پس از سخنرانی امام در افتتاحیه کنگره، گزارش هفت معاون مختلف جنبش شامل هریک از دفاتر فرهنگی و اجتماعی و تبلیغات و سیاسی و تشکیلاتی و نظامی و مالی قرائت شد. سپس، شیخ محمد یعقوب به نمایندگی از کمیتۀ مؤسس سخنانی ایراد کرد.
در گزارشهای ارائهشدۀ مسئولان دفاتر و واحدهای مختلف، علاوه بر بیان دستاوردها و اشاره به مشکلات موجود، پیشنهادهایی بهمنظور بهبود روشها مطرحشده بود. امام به عنوان رهبر جنبش، پس از استماع هر کدام از گزارشها، ملاحظاتی دربارۀ هریک مطرح میکرد و بهمنظور تأیید یا تشویق کارها و یا اشاره به بررسیهای بیشتر یا تلاش برای از میان برداشتن موانع و مشکلات، نکاتی را متذکر میشد. در این بخش، ابتدا گزارش دفتر سیاسی و، سپس، گزارش واحد نظامی جنبش را به سبب اهمیت آن دو بهطور کامل ذکر میکنیم.
گزارش دفتر سیاسی
اوضاع لبنان
فرقهگرایی و وابستگی دو ویژگی بارز لبنان است و دو رویکرد حاکم بر جامعه را تشکیل میدهد که تاریخ معاصر لبنان همواره براساس آن رقم خورده است. این دو ویژگی در نتیجۀ عوامل مختلف اجتماعی و تاریخی و جغرافیایی پدید آمده است. فرقههای مذهبی لبنان در طی تاریخ برای دستیابی به حاکمیت سیاسی با هم رقابت داشتهاند و به دست آوردن سهم بیشتر در معادلۀ نسبی فرقهای را مدّنظر قرار دادهاند؛ معادلهای که در آن برتری از آنِ کسی بوده که با استعمارگران و نیروهای بیگانه ارتباط بیشتری داشته است.
استعمارگران همواره در دامن زدن به دشمنیهای فرقهای نقش داشتهاند تا نظام سیاسی و اقتصادیای پدید آورند که بهطور کامل تحت نفوذ و سیطرۀ آنان باشد. این نظام سیاسی دروازۀ بزرگ وگشودهای است که بازار جهانی از طریق آن به جهان عرب راه یافته است تا ثروتها و منابع ما را به غارت برد.
از میان بردن نظام ریشهدار فرقهای ممکن نخواهد بود، مگر در صورتی که لبنان را از چنگال وابستگی رها کنیم و آن را به چارچوب ملی و قومی خود در جهان عرب بازگردانیم. تجربیات نیروهای سیاسی لبنان در گذشته نشان داده است که تلاشهای داخلی برای ایجاد اصلاحات و تغییرات زیربنایی در ساختار حکومتی لبنان موفقیتی دربرندارد، چراکه این تلاشها همواره با سدّ تناقضات فرقهای روبهرو میشده است، و اختلافات اجتماعی رفتهرفته مناطق و فرقههای محروم و مناطق و فرقههای غیرمحروم ایجاد کرده است. تلاشهای اصلاحطلبانه در پر کردن این شکاف و رسیدن به وحدت ملیِ حقیقی پیشرفتی نداشته است، مگر آنگاه که رویکرد نیروهای ملی به سوی مقابله با دشمن اصلی، که همان رژیم غاصب صهیونیستی است، معطوف شده باشد. از این رو، فراگیر شدن یک اعتصاب محدود که با هدف یاری جنوب آغاز شد و، سپس، تمامی مناطق لبنان را دربرگرفت، و دهها هزار نفر از هموطنان در استقبال از پیشگامان مقاومت و مبارزه با استعمار در آن شرکت کردند، امری اتفاقی یا از روی تصادف نبوده است؛ همچنانکه ناتوانی و شکست قدرتمندترین و منسجمترین کابینههای چند سال اخیر لبنان در برابر چالشهای ملی اتفاقی و تصادفی نیست.
جنبش محرومان در رویکردهای خود، که در قالب سخنرانیها و موضعگیریهای امام صدر بیان شده، توانسته است علل ناکامی فعالیتهای سیاسی در لبنان را عمیقاً تبیین کند و پاسخی برای این پرسش ارائه دهد. اصل و مبنای این پاسخ آن است که مبارزه و پیکارِ ملی باید در مقایسه با تلاش برای رسیدن به خواستههای گروهی و فرقهای در اولویت قرار گیرد. جنوب لبنان به سبب موقعیت جغرافیایی خاص و داشتن مرز مشترک با دشمن، که آب و خاک آن را در معرض تجاوز و طمع قرار داده، درواقع، با قضیۀ فلسطین پیوندی ناگسستنی یافته است، بهگونهای که اکنون جنوب به حلقۀ اتصال و ارتباط عملی میان مبارزان لبنانی و جنبش آزادیبخش ناسیونالیست عرب (حرکة التحریر القومی العربیة) تبدیل شده است. از طرفی، جنبش محرومان در تثبیت این نگرش اقدامات عملی صورت داده و با تأکید بر ضرورت خودباوری و خوداتکایی و اهمیت تبدیل جنوب لبنان به دژ مسلح دفاع و پیروی از روش مبارزۀ مسلحانۀ مردمی و پیوند استراتژیک و سرنوشتساز با انقلاب فلسطین در مبارزه با دشمن مشترک، یعنی اسرائیل، گامهایی در این راه برداشته است. شکلگیری أفواج مقاومت لبنان (أمل) تعبیر و تجلی باور جنبش به درستی این رویکرد بوده است.
با وجود آنکه نگرش ملی مبنا و اساس حل مناقشات و درگیریهای طولانی میان فرقههای مذهبی را تشکیل میدهد، و بهرغم آنکه جنوب لبنان مرکز ارتباط و پیوند این کشور با جنبش مبارزاتی اعراب بر ضد استعمار و محلی برای دیدار و گردهمایی فرقههای مختلف لبنان است، این همه هرگز مانع از پیگیری خواستهها و تقاضاهای محرومان نبوده است، بلکه آن را در اولویت دوم قرار داده و، در عین حال، دو نوع مبارزۀ مذکور را دارای ابعاد مشترک نیز میداند. این وجه اشتراک در قالب نفی وابستگی نظام لبنان به بازار جهانی و نیروهای بیگانه و استعماری تجلی یافته است. نبردها و درگیریهایی که اکنون در کشور شاهد آن هستیم، دلیلی آشکار بر درستی این نظریه است، زیرا به محض اینکه درگیریها به عرصۀ مسائل داخلی کشیده و مسائل مهم ملی نادیده گرفته شده است، ابعاد درگیریها پیچیدهتر شده و فرقهگرایی با تمامی آثار برجا مانده از گذشته تجلی یافته است و این امر بحران لبنان را به گردابی هولناک تبدیل کرده که رهایی از آن فقط از طریق بازگشت به عرصۀ نبرد اصلی ممکن خواهد بود.
توطئهای که اکنون در صحنۀ لبنان در حال اجراست، درواقع، بخشی از طرح بینالمللی امریکایی ـ صهیونیستی به شمار میرود. هدف از این طرح، رسیدن به راهحل سیاسیِ مسالمتآمیز برای بحران خاورمیانه است؛ راهحلی که حضور نامشروع و نژادپرستانۀ غاصبان در سرزمین فلسطین را مشروعیت ببخشد و پایگاههای نفوذی استعمار در جهان عرب را تثبیت کند. سرکوب و نابودی مقاومتِ مسلحانۀ فلسطین و واداشتن آن به دست کشیدن از هدف استراتژیک و آزادیخواهانۀ خود و ضربه زدن به جلوههای همکاری و پیوند میان کشورهای جهان عرب و تحت فشار قرار دادن دولت سوریه و وادار کردن آن به عقبنشینی از مواضع خود در برابر مواضع انعطافپذیر اسرائیلیان صهیونیست، همگی ابعادی از اجرای این توطئه به شمار میرود.
کوشش برای تحقق آرزوی دیرین استعمار مبنی بر تجزیۀ لبنان و ایجاد دولتهای مستقل مذهبی در منطقه، آخرین بخش از آن توطئۀ شوم را تشکیل میدهد. پیدایش حکومتهای خودمختار، علاوه بر ایجاد مناطق حائل و عادی از سلاح برای تأمین امنیت اسرائیل، تأییدی بر منطق فرقهگرایی و نژادپرستی خواهد بود. توطئهگران برای اجرای این بخش از طرح خود، لبنان را انتخاب کردهاند، زیرا تناقضات موجود در این کشور آن را به محلی مناسب برای اجرای این نقشه تبدیل کرده است. تشکلهای فرقهای موجود در لبنان نیز وجود مقاومت فلسطین و افزایش نفوذ آن را موجب تغییر معادلات سیاسی لبنان برای تثبیت رویکرد ملی و قومیت عربی آن میدانند. آنچه روند این تغییرات را سرعت بخشیده، وضعیت جهان عرب پس از جنگ اکتبر است که لبنان را ناخواسته به عرصۀ نبرد اعراب و اسرائیل وارد کرده و آن را به طرح قضیۀ فلسطین در سازمان ملل متحد واداشته است.
بدینترتیب، مراحل مختلف این توطئه پیدرپی به اجرا درآمد که از جملۀ آنها میتوان به حادثۀ ناگوار صیدا و قربانی شدن مبارز ملی، معروف سعد، و پیش از آن، تجلی رویکرد ملیگرایانه در نبردهای قهرمانانۀ کفرشوبا و، در ادامه، زمزمههای مشکوک مبنی بر لزوم جابهجایی اردوگاه تلزعتر و برچیده شدن سلاحهای سنگین از اردوگاهها و بازنگری در معاهدات میان حکومت لبنان و مقاومت فلسطین و بروز اختلافاتی دربارۀ نقش و جایگاه ارتش لبنان اشاره کرد. در پی این وقایع، گروهی خاص مدعی شدند که ارتش متعلق به آنان است و نمیتوانند با دشمن وارد نبرد شوند. گروهی دیگر بر لزوم تقویت ارتش و تبدیل آن به ارتشی ملی و میهنی برای دفاع از خاک میهن درجنوب و مشارکت در نبرد برادران خود در ارتشهای عربی تأکید داشتند که امام صدر نیز از جمله طرفداران این نظریه هستند. آخرین بخش از مقدمات اجرایی توطئه، حادثۀ عینالرمانه و تحولات حاصل از آن بود.
با وجود تمامی دشواریها و پیچیدگیهای موجود در روند تحولات جهان عرب و تلاشهای جناج معاملهگر عرب، که پیمان سینا از جمله پیامدهای آن بود، و بهرغم تمامی ابهامات و پیچیدگیهای حاصل از تشدید موضعگیریهای متقابل در عرصۀ داخلی لبنان و مطرح شدن خواستههایی که در اولویت دوم قرار دارند، جنبش محرومان همواره دیدگاههای صحیح و آشکاری را مطرح کرده که موجب کاهش درگیریهای فرقهای و بازگرداندن درگیریها به مسیر اصلی آن و اولویت یافتن مسائل ملی و میهنی و نه ایجاد تغییر و دگرگونی در ساختار نظام حکومتی لبنان بوده است. جنبش محرومان بر این باور است که در اوضاع کنونی، سلاحها باید برای حمایت از وطن و پاسداری از خاک جنوب و جلوگیری از تجزیۀ لبنان وحراست از مقاومت فلسطین به کار گرفته شود.
مواضع رهبران جنبش نیز با پیامدهای عینیای همگونی داشته است که با تشدید بحران و گسترش موج ملیگرایی عربی و تشدید گرایش به انقلاب فلسطین و ناکامی تلاشها برای تضعیف و نابودی آن و بیثمر ماندن تلاشهای تجزیهطلبانه آشکار شده بود؛ هرچند تشدید درگیریها و درهمآمیختگی مواضع جناحها و اولویت یافتن مسائل ثانویه و کماهمیت بر مسائل مهم و اساسی، همگی، در بیاثر گذاردن اغلب ویژگیهای مثبتِ پیشگفته نقش داشته و راه را بر ظهور پیامدهای منفی و خطرناک گشوده است. از جملۀ آنها میتوان به تشدید گرایشهای هولناک تجزیهطلبانه در میان فرقههای مذهبی لبنان اشاره کرد که تهدیدی جدی برای وحدت میهن و همبستگی ملت به شمار میآید. از این رو، توجه به ضرورت پیشگیری از این پیامدهای ناگوار و تلاش همهجانبه برای مهار آنها در کنار ادامۀ فعالیت برای تشکیل جبهۀ ملی فراگیر، در رأس وظایف پیکارگران میهن قرار دارد. جبهۀ مذکور باید دستاوردهای ملی را در اولویت نخست قرار دهد، روشهای مناسب برای مقاومت و پایداری را تعیین کند و با مشخص ساختن دشمنان و متحدان استراتژیک و مقطعی، از به کار گرفتن سلاحها در مسیر نادرست آن جلوگیری کند و مانع از غلبۀ گرایشهای عشیرهای و فرقهای بر روند مبارزۀ ملی و نبرد انقلابی گردد، چراکه بدون تحقق این شروط مهم و بنیادین، هیچیک از راهکارهای ارائهشده برای پایان دادن به بحران لبنان به نتیجه و اهداف مدّنظر منجر نخواهد شد.
اوضاع جهان عرب
جهان عرب در حال حاضر با بحرانهای متعددی روبهروست که در استمرار عقبماندگی در عرصههای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نقش دارد. نخستین و مهمترینِ این بحرانها، بحران تجزیۀ کشورهاست که پیامد طبیعی اجرای نقشۀ دیرین استعمار برای سلطه بر منطقۀ عربی به شمار میرود، چراکه این منطقه از موقعیت استراتژیک مهمی برخوردار است و علاوه بر ایجاد پیوند و ارتباط میان آسیا و آفریقا و اروپا، از منابع زیرزمینی سرشار و ثروتهای طبیعی برخوردار است. هدف استعمار از تجزیۀ کشورها آن است که آگاهی مشترک قومی را از میان بردارد. آگاهیای ملی که فضای لازم برای رشد و تحول جوامع عربی را فراهم میکند. استعمار در این کار به موفقیتهایی هم دست یافته و توانسته است قامت جهان عرب را به زیر بار سنگین تفرقۀ برجامانده از گذشته خم کند و احساس مشترک قومی را در میان ملتهای عرب کمرنگ سازد؛ احساسی که وحدت زبان و فرهنگ و تاریخ و تمدن و دین همواره آن را تقویت میکرده و تجربۀ حضور در نبردهای تاریخی و جنبشهای آزادیبخش برای رویارویی با توطئههای نیروهای استعمارگر در تحکیم آن نقش داشته است.
اما استعمارگران که جنایت گسستن پیوندهای موجود در میان ملتهای عرب را برای تضمین بقا و آیندۀ خود کافی نمیدانستند، عنصری بیگانه و وصلهای ناهمگون را در پیکرۀ جهان عرب تعبیه کردند تا مانعی همیشگی در برابر وحدت و تحول منطقه باشد و، در عین حال، در اجرای استراتژی سلطهجویی و توسعهطلبی استعمار نقش مهم و اساسی را ایفا کند. و اینگونه بود که رژیم نژادپرست صهیونیستی در سرزمین فلسطین پدید آمد. ملتهای عرب با پیکارها و مبازات مستمر، مخالفت قاطع خود را با این نقشۀ استعمار ابراز کردند و ریشهکن کردن رژیم صهیونیستی در صدر برنامهها و اهداف مبارزات آنان قرار گرفت و برترین تجسم عملی این امر، انتفاضهها و قیامهای ملت عرب و نبردهای بیامان آنان بر ضد این رژیم بوده است. این قیامها در نهایت، بهطور خودجوش، گرداگرد مقاومت و انقلاب فلسطین جمع شدند و در میان تناقضات موجود در جهان عرب، همچون پدیدهای سالم سر برآورد و پس از شکست 1967، ابعاد سیاسی و نظامی چشمگیری پیدا کرد. این پدیدۀ مهم و بزرگ روز به روز قوّت بیشتری یافت و تمامی گردنهها را پشت سر گذاشت، از توطئههایی که برای نابودی آن چیده شده بود به سلامت گذر کرد و روز به روز بر صلابت و استواری آن افزوده شد و اینک همراهی و همگامی مؤثر با پیکار ملل عرب را در دستور کار خود دارد. پس از آن، نوبت به نبرد اکتبر 1973 رسید که نتایج و تحولات مثبتی برای جهان عرب دربر داشت و قهرمانیهای مبارزان و ایستادگی مجاهدانِ همپیمان، نتایج درخشانی را رقم زد که حمایت بیشتر از مبارزۀ فلسطین و جهان عرب را موجب شد. اوج دستاوردها این بود که انقلاب فلسطین در عرصۀ عربی و بینالمللی مشروعیت کسب کرد و تنها نمایندۀ مشروع و قانونی ملت فلسطین شناخته شد که حق تعیین سرنوشت این ملت را در مذاکرات و مناقشات سیاسی موجود در اختیار دارد.
اما هجوم استعمارگران و قدرتهای بزرگ و در رأس آنان ایالات متحدۀ آمریکا و برخی کشورهای دشمن و اقدام آنان برای بیاثر کردن دستاوردهای جنگ اکتبر به سرعت آغاز شد و در قالب تلاشهایی بهمنظور جایگزین کردن راهحلهای مسالمتآمیز و سازشکارانه از طریق انعقاد پیمانهای یکجانبه، همچون معاهدۀ سینا، ظهور کرد که هدف از آن واداشتن به عقبنشینی سیاسی و ضربه زدن به مقاومت و از میان بردن روند مقاومت مسلحانۀ فلسطین بوده است. اما با ایستادگی و هوشیاری و با جلب مشارکت و همراهی ملل عرب با پیشتازان مبارز فلسطینی و با بسیج همۀ امکانات و توانمندیهای کشورهای عربی و قرار دادن آن در اختیار کشورهای خط مقدم نبرد، میتوان با تمامی توطئهها مقابله کرد و در برابر آنها ایستاد. در این میان، تأکید و توجه به حقایق مهم ذیل ضروری به نظر میرسد:
1. نبرد و پیکار اصلی جهان عرب، میان ملت عرب و پیشگامان مبارزه در فلسطین و تمامی گروههای مبارز و آزادیبخش و ضداستعماری از یک سو، و رژیم استعماری و صهیونیستی و نژادپرست و غاصب اسرائیل از دیگر سو ادامه دارد.
2. مبارزۀ مسلحانۀ مردمی تنها راهکار عملی و اجرایی برای آزادسازی سرزمینهای عربی اشغالشده و رهایی فلسطین از سیطرۀ استعمار و صهیونیسم است. هیچ روش دیگری نمیتواند جانشین آن گردد و مبارزۀ مسلحانه میتواند موانع و دشواریهای منطقهای موجود در برابر روند آزادسازی را تا حدود بسياری برطرف کند.
3. هریک از راهحلهای مسالمتآمیزِ پیشنهادشده را در صورتی خواهیم پذیرفت که منافع والای ملی و عربی، از جمله ریشهکن شدن کامل رژیم استعماری و صهیونیستی از جهان عرب را تأمین کند و تا آنجا آنها را میپذیریم که برای قضیۀ فلسطین دستاوردهایی به بار آورد و روند مبارزۀ مسلحانه را تثبیت کند.
4. ما ضمن مخالفت با جداییها و عقبماندگی امت خویش ـ امتی که بر ضد دشمن صهیونیستی و استعمار و سلطۀ شرق و غرب به مبارزه برخاسته است ـ در اینجا اعلام میکنیم که مسئلۀ آزادی و آزادسازی فلسطین را در اولویت نخست قرار داده و آن را از هر قضیۀ دیگر، از جمله مسئلۀ وحدت اعراب، که تقدیر و سرنوشت این امت است، مهمتر میدانیم و این باور نه تنها مشروعیت مبارزۀ سیاسی را نفی نمیکند، بلکه بر لزوم توجه به ابعاد سیاسیِ مبارزه بهمنظور ایجاد اوضاع و فضای مناسبتر برای توسعه و توانمندیهای درونی جهان عرب و برچیدن تمامی موانع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی از مسیر حرکت تودههای محروم و مبارز تأکید میکند. در عین حال، این دیدگاه با تلاش برای ایجاد وحدت فراگیر و همکاری نزدیکتر و حتی اتحاد دو یا چند کشور عربی و تأسیس حکومتی متحد و متشکل از دولتهای چند کشور (در صورت مناسب بودن اوضاع و احوال و برای پیشبرد اهداف مبارزه برای آزادی فلسطین) منافاتی ندارد.
اوضاع بینالمللی
جهان عرب و کشورهای جهان سوم از گذشته تاکنون عرصۀ مناقشات و درگیریهای بینالمللی و نبردهایی بوده است که قدرتهای بزرگ برای تحقق زیادهخواهیها و گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود در آن مشارکت جستهاند. در بررسی و تبیین اوضاع جهان و نبردهایی که در عرصۀ بینالمللی ادامه دارد، توجه به نکات ذیل را ضروری میدانیم:
1. سیاست توافق بینالمللی بر اساس ایجاد نبردهای غیرمستقیم در کشورهای جهان سوم بهویژه افریقا و آسیا و آمریکای لاتین بنیان نهاده شده است. این سیاست آیندۀ ملتها و حکومتهای جهان سوم را تهدید میکند. علاوه بر آن، تلاشهایی را که برای اتحاد و پیشرفت ملتهای مذکور و دستیابی به آیندهای بهتر از طریق غلبه بر فقر و عقبماندگی صورت گرفته با ناکامی مواجه میکند.
2. درگیریها و چالشهای بینالمللی در روند تجزیۀ سرزمینهای عربی و دخیل شدن آنها در سیاست جناحبندی و پیمانها نقش داشته و با تشدید اختلاف میان آحاد امت واحد، امکان تحکیم پایههای مبارزۀ یکپارچۀ جهان عرب با هدف رهایی از هرگونه سلطۀ استعماری بیگانگان را تضعیف کرده است. این درگیریها در روند رو به رشد کشورهای درحال توسعه، که آشکارا تحت تأثیر چالش قدرتهای بزرگ بودهاند، نیز بازتاب منفی داشته است.
3. از سه سال پیش تاکنون، اوضاع جهان با تحولات کلی در زمینههای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مواجه بوده، بهگونهای که قدرت و توان ملتهای فقیر به تدریج در حال ظهور است. ملل فقیر دریافتهاند که وفاق بینالمللی با هزینۀ آنان و به بهای از بین رفتن آیندۀ آنان ممکن شده است و مبارزۀ یکپارچه و توجه به سرنوشت مشترک، راهبردی صحیح برای غلبه بر هرگونه سلطه و سیطرۀ قدرتهای بزرگ خواهد بود. برپایی سلسله همایشها و کنفرانسهای بینالمللی با موضوع مشکلات و دغدغههای جهان سوم، جلوهای از این تحول بوده و معادلات قدرتهای بزرگ را برهم زده است. بر این اساس، ما معتقدیم که پیکار ملل عرب بخشی از پیکار ملتهای جهان سوم به شمار میآید. ما ضمن تأکید بر ضرورت بهرهگیری از تناقضات و چالش قدرتهای بزرگ با یکدیگر، لزوم تعیین موضع خویش در قبال آنان را ـ با توجه به مواضع آنان در قبال مسائل و قضایای اساسی ما ـ یادآور میشویم و روش مستقل حرکتهای آزادیبخش جهان سوم را راهبردی مهم برای تحقق آمال این ملتها در رسیدن به آزادی و استقلال میدانیم.
گزارش شاخۀ نظامی
تشکیل واحد نظامی برای دفاع از جنوب
در ژوئن 1975، امام صدر، رهبر جنبش محرومان، مسئولیت واحد نظامی را به سرهنگ عباس مکی محول کرد. هدف از این کار، برگزاری دورههای آموزشِ نظامی و مسلح کردن برخی جوانانِ عضو جنبش بود تا جنبش محرومان نیز همانند دیگر جنبشها و احزاب لبنان شاخۀ نظامی داشته باشد، با این تفاوت که جنبش محرومان هدف خود را از تشکیل شاخۀ نظامی آشکارا و بدون ابهام اعلام کرد. آن هدف عبارت است از دفاع از جنوبِ لبنان، منطقهای که پیوسته در معرض اشغال اسرائیل قرار دارد، و ایجاد حداقلِ امکاناتِ دفاعی و تجربۀ نظامی برای ساکنان جنوب تا بتوانند از خود و خانواده و سرزمین خود دفاع کنند، تا تکرار نشود آنچه در سال 1948، برای برادران فلسطینی به سبب نداشتن آمادگی و سلاح رخ داد. درواقع، فلسطینیها به سبب در اختیار نداشتن سلاح و ناآشنایی با مهارتهای نظامی از رویارویی و مقاومت در برابر دشمن بازماندند. بسیاری از آنان به کشورهای عربیِ همسایه پناه بردند و بحران پناهندگان فلسطینی پیش آمد که به یاری خداوند و فداکاریهای مقاومت فلسطین در راه بازپسگیری سرزمینهای اشغالی و برچیدن آثار بهجامانده از تجاوز و اشغالگری دشمن، بهزودی شاهد پایان آن خواهیم بود.
تردیدی نیست که اگر ملت فلسطین در آن مرحله از آموزش نظامی و تجهیزات جنگی، هرچند بسیار کمتر از آنچه اکنون در اختیار دارد، بهرهمند بود، به جای مهارت و خالی کردن عرصه، ایستادگی و پایداری را برمیگزید، چراکه مبارزۀ مسلحانه مناسبترین و موفقترین روش پاسداری از میهن و بیرون راندن متجاوز است.
بدینترتیب، درسآموزی از تجربۀ فلسطین و آگاهی از نیّات شوم دشمنِ صهیونیستی بر ضد لبنان و، بهویژه جنوب این کشور، و غیبت دولت لبنان از صحنۀ دفاع ازخاک جنوب، اندیشۀ ایجاد مقاومت لبنان را بهطور جدّی در ذهن رهبر جنبش محرومان پدید آورد.
سرهنگ مکی ضمن تشکر از حُسن اعتماد امام صدر، مسئولیت محوّل را پذیرفت و برای اجرای این مأموریت آماده شد. ایشان ضمن آشنایی با تنی چند از مسئولان جنبش محرومان، از ساختار تشکیلاتی جنبش آگاهی یافت.
فعالیت شاخۀ نظامی در وضعیتی آغاز شد که فضای کشور کاملاً آشفته بود و خطرها از هر سو جنبش را تهدید میکرد. از این رو، فرماندهی شاخۀ نظامی با هدف فراهم کردن فضای مناسب و سالم و با اعتقاد به اینکه فعالیت نظامی در این عرصه جز با تکیه بر مبانی تشکیلاتیِ صحیح ممکن نخواهد بود، آمادگی کامل و ارادۀ راستینِ خود را برای همکاری در پیشبرد فعالیتهای تشکیلاتی و تحکیم پایههای آن بر مبنای اصول صحیح اعلام میدارد و با در نظر گرفتن منافع و مصالح جنبش و بدون محافظهکاری و تبعیض با همگان همکاری خواهد کرد و تمامی توان خود را برای موفقیت اقدامات نظامی به کار خواهد گرفت.
آموزش نظامی
در آغاز فعالیتِ شاخۀ نظامی، سطح آموزش نظامی اغلب اعضا از آموزشهای اولیه و آشنایی مقدماتی با فنون نظامی فراتر نمیرفت و فقط شمار اندکی از آنان به مدت پانزده روز یا کمتر در اردوگاه عینالبنیه آموزش دیده بودند. از این رو، مقرر شد اردوگاه آموزش نظامی به سرعت آماده و تجهیز شود و، بدینترتیب، نخستین مرحلۀ آموزش نظامی در ماه جولای 1975 برگزار شد. حادثۀ انفجار در اردوگاه که شهادت و مجروح شدن دهها تن از اعضا را در پی داشت، موجب شد خبرِ تشکیلِ شانۀ نظامی جنبش یا أفواج مقاومت لبنان (أمل) زودتر از موعد مقرر اعلام شود. ابعاد حادثۀ انفجار در حد فاجعه بود و احتمال بروز واکنشهای منفی در قبال این فاجعۀ هولناک، بسیاری را نگران کرده بود. اما امتی که شهادت را با آغوش باز پذیرا میشود و چندین نسل را در سایهسار شهادت امام و پیشوای خود حسین بن علی(ع) پرورش داده است، آن فاجعه را پشت سر گذارد. پیشبینیها معکوس از آب درآمد و کسانی که نگران واکنشهای منفی بودند، ناباورانه دیدند که مجالس عزا و مصیبتِ جگرگوشههای این امت به جشنهای شادی و افتخار مبدّل شد و خروش آنان در اعلام پایبندی به ادامۀ راه طنینانداز گشت و آنان بیش از گذشته به سوی اردوگاه نظامی شتافتند. در ادامه، محل فعلی مکان جدید برگزاری دورۀ آموزشی تعیین شد و هزاران نفر با هدف فراگیری فنون نظامی بدان ملحق شدند.
از آن زمان تاکنون، آموزش نظامی صدها نفر از جوانان در هر ماه ادامه داشته است و این در حالی است که اخیراً، دورههای آموزش نظامی بسیاری از احزاب و تشکلها متوقف شده یا کاهش یافته است.
پس از آموزش شمار چشمگیری از مبارزان، فرماندهان با انتخاب افراد برجسته و ممتاز، آنان را برای گذراندن دورههای تخصصی به داخل و خارج لبنان اعزام کردهاند تا مجموعهای از نیروهای نظامی آموزشدیده برای رزم و فرماندهی نیروها تشکیل شود و آنان نیز در آینده، به یاری خداوند، برای ارتقای سطح آموزشهای نظامیِ دیگر اعضا وارد عمل خواهند شد.
اکنون که سخن از آموزش نظامی به میان آمد ـ و چنانکه در گزارش واحد تشکیلاتی ذکر شده بود ـ آنچه در حال حاضر اهمیت دارد، احداث اردوگاههای آموزش نظامی نیست. اکنون، نوعی گستردگی به وجود آمده و شمار افراد چندان شده است که قادر به کنترل آنان نیستیم. توجه به کیفیت اهمیت بیشتری دارد. اگر امروز چهار اردوگاه آموزشی هم داشته باشیم، عملاً ظرفیت لازم را نداریم تا همۀ متقاضیان را کنترل کنیم و آنان را آموزش دهیم؛ ظرفیت عبارت است از پذیرش مسئولیت آموزش و مسلح کردن آنان. آنچه باید به آن توجه کرد، ظرفیت ما در هدایت و آموزش نیروهاست.
تحویل سلاح به اعضا
فرماندهان شاخۀ نظامی با وجود تلاش پیگیر برای ایجاد توازن کامل میان نیاز تشکیلاتی و امکانات تسلیحاتی موجود، با محدودیتهایی مواجه بودهاند. بدینمعنا که فرماندهان همۀ تلاش خود را برای ایجاد هماهنگی میان نیازها و امکانات به کار گرفتهاند و بهرغم تلاش همهجانبه، با مشکلاتی روبهرو هستند. از این رو، لازم بود برای توزیع سلاح، شروط و ضوابط معینی در نظر گرفته شود و به اوضاع جغرافیایی و امنیتی ویژه توجه شود و اولویتهای مربوط به مناطقِ بحرانزده و نحوۀ حضور مبارزان نیز لحاظ شود. مشکل بزرگی که در این مرحله پدید آمده آن است که اعضای جنبش در تمامی مناطق خواهان دستیابی به اسلحه هستند و با توجه به وقایع جاری کشور نیازمند حمایت هستند و ابزاری میخواهند که امکان دفاع از خود را برای آنان فراهم کند. از طرفی، برخی مسئولان از همان جلسات نخست به آنان وعدۀ تحویل اسلحه داده و زمانی را هم برای این کار تعیین کرده بودند و، اکنون، همگان خواهان اجرایی شدن آن وعدهها هستند، بهویژه آنکه بسیاری از احزاب و تشکلها برای جذب اعضای جنبش، تحویل اسلحه را به آنان وعده دادهاند.
فرماندهی شاخۀ نظامی از ابتدا به صراحت اعلام کرده است که مسلح کردن اعضا را وظیفۀ خود میداند و باید این وظیفه را بهطور کامل و بدون تبعیض میان مناطق تحقق بخشد. از طرفی، همواره به همۀ کسانی که خواهان دریافت سلاح هستند (حتی مسئولان نظامی) توضیح داده شده است که توزیع سلاح و استفاده از آن بر اساس شروط و ضوابط مشخص و مدون صورت میگیرد و این ضوابط باید در همهجا مراعات شود و اعضای جنبش اطمینان داشته باشند که هر اسلحهای که تهیه شود، از آنِ مبارزانِ عضوِ جنبش خواهد بود و جز آنان به کسی تعلق ندارد و اینکه فرماندهان و رهبران جنبش برای تأمین اسلحۀ مورد نیاز از هیچ کوششی فروگذار نخواهند کرد. بیان جزئیات مربوط به سلاحها و تعداد و چگونگی تهیۀ آنها و دشواریهای موجود در این راه ضروری به نظر نمیرسد.
شرکت در نبردها
تا زمان تحصن امام صدر در مسجدالصفا، هیچ تصمیم یا فرمان یا مصوبهای مبنی بر مشارکت اعضای جنبش در نبردها صادر نشده بود و کسی هم این کار را لازم نمیدانست. اما از زمانی که لزوم پرداختن به این مهم ثابت شد، حضور نظامی ما در مناطقی همچون شیاح اجتنابناپذیر است و این کار به منزلۀ دفاع از خویش و پاسداری از منطقه و حمایت از مقاومت فلسطین به شمار میآید. بدینترتیب، رهبران سیاسی به گروهها فرمان دادند که با حضور در شیاح و غبیری مسئولیت دفاع از این مناطق را برعهده گیرند، البته، فقط در برخی محورها؛ و منطقه را از خطرهایی مصون بدارند که ممکن است از این گذرگاه به داخل نفوذ کند. نیروهای ما در منطقۀ غربی، الكرك و معلّقه و، در ادامه، در لیلکی و حیّالسلّم و رویس و کفرشیما و سبنای، و به تازگی در نبعه و برجحمود و سن الفیل و دکوانه... و درنهایت، در عیون السیمان مستقر شدهاند و این افتخار را داشتهاند که از لحظۀ نخست و پیش از هر نیروی دیگر، در برابر متجاوزان ایستادگی کنند... قهرمانان ما در نبردهای اخیر چهارده شهید و سی مجروح در مناطق الغبیری و الکرک و حی ماضی و جنوب و دکوانه و الشیاح و لیلکی و کفرشیما تقدیم کردهاند. البته، با توجه به مدت حضور هشتماهۀ نیروها در این مناطق، این تعداد شهید و مجروح بسیار اندک است، زیرا با در نظر گرفتن گستردگی حضور نیروها و روحیۀ جنگندگی و بیباکی آنان، انتظار میرفت که شمار قربانیان بیش از اینها باشد. اما نظم و انضباط نیروها و تلاش شبانهروزیِ فرماندهان در آموزش و هدایت آنان شمار تلفات را محدود کرده است.