [۴]
------
[۱] علی حجتی کرمانی، لبنان به روایت امام موسی صدر، مقدمه، ص۱۶و گاهشمار در بخش آخر همین کتاب.
[۲] همان مدرک.
[۳] به نقل از حجت الاسلام و المسلمین واعظزاده خراسانی: مجله حوزه- ش ۴۴-۴۳، ص۲۲۹ وشهید مهدی عراقی؛ ناگفتهها، ص۱۳۷ و آیت الله هاشمی رفسنجانی، نامه مفید، ش۱۶، ص۳۲.
[۴] رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنهای در ضمن خاطرات شیرین خود از نواب، چنین میفرماید: سخنرانی نواب یک سخنرانی معمولی نبود، بلند میشد میایستاد و با شعار کوبنده و شعاری شروع به صحبت میکرد. من محو نواب شده بودم، خودم را از لا به لای جمعیت به نزدیکش رسانده بودم و جلوی نواب نشسته بودم. تمام وجودم مجذوب این مرد بود... اساس سخنانش این بود که اسلام باید زنده شود. اسلام باید حکومت کند... من برای اولین بار این حرفها را از نواب صفوی شنیدم و آن چنان این حرفها درون من نفوذ کرد و جای گرفت که احساس میکردم دلم میخواهد همیشه با نواب باشم این احساس را واقعاً داشتم.... باید گفت که اولین جرقههای انگیزش انقلاب اسلامی، به وسیله نواب در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد.. «مجله ۱۵ خرداد، شماره پنجم و ششم، ص۶»