سخنان امام صدر در جلسۀ اختتامیه
در آغاز جلسۀ اختتامیۀ نخستین کنگرۀ مؤسسان جنبش، یاد و خاطرۀ شهیدان و دوستان گرانقدری را گرامی میداریم که توقع داشتیم در این لحظه در میان ما باشند؛ کسانی که در ذهن و دل ما همواره جاودانهاند و در ایستادگی و جدیت و گردهمایی ما سهم بسزایی دارند. و همچنان که در جلسۀ نخست از آنان یاد کردیم، در جلسۀ اختتامیه هم یاد آنان را بزرگ میداریم؛ برمیخیزیم و حمد و سورهای نثار آنان میکنیم.
پیش از نشستن بر جای خود، مایلم نام و سیرۀ عملی برخی از دوستان شهیدمان را به یاد دوستان بیاورم. شاید نام برادر مصطفی حجازی را شنیده باشید؛ شهیدی از روستای کفرفیلا. درواقع، ایشان زمانی که میخواست از روستای خود به جمع مبارزان بپیوندد، با مخالفت شدید مادرش روبهرو شد. مادرش تلاش میکرد از رفتن او جلوگیری کند، اما او پافشاری کرد و، سرانجام، لباس رزم پوشید و گریخت. مادرش، آنطور که شنیدهام، تا مسافت دو کیلومتر به دنبال او رفت و به او رسید و لباسهایش را گرفت و پاره کرد. او هم بازگشت و مادرش را راضی کرد و بار دیگر عازم شد و شهادت را در آغوش کشید. این اصرار و پافشاری به معنای آن است که شخص با بینش و گزینش قبلی و با اراده و آگاهی مرگ را برمیگزیند. اینک ما از این ارواح متعالی با خشوع و احترام تجلیل میکنیم و، در عین حال، مسئولیت بزرگی در برابر آنان داريم. درواقع، نهضت ما این شهدا را تقدیم کرده است. پایبندی به آرمانها موجب شهادت آنان شد. از این رو، عقبنشینی در کار نخواهد بود. هر نوع عقبنشینی به معنای بیحرمتی به این خونها و نادیده گرفتن مسئولیت خود در برابر این خونهاست. بنابراین، اکنون با یادآوری خاطرۀ آنان و با خشوع و خضوع کامل در تجلیل از آنان و به قصد تیمّن و تبرّک، همگی با هم سوگند جنبش را، به همراه آنان که پیشتر سوگند یاد نکردهاند، تکرار میکنیم:
به خداوند بزرگ سوگند یاد میکنم که به مفاد منشور جنبش محرومان ایمان دارم، با تمام توان در راه تحقق آن مطابق با مصوبات تشکیلات جنبش تلاش میکنم و در راه خدمت به منافع جنبش آن را بر منافع شخصی خود ترجیح خواهم داد. اعضای جنبش را برادر خود میدانم، و آنچه را دربارۀ آنان میدانم همچون امانتی حفظ خواهم کرد و جز به حکم وظیفه و ادای تکالیف آن را بازگو نخواهم کرد و تلاش میکنم در رفتار و کردار و فداکاری و تلاش و پایبندی به ارزشها و مهرورزی با مردم الگویی شایسته باشم. من در این راه، به خداوند سوگند یاد میکنم و پیامآوران الهی و اولیا و شهدا و صالحان را برگفتۀ خویش گواه میگیرم.
چهبسا گروهی از برادران نخستین بار است که در کنگرهای عمومی شرکت کردهاند، ولی من در کنگرههای بسیاری حضور داشته ام و میتوانم با اطمینان بگویم که کنگرۀ شما از تمامی کنگرهها موفقتر بوده است. درست است! در این کنگره از پلاکارد و یگان تشریفات و کیفهای مزیّن به آرم همایش و نشان و مدال سینه و سالنهای مجلل و تبلیغات گسترده خبری نبود. اما همۀ این تفاوتهای کنگرۀ شما با دیگر کنگرهها خود دلیل دیگری است بر جدیّت و صلابت شما و موفقیت اندیشهها و راهبردها و پیشنهادهای شما.
چنانکه گفتیم، ما با سادگی آغاز کردیم، زیرا کارمان تأسیس و فراهم آوردن مقدمات است. مخلصانه کار کردیم، زیرا مبنا و اساس کار ما دستیابی به اهداف سیاسی و خودنمایی در عرصهها و رسیدن به خواستههای سیاسی نیست. تمام اهداف این تلاش ما عبارت است از خدمت به انسان که جلوهای از عبادت پروردگار نیز در آن متجلی است. بدون خدمت به انسان عبادتِ خداوند میسر نخواهد بود. این را میدانيم و به آن ایمان داریم. از این رو، با تواضع و، در عین حال، با جدیّت کارمان را به پیش میبریم. پیشنهادها و طرحهای شما خواب و خیال نیست، امتیازطلبی نیست، نشانۀ ناآگاهی نیست، طرحهای شما نشان میدهد که با واقعنگری و مسئولیتپذیری و با درک حقایق وطن و جامعۀ خویش، آنها را بررسی کردهاید و ما انشاءالله این طرحها را اجرا خواهیم کرد.
دربارۀ چگونگی اجرا هم پیشنهاد کمیتۀ برنامهریزی تشکیلاتی مطرحشده است. در این پیشنهاد آمده است که کمیتهای متشکل از مسئولان مناطق و دفتر تشکیلات در ماه آینده، پس از بررسی و هماهنگی لازم، ساختار حقوقی را تعریف و بر اساس آن آییننامۀ اجراییِ جدید را تدوین کند. این پیشنهاد مطرح و قرائت شد، ولی من مایلم این کار انقلابیتر و فوریتر اجرا شود و با واقعیتهای اجرایی و با این کنگره انسجام بیشتری داشته باشد، زیرا اگر بخشهای موجود و مشکلات فعلی را مدّنظر قرار دهیم و پیشنهادها را دریافت و آنها را در آییننامه اعمال کنیم، چهبسا این کار تثبیت وضعیت پیش از همایش را موجب شود و ساختارهای موجود بر ساختارهای پس از همایش تأثیر بگذارند. من پیشنهاد دیگری را ترجیح میدهم؛ اینکه از هریک از کمیتههای چهاردهگانۀ موجود یک دبیر انتخاب شود و به اتفاق هم در ماه ژوئن این پیشنهادها و طرحها را بررسی و نهایی کنیم. سپس، آن را در آییننامه وارد کنیم و انشاءالله در پایان ماه ژوئن ـ یک ماه بعد ـ آییننامۀ جدید را ارائه کنیم و بر مبنای آییننامۀ جدید، جزئیاتی را که در تجربیات مختلف و مباحث کنگره مطرحشده است، مشخص و انتخاب کنیم.
برادران عزیز،
ما در آغاز تأسیس جنبش در فکر آن بودهایم که تشکیلاتی پدید آوریم، زیرا تشکیلات امری ضروری است. اما من نگران بودم که مبادا در تشکیلاتِ خود به برتریجویی دچار شویم، یعنی تشکل، تشکلی برتریجو باشد. عیب و ایراد تشکلهای برتریجویانه چیست؟ این تشکلها که معمولاً سردمداران و حاکمان آنها را ایجاد میکنند، اغواکننده هستند، زیرا مردم گمان میکنند که از طریق ارتباط با حاکمان و پیوستن به تشکلهای آنان میتوانند مال و ثروت و مقام و منصبی به دست آورند. به همین سبب، برای منافع شخصی خود به عضویت آن درمیآیند و زمانی که آن منافع به پایان رسید، آن تشکل هم فرومیپاشد. در میان امت عرب، یکی از قهرمانان بزرگ این امت، یعنی جمال عبدالناصر، چنین مسئلهای را تجربه کرد. شما بهخوبی میدانید که او مردی بزرگ و فعّال و آگاه و هوشیار بود. من خود در یک جلسۀ طولانی، حدود یکونیم ساعت، با او گفتوگو کردم. واقعاً با دیگران تفاوت داشت. با تمام توان کوشش میکرد که همۀ تودههای مردم عرب را از همۀ اقشار به سوی خود جذب کند. او به نقطۀ امید ملتهای جهان سوم و نهضتهای آزادیبخش جهان تبدیل شد. ابعاد حرکت عبدالناصر بسیار گسترده و عظیم بود. او درصدد برآمد که حزب و تشکلی به راه اندازد. حتماً تشکل او را به خاطر دارید. ابتدا اتحادیۀ سوسیالیستی تعاونی (الإتحاد الإشتراکی التعاونی) و، سپس، اتحادیههای نیروهای کارگری خلق (الإتحاد قوی الشعب العامل) را تأسیس کرد. پس از آن، فرصت بیشتری پیدا نکرد و درگذشت. برادرانی که از اوضاع کشور مصر باخبرند، میدانند که «اتحادیۀ سوسیالیستی عربی» با وجود شهرت و آوازۀ آن با داشتن ساختمانهای مجلل و برپایی همایش و راهپیماییهای بزرگ، تشکلی جدی نبود. تشکل زمانی میتواند جدی و فعال باشد که اعضای آن و پیروان مکتب و عقیدۀ آن باورمند باشند. ممکن است روزگاری ناصریسم همچون عقیدهای جدی مطرح شود و گسترش یابد، اما آن تشکل در زمان عبدالناصر در حد و اندازۀ او و در سطح آمال و آرمانهای او نبود، زیرا تشکلی برتریجویانه و منفعتطلبانه بود. این مثال نشان میدهد که هر تشکل منفعتطلبانه که اعضای آن درصدد کسب جاه و مقام یا به دست آوردن مال و ثروت باشند یا به فکر کسب اعتبار و شهرت و آوازه باشند؛ یا تشکلی که درصدد تهیۀ سلاح برای اعضای خود باشند؛ و خلاصه تمامی این قبیل تشکلها که انسان را با اهداف غیرایدئولوژیک جذب میکنند، حتماً با ناکامی مواجه خواهند شد.
ما هم در ابتدا نگران بودیم که مبادا تشکل ما منفعتطلبانه و ساخته و پرداختۀ رهبران باشد. البته، نه به سبب اینکه من مرد بزرگی هستم. نه! چنین فکری مطرح نیست و امیدواریم هیچگاه مطرح نباشد. اما اولاً، نیازهای مردم بسیار است و به من امید بستهاند و انشاءالله این امید ماندگار باشد؛ و ثانیاً، حضور پرشمار مردم و راهپیماییها و اطلاعرسانی و تجمعات مختلف به مردم چنین القا میکرد که اگر به این تشکل بپیوندند، شاید به اعتبار و مقام و منصبی برسند یا نیازی از آنان برطرف شود. از این رو، در ابتدا سعی کردیم این تشکل همگانی نشود و مخفی بماند و گردانندگان آن هم مشخص نشوند. اما مشکلاتی که در ادامه با آن مواجه شدیم، ما را وادار کرد که وجود این جنبش و این سازمان را اعلام کنیم و، در ادامه، وجود این تشکل آشکار شد و خدا میداند که من همواره نگران بودم که مبادا تشکل ما منفعتطلبانه شود و اینکه مردم به من فکر کنند و به اینکه چه خدمات شخصی و كلی میتوانم به آنان ارائه کنم. اگر با این فکر به تشکل ما ملحق شوند، موجب میشود که جنبش به سرعت بزرگ و گسترده شود، اما ارکان آن نیرو و ثبات لازم را پیدا نکنند.
در این کنگره دریافتم که خداوند متعال ما را بهخوبی در معرض آزمون قرار داد و شرّ منفعتطلبی و برتریجویی را از ما دور کرد و ما را با رنج و محنت مواجه کرد. رنج کنونی ما تبلیغاتِ گمراهکننده و افکار عمومیِ مشوش و گمراه است. من از این حقیقت باخبرم که اکنون جوانان ما بیش از آنکه اعتبار و افتخار کسب کنند، از رنج و دشواریها در عذابند. میدانم که آنان در روستاهای خود و در دیدارها و تجمعات مختلف در معرض پرسشها و تهمتهای گوناگون قرار دارند. اینها را میدانم. از این رو، تشکل ما اکنون برای کسی سودی در بر ندارد، پس تشکل منفعتطلبانه نیست و این مشکل هم رفع شده است.
دوستان و یاران ما یار لحظههای دشواری و بلا هستند. به درد ساختن آینده میخورند. ما خداوند متعال را برای این سختی و بلاها شکر میکنیم و میدانیم که همین رنج و محنت بود که ناخالصیها را جدا کرد و خواهد کرد، تا جز مؤمنان و باورمندان به این راه، کسی در ساختار جنبش باقی نماند و هرچقدر هم که عدۀ آنان کم باشد، برای ما کافی است. ما همین عدۀ اندک را، که در مسیر انقلابی ما پابرجا هستند، قدر میدانیم و بر این اساس، عمق دشواریهایی را درک میکنیم که با آنها مواجه هستیم. در میان ما غریبهای نیست. کسانی که با ما هستند، پیش از آنکه رسماً به جنبش ملحق شوند، روح و جسم آنان عضو جنبش بوده است.
برادران، آیا میدانید ما از چه چیزی رنج میبریم؟ در گوشهای از دیوارهای یکی از خیابانهای صیدا نوشته بودند: «صاعقه + أمل + اتحادیۀ نیروهای کارگری خلق = امپریالیسم جهانی» آیا ما هیچگاه ذرّهای در مسیر امپریالیسم جهانی حرکت کردهایم؟ آن روز که ما همایشهای کوبنده برپا میکردیم، همینها که اکنون خود را جنبش میهنی نامیدهاند، سلیمان فرنجیه را حمایت و با او دیدار میکردند، در روزنامههایی که امروز به ما حمله میکنند، مقالهها و مطالب آنان منتشر میشد. چرا؟ به چه سبب؟ روزی که ما دربارۀ جنوب سخن میگفتیم و در سال 1970 قضیۀ جنوب را مطرح کردیم و آن را در افکار جهانیان و وجدان هموطنان زنده کردیم، آنان حتی نامی از جنوب به میان نیاوردند. آن روز اینان کجا بودند و چه رفتاری داشتند؟
جنبش ملیِ معروف تاکنون هیچگاه از مسلح کردن اهل جنوب و تشکیل ارتشی قدرتمند برای دفاع از کشور در برابر اسرائیل سخن نگفته است. موضوع اجباری شدن خدمت نظام وظیفه و این قبیل موضوعات هرگز در بیانیههای آنان مطرح نشده است. در برنامههای احزاب و نیروهای ملیگرا سخنی از جنوب به میان نیامده است. حالا ما شدهایم امپریالیست و یهودی؟ ما شدهایم استعماری و صهیونیستی؟ البته، ما میدانیم که برحق هستیم. احزاب و گروههایی که ـ به تعبیر یکی از دوستان حاضر در برنامۀ یونسکو ــــ میدانند چگونه قومیت عربی لبنان را پاس بدارند، کدامیک به قومیت عربی پایبند هستند؟ کمونیستها حافظان قومیت عربی هستند؟ امکان ندارد. کمونیستها جهانوطنی هستند. ما آنان را به قومیتگرا نبودن متهم نمیکنیم. آنان حق دارند از هر مسلکی پیروی کنند که میخواهند. ولی آیا آنان پاسدار قومیت عربی لبنان هستند؟ آنان را به عربیت لبنان چه کار؟ آنان در بقاع و دیگر مناطق از اسلام و تشیع دفاع میکردند و میگفتند چرا مسیحیان مسلمانان را میکشند و شما ساکت هستید؟ با این روش میخواستند مردم را وادار به ترك شهر خود کنند. میخواستند افراد جنگجو جذب کنند و آنان را در سنگرها قرار دهند و برای خود آبرو و اعتباری به هم بزنند. اگر کسی هدف گلوله قرار میگرفت و کشته میشد، نزد خانوادهاش میرفتند تا آنان را بخرند... هرگاه مطمئن میشدند که کسی در اثر تیراندازی یا بمباران کشته شده است، پانصد لیره به خانوادهاش میدادند تا آمار شهیدان خود را بالا ببرند. ما در جلسات علنی و غیرعلنی و خصوصی همواره به صراحت و با افتخار اعلام کردهایم که از نظر ما شهید عدد و رقم نیست که بگوییم پنجاه تا یا شصت تا، حسین(ع) یک نفر است و شهید همۀ جهان است. من در همایش یونسکو گفتم که تمام دنیا و مافیها نمیتوانند با شهیدان ما برابری کند. عدۀ کم یا بسيار اهمیتی ندارد. مهم آن است که ما وظیفۀ خود را ادا کنیم و هنگامی که خمپاره و بمب فرود میآید، در دفاع از خود سست نشویم و نگریزیم. پس، ما اکنون از چه چیز رنج میبریم؟ چرا و از چه کسانی رنج میبریم؟ شما از شیوههایی که در حوادث اخیر استفاده میشد، باخبرید. بیشک مارونیهای مسلّح بودند که هجوم آوردند و حمله کردند و حالا هم اقدامات خود را تشدید کردهاند. ولی آیا جبهۀ ما[1] به جنگ دامن نزد؟ مگر ما به نبرد سردمداران وارد نشدیم؟ مگر آنان در نبردهای اخیر مناطق کوهستانی و منطقۀ هتلها شرکت نکردند و افکار عمومی را تحت تأثیر قرار ندادند؟ چرا خطیبان از نهضتی مردمی هراس دارند و دست از سر شیعیان برنمیدارند؟ از ترس اینکه بساط آنان را برهم بزنند.
خوب توجه کنید. این مذهب انبار مهمات همۀ مذاهب است. به اسامی دقت کنید. هیچ حزب یا تشکل یا سازمان شبهنظامی پیدا نمیکنید که از این دریای بزرگ شیعیان برنگیرد. مذهب ما مذهب محرومان است. مذهبی است که شیعیان و غیرشیعیان را در خود جای داده است. از این مذهب افرادی را برای نبرد میبرند و از آن نتایج و دستاوردهای سیاسی خاص یا بینالمللی به دست میآورند که ارتباطی با اوضاع لبنان ندارد. پس، چرا به ما حمله میکنند؟ چرا جوسازی میکنند؟ میتوانیم یکی پس از دیگری با آنان بحث و مناقشه کنیم. آیا سوریه مقاومت فلسطین را تحت فشار قرار داده است؟ آیا ما مقاومت را تحت فشار قرار دادهایم؟ من شش بار زیر گلولهباران سنگین و با هلیكوپتر نظامی در شبهای تار، بدون همراه یا فقط با یک همراه، سفرهایی کردم تا مانع اختلافاتی شوم که میخواستند میان مقاومت و سوریه پدید آورند. و هیچکس از آن سفرها باخبر نشد. حتی دوستان ما هم مرا سرزنش میکردند که چرا میروی؟ آیا من به سوریه میروم تا دستور بگیرم؟ آیا برای جلب منافع میروم؟ منافعی که از سوریه به ما میرسد، کمتر از منافع دشمنانی است که اکنون در میدان فریاد و غوغا به پا میکنند. سلاحهایی که ما تحویل گرفتهایم، کمتر از سلاحهایی است که احزاب درگیر جنگ در سوریه و خارج از سوریه دریافت کردهاند. ما این خطرها را به جان خریدیم تا ایستادگی و این پیوند را تقویت کنیم. گسستگی و جدایی برای مقاومت فلسطین و سوریه و جنبش میهنی و برای همه خطرناک است. چرا به ما حمله میکنند؟
سخن امام حسین(ع) خطاب به قاسم یا علی اکبر ـ یکی از آن دو ـ را به خاطر آورید. وقتی یکی از فرزندان امام حسین(ع) یا امام حسن(ع) از ایشان میپرسد که آیا من کشته میشوم؟ امام به او میفرماید: «مرگ را چگونه احساس میکنی؟» و او پاسخ میدهد: «شیرینتر از عسل.» و میپرسد: «مگر ما بر حق نیستیم؟» و امام میفرماید: «آری، سوگند به آنکه جانم در دست اوست، مرگ را به هیچ میانگاریم.» آری، همین و بس. یا ما بر حق هستیم و تا لحظۀ مرگ برحق خواهیم ماند، و یا برحق نیستیم که در این صورت نباید از حرف و سرزنش و توبیخ کسی هراسان شویم. ما برحق هستیم و این آزمایش الهی است؛ رنج و محنتی برای ما، تا ما را مقاوم و گامهایمان را استوار و رویکرد برتریطلبی را از ما دور کند.
در این نبرد راه ما همین است؛ راهی سخت و دشوار. برای شما یاران سخن امام حسین(ع) در شب عاشورا را تکرار میکنم که به اصحاب فرمود: «من اصحابی برتر از اصحاب خود و اهلبیتی بهتر و وفادارتر از اهلبیت خود سراغ ندارم.» سپس فرمود: «اکنون که شب سایهگستر شده است،از تاریکی استفاده کنید و هریک از شما یکی از اهلبیت مرا با خود به همراه ببرد.» و این قبیل عبارات، و در پایان فرمود: «من فردا کشته خواهم شد، هرکس جان خویش را بر کف گرفته و مشتاق لقاءالله است، با من بماند.» چارهای نیست. ما هم میگوییم هرکس میخواهد ادامه دهد و رنج و دشواری مرگ را تحمل کند، بیاید در کنار ما در جنبش محرومان. در جنبش محرومان از سلاح و پول و شهرت خبری نیست، اما انسانسازی هست... در جنبش محرومان دغدغهای کشنده روز و شب ما را بیخواب میکند: اینکه چرا این مذهب بزرگ و پرشمار، يعنی شیعیان، در معرض رنج و دشواری و محرومیت و انواع عذاب قرار گرفته است؟ آوارگی و مهاجرت از نبعه... این همه رنج و مصیبت، چرا؟ کسی هم از آنان تقدیر نمیکند. امروز، اگر پنج یا ششهزار کشته داریم و در آینده هم بیش از این خواهد بود، کسی این کشتهها را از شیعیان نمیداند. فلان حزب میگوید: این شهید مال ماست. حزب دیگر میگوید: مال ماست، و دیگران هم چنین ادعایی دارند. میخواهند افتخاری برای خود کسب کنند.
ما این نبرد و درگیریها را به راه نینداختیم. در منطقۀ ما جنگ را آغاز کردند. در دل ما جنگ به راه انداختند. روستاهایمان ویران شد. ما هیچگاه به کسی تجاوز نکردیم. حتی وقتی در مراسم صور هفت نفر کشته شدند، ما تجاوز و تهدید نکردیم. چرا روستاهای ما ویران میشوند؟ چرا مردم ما رنج و عذاب میکشند؟ چرا کارگران ما در معرض ستم قرار دارند؟ چرا مردان و کارمندان ما تحقیر میشوند؟ چرا افسران ما در معرض تروریسم فرقهای قرار دارند؟ چرا این وضعیت ادامه مییابد؟ این تجربه نباید تکرار شود. در آینده اجازه نمیدهیم به شیعیان ستم شود. اجازه نمیدهیم به هیچ انسانی ستم شود. ما با ظلم و ستم مخالفیم. حتی نمیخواهیم به یک سگ ستم شود. نمیپذیریم. رسالت ما چنین اقتضا میکند، و رسالت دشواری است. ما با تمامی ستمکاران مقابله میکنیم و ستمکاران در جهان بسیارند. در این راه با گرفتاریها و دشواریها و مخالفت و سرزنش و کشتار مواجه هستیم. با مرگ روبهرو هستیم، ولی راه ما حق است و آن را ادامه خواهیم داد.
به همین سبب است که به گمان من، باورهای ما در راه حق متزلزل نخواهد شد. جنوب رسالتِ ما را تشکیل میدهد. نه به سبب آنکه یک منطقه است، در مقایسه با دیگر مناطق، ما حتی یک لحظه هم به جنوب و بقاع و ساحل بهمثابۀ یک منطقه توجه نمیکنیم. دورۀ این افکارِ سطحی به سر آمده است و ما آنها را فراموش کردهایم و از آن گذشتهایم. کدامیک از ما چنین فکری در سر دارد؟ دغدغۀ ما آن است که انسان را از ستم رهایی بخشیم. اینکه من اهل فلان روستا و فلان منطقه هستم، اینها، به درد پیرمردان و ناتوانان و بیسوادان میخورد. کسی به این مسائل فکر نمیکند. کسی که به اینها فکر کند، سطحینگر است. چه کسی به این مسائل توجه دارد؟ ما نهضتی آگاهانه و مسئولانه را عهدهدار هستیم و شایسته نیست که چنین تفکراتی در این نهضت مطرح باشد. جنوب رسالتِ ماست، همچنانکه دربارۀ عبدالناصر گفتم که او مسیر را میشناخت و آگاه بود، ما هم این واقعیت را درک میکنیم.
براساس نقشههایی که اکنون در اختیار ماست، منطقۀ لیطانی را داخل مرزهای اسرائیل قرار دادهاند. دانشجویان اسرائیلی در آمریکا زبان ما را میآموزند. چرا؟ طرحهای توسعۀ جنوب را بررسی میکنند. در اسرائیل ادارهای به نام ادارۀ امور رودخانۀ لیطانی وجود دارد. بله، در اسرائیل و نه در لبنان؛ در طرحی که برای سال 2000 آماده کردهاند و آیندۀ اسرائیل را در آن طرح بررسی میکنند.
جنوب امانتی است در دست ما. اجداد و نیاکان ما آن را حفظ کردند. چگونه این کار را انجام دادهاند؟ آنان روستاهای خود را بر فراز تپهها بنا کردند. اما چرا در بالای تپهها و نه در دشتها و درههای پر آب؟ زیرا ما در معرض هجوم و تجاوزها و دزدیهای دریایی قرار داشتیم. جهانیان به این منطقه چشم طمع داشتند. این منطقه زیبا و خوش آب و هواست و همه به آن چشم طمع دارند. اجداد ما بهای این امر را پرداختند. بر فراز کوهها مستقر شدند و مناطق استراتژیک را برگزیدند.
ما باید این منطقه را از طمع جهانیان در امان نگه داریم. من در اینجا اعلام میکنم که اگر وضع بر این منوال باشد و برخی از احزاب بخواهند با تشکیل ادارات محلی لبنان را تجزیه کنند و نظامی سوسیالیستی یا کمونیستی در آن برپا کنند و جنوب را هم به مقاومت فلسطین بدهند، اگر در پی چنین هدفی باشند، معلوم میشود که نقشۀ جهانی در کار است. میخواهند خود را خلاص کنند. جهان حوصلۀ مقاومت را ندارد. برایش این مسائل مهم نیست. برای من مهم است که دو گروه و دو برادر با هم جنگ نکنند. اما هرچه باشد، نصیحت میکنم و هشدار میدهم و، پس از مدتی، خسته میشوم و آنان را به حال خود رها میکنم. گمان میکنید جهانیان خیلی به مسائل ما اهمیت میدهند؟ این فداکاریها برای آنان مهم است؟ نهایت این است که بگویند جنوب لبنان را به فلسطینیها بدهید تا یک دولت کمونیستی در آنجا ایجاد کنند و از این مشکل خلاص شویم. اما چه کسی بهای آن را میپردازد؟ ما.
هدف غربیها حمایت از اسرائیل و محدود کردن مقاومت فلسطین است. اما شرقیها اگر اهدافشان محقق شود، فقط مخالفت میکنند. همچنین، میخواهند یک دولت فلسطینی تشکیل شود. اما به هر حال، این ما هستیم که قضیه را پاس میداریم. ما بهای آن را میپردازیم.
بنابراین، وجود ما امروز بیش از هر زمان دیگر ضرورت دارد تا برای اهداف انسانی و آرمانهای خود و برای ساماندهی وضعیت هممذهبان خود و جنوب و محرومان لبنان بکوشیم، چراکه لبنان پیش از آنکه در معرض توطئۀ دشمن قرار داشته باشند، با توطئۀ دوستان مواجه است و پیش از طمع بیگانگان، طمع آشنایان آن را تهدید میکند. پس بدون شک اگر راهمان را ادامه دهیم، چیزی را از دست نخواهیم داد. «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»[2] یک قدم به طرف خدا حرکت کنید، خدا ده گام به شما نزدیک میشود. خود را بساز، تشکل خود را بساز و نگران نباش. خداوند به کمکت میآید و وجدانها و دلهای جهانیان را به تسخیر شما در میآورد. به تعبیر قرآن، فرشتگان الهی بر شما نازل میشوند: «وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ»[3] و ما بر این اساس پایداری میکنیم و موفقیت از جانب خداست.
از سوی دیگر، رقابت یکی از ویژگیهای طبیعی انسان است و ما شاهد هستیم که در جمع ما نیز رقابت وجود دارد و این رقابت بیاشکال است. خود من در مدرسه از جملۀ دانشآموزانی بودم که با شوق و اشتیاق درس میخواندم تا شاگرد اول شوم. علاوه بر درس خواندن، همیشه به درگاه خداوند دعا و نیایش میکردم که نفر اول بشوم. این کار مشروع و بیاشکال است. گاهی شاگرد اول میشدم و گاهی هم رقیبی پیدا میشد و نفر اول میشد. اما من با این رویکرد کار میکردم، به خدا توکل میکردم، به زیارت اماکن مقدس میرفتم و درس هم میخواندم. این کار در میان اعضای جنبش هم اشکال ندارد، زیرا هر کسی میخواهد پیشرفت کند. مهم آن است که مسابقه و رقابت مثبت و سازنده باشد. اگر من میخواهم در ساختار جنبش پیشرفت کنم، باید بیشتر خدمت کنم. اما اگر کسانی بخواهند با بهرهگیری از زحمات دیگران پیشرفت کنند، ما با این امر مخالف هستیم. در مسابقۀ دو، گاهی یک نفر تلاش میکند و با جدیت و پشتکار از دیگری سبقت میگیرد، اشکالی ندارد. اما گاهی یک نفر سعی میکند دیگری را بزند و بیندازد تا خودش برنده شود، این جایز نیست. اسلام در تربیت انسان به حس رقابت و مسابقه در انسان توجه میکند و میفرماید: «فَاستَبِقوُا الخَیرَاتِ»[4] و درجای دیگر میفرماید: «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»[5]، و این یعنی رقابت سازنده و مثبت.
از این رو، در ایدئولوژی ما رویکرد ویژهای درخصوص تئوری تضاد ذاتی و درونی مارکسیستها وجود دارد. ما تئوری تضاد ذاتی و چالش درونی را نمیپذیریم و انشاءالله در مباحث فرهنگی این مطلب را توضیح خواهیم داد. به عقیدۀ ما، حس رقابت و مسابقۀ فردی و اجتماعی که در انسان وجود دارد، غریزۀ مثبت و سازنده است که میتوان آن را در راه پیشرفت و سازندگی و در مسیر خیر و نیکی به کار گرفت. این حس رقابت تضاد ذاتی و درونی نیست. تضاد ذاتی در میان طبقات و اقشار جامعه آغاز شده است، زیرا در دورۀ مارکس نزاع طبقاتی درگرفته است. اگر مارکس مدت بیشتری زنده بود و طبقات اجتماعی گسترش بیشتری پیدا میکرد، تضاد میان طبقات و اقشار را هم مشاهده میکرد. اگر مارکس در زمان ما زنده بود، حتماً به این نتیجه میرسید که نوع دیگری از تضاد میان مدیران مدارس و معلمان، میان دانشجویان و اساتید، میان صاحبان خودروهای شخصی و خودروهای عمومی، و میان صاحبان پمپ بنزینها درجریان است.
انواع جدیدی از تضاد و نزاع در زندگی ایجاد شده است. اگر مارکس مدت بیشتری زنده میبود، حتماً تضاد و نزاع میان پدران و فرزندان، عموها و عمهها، خالهها و داییها را مشاهده میکرد؛ نوعی رقابت. بر اساس نظریهای فلسفی علت این مناقشات زمانی پدید آمد که پس از قرون وسطا تمدن جدید غرب پایهگذاری شد، یعنی زمانی که هگل و دیگران مبانی تمدن غرب را براساس مفاهیم و اصول مادّی بنیان نهادند. گفتند بیایید متافیزیک و ماوراءالطبیعه را کنار بگذاریم و تمدن خود را بر مبانی مادّی بنا کنیم. درواقع، ماوراءالطبیعه را نادیده گرفتند، آن را انکار نکردند. انکار کفر و الحاد است، و نادیده گرفتن و بیتوجهی کردن هم نوع دیگری از الحاد است. نوعی کفر و الحاد گمراهکننده در پوششی که غرب آن را به کار گرفت. بدینترتیب، تمدن بر اساس مفاهیم مادی و با نادیده گرفتن ارزشها و ماوراءالطبیعه شکل گرفت. نتیجۀ آن چه بود؟ تضاد و نزاع میان بزرگترها و کوچکترها و، در ادامه، میان خود کوچکترها و حتی میان انسان و برادرش. وقتی من فقط به منافع شخصیِ خود فکر کنم و جانشینی هم برای آن وجود نداشته باشد، در این صورت، من و برادرم در تضاد خواهیم بود. بعد، من و برادرم با پسرعمویم تضاد داریم و، در ادامه، من و برادر و پسرعمویم بر ضد غریبهها. چرا؟ چون فقط به خود میاندیشیم. من إله هستم، برادرم هم برای خود یک إله میشود و هریک از ما در پی منافع کامل و صددرصد خود است. بدیهی است که منافع من و برادرم، صددرصد با هم هماهنگی ندارد، مثلاً نود درصد با هم هماهنگ هستیم و به اندازۀ آن ده درصد من با برادرم اختلاف پیدا میکنم، و با پسرعمویم که منافعمان 25 درصد با هم تضاد دارد، اختلاف داریم و در کنار پسرعمویم، با کسی که منافعش هفتاد درصد با ما تعارض دارد، ضدیّت پیدا میکنیم....
جهان سراسر نزاع و تضاد است، نه فقط میان اقشار و طبقات. همۀ جهان تبدیل به چندین شرکت پراکنده میشود. درست است که نزاع و تضاد وجود دارد، اما اگر جامعه و تمدن و انسان را بر مبنای ایدئولوژی و ارزشها بنا کنیم، آنگاه تضاد و نزاع به رقابتی سازنده تبدیل میشود که بیاشکال و مشروع است. خیلی عجیب است که وقتی ما شتابان به سوی مرگ میرویم و هر لحظه با آن روبهرو هستیم، کسی پیدا شود و بگوید: به تو چه مربوط؟ چرا در حوزۀ اختیارات من دخالت میکنی؟ چرا من از تو پیشی بگیرم؟ چرا تو بر من پیشی بگیری؟ پس چرا باید مسئولیتها تقسیم شود؟ و ....
تقسیم مسئولیت برای پیشرفت بهتر امور است، نه برای منافع فردی. کارهایی وجود دارد که نباید به فرد واگذار شود. باید همهچیز تبیین شود. وجود نظام و ساختار مستلزم آن است که هرکس مسئولیت خود را بهطور دقیق و با نگرش مثبت بپذیرد.
ما همگی، براساس سوگند جنبش، با هم برادر هستیم. برادرانه با هم رفتار میکنیم، نه بر مبنای رقابت و کراهت، یا ـ خدای ناکرده ـ خصومت. این امر بههیچوجه از نظر ما پذیرفتنی نیست. البته، ممکن است در دیدگاهها با هم اختلاف داشته باشیم. همچنان که ظاهرمان با هم تفاوت دارد، افکار و اندیشهها هم متفاوت است، ولی در راه و مسیر خود، همچون یک پیکر واحد حرکت میکنیم. رقابت اعضای بدن مانند رقابت دست با چشم است؛ اگر سنگی به طرف انسان پرتاب شود، چشم فوراً و بیاختیار بسته میشود و دست حرکت میکند تا جلوی برخورد سنگ را بگیرد. این نوعی دفاع غیرعادی بدن است. ما هم به همین ترتیب، برای بهبود وضعیت خود و ضمن پایبندی به همۀ تعهدات و بدون شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت، از یکدیگر پیشی میگیریم. بنابراین، تنها مبنای عمل ما ارزشهاست. ما انسان میخواهیم. تعداد و کمیّت برای ما مهم نیست. مال و سلاح برای ما اهمیت ندارد، اما یک انسان توانا و کارا مهم است، کسی که آموزش دیده و از نظر روحی آماده باشد، به ارزشها پایبند باشد، در این دریای بیکران ارزشها شناور شود و به سرعت به پیش رود. یک انسان پایبند به ارزشها از هزاران شخص مردّد و نامطمئن مفیدتر و کاراتر است. ما اعلام کردیم که جنبش و نهضتمان حزب نیست، بدینمعنا که جنبش ما اهداف دور و نزدیک دارد. ما یک حزب نیستیم که هدفمان سرنگون کردن نظام حاکم و جانشین کردن نظام دیگری مطابق با نگرش خود باشد. میدانید این کار چه مضراتی دارد؟ حزب کمونیسم را در نظر بگیرید. هدفش آن است که نظام سرمایهداری را سرنگون و نظام بهتری را جانشین آن کند. برای ایجاد یک اتحاد سوسیالیستی تلاش میکند. خب، 55 سال گذشته و هدف دور از دسترس است. نتیجه آنکه هدف مورد نظر یک مفهوم ذهنی و تحققناپذیر جلوه میکند و فقط برای بحث و جدل و گفتوگو در مناسبت است. اختلافات افزایش مییابد و حزب واحد به پنجاه حزب کوچکتر تبدیل میشود. اما اگر اهداف نزدیک داشته باشیم، نتیجۀ تلاشها عملی خواهد بود و ورود به عرصۀ نبرد و تلاش انسانها را به هم نزدیک میکند. اهداف ما نزدیک است؛ کاستن از رنج فقیران و محرومان و همسایگان، تمیز کردن کوچه و خیابانِ روستا، ایجاد امکانات رفاهی برای یک پادگان، عیادت یک بیمار، بهبود وضع معیشت مردم، بهبود وضعیت اطرافیان، حل اختلافات مردم و حل مشکلات آنان، صلۀ رحم و این قبیل کارها. اهداف ما از اینجا آغاز میشود و تا حد تحول در جهان میرسد. ما اکنون روزی را میبینیم که جهان را دگرگون کردهایم. چرا اینطور نباشد؟
وظیفه و مأموریت ما این است. اصلاح نظام و برپایی نظام جدید هم بخشی از هدف ماست و برای آن تلاش میکنیم. اما برای رسیدن به آن هدف، نباید همهچیز را متوقف کنیم، بلکه باید اقدام کنیم و در محدودۀ اهداف خود به پیش رویم. جنبش ما باید نمونۀ کوچکی از جامعهای باشد که برای ایجاد آن تلاش میکنیم.واضح است؟ این نکته خیلی مهم و آشکار است؛ روابط ما. میخواهیم تصویری از آیندهای که میخواهیم در لبنان و سراسر جهان ایجاد کنیم، در برابر دیدگان بینندگان ترسیم کنیم. بنابراین، اهداف و ابزار ما از نوع دیگری است، هدف ما سازماندهی مردم است. اهداف ما ذهنی و دور از دسترس نیست، اهداف عملی و امکانپذیر است؛ نزدیک، متوسط و دور. ما یک نهضت هستیم، یک مؤسسه یا سازمان نیستیم. به دنبال سود و منفعتی برای خود نیستیم. منافع از آنِ مردم است، نه برای جذب مردم و توجه جامعه یا موجسواری. هرگز! بلکه برای خدمت به آحاد جامعه است. نهضت ما جنبشی مردمی و همگانی است، نه جنبش نخبگان. ما یک طبقه و قشر جدید مردم نیستیم. اهل بروکراسی و دیوانسالاری نیستیم. سازماندهی و تنظیمِ امورِ ملت برای ما اهمیت دارد و میخواهیم امور آحاد ملت را سامان دهیم. کودکان و خردسالان، مردان و زنان و پیران، کشاورزان و کارگران، صنعتگران و ماهیگیران و بیکاران، همۀ مردم در تمام سطوح باید سازماندهی شوند تا در زمان مناسب نقش خود را ایفا کنند و وظیفۀ خود را انجام دهند. هرگاه که اسرائیل حمله کند، گروهی از مردم باید سلاح برگیرند، عدهای باید بیندیشند، گروهی باید با دفاع غیرنظامی آشنا باشند، برخی باید سنگر بسازند و تیراندازی کنند، عدهای باید اسلحه تأمین کنند و گروهی هم باید برای مبارزان غذا آماده کنند و این است معنای سازماندهی ملت.
کار ما به اقدامات احزاب دیگر شباهت ندارد. ما میخواهیم مردم را سازماندهی کنیم. ما نیرویی تحولزا هستیم، از فرد گرفته تا خانواده، و از بازار گرفته تا همۀ شهر و سراسر میهن و همۀ ملت. اگر رفتار ما متمایز نباشد، در ایجاد تحول موفق نخواهیم بود.
رفتار کسی که عضو جنبش است باید با رفتار دیگران تفاوت داشته باشد؛ از من گرفته تا همه. نباید در برابر دشواریهای ناشی از فقر یا غفلت ناشی از ثروت و در برابر جاه و مقام و منصب سر فرود آوریم و تسلیم شویم. رفتار ما نه رفتار ثروتمندان است و نه تهیدستان. رفتار ما باید متمایز باشد، همچنانکه حضرت علی(ع) میفرمایند: «زهد آن نیست که مالک چیزی باشی، زهد آن است که چیزی مالک تو نباشد.»
یک جوان عضو جنبش که رفتاری متمایز دارد، تأثیرگذار میشود، و کسی که نمیتواند کاری انجام دهد، تأثیری هم ندارد. بدون زبان (با رفتار) خود مردم را دعوت کنید،[6] یعنی باید رفتار من صحیح باشد، دروغ نگویم، مردم را فریب ندهم، سخنی نگویم که با منافع جنبش تعارض داشته باشد. اگر هم مردم خشمگین شوند، فردا به اشتباه خود پی میبرند، هدف ما امروز نیست. هدف ما دست یافتن به میزگرد نیست. اینکه چهار یا پنج منصب دولتی را به ما بدهند، این اهدافِ محدود مورد نظر ما نیست. اینکه هنگام تشکیل کابینۀ وحدت ملی، چهار یا پنج وزیر از میان ما انتخاب شود، البته بر این موضوع پافشاری خواهیم کرد، اما هدف اصلی ما هرگز این نیست و اهمیتی ندارد. ما به اشخاصی نیاز داریم که اگر لازم شد، منصب و مقام را هم نپذیرند و به آن اهمیت ندهند.
روش و رفتار ما اینگونه است. ما با وجود موج تبلیغات منفی توانستیم محرومان را از اعماق دل خود همراه کنیم. پیران مؤمن و پرهیزکار ما که مدتها از مساجد و خانههای خود پا را فراتر ننهاده بودند، مطمئن شدند که جز جنبش محرومان راهحلی باقینمانده است. آنانی را که در مساجد به درگاه خدا دعا میکردند، با خود همراه کردیم، حتی افرادی که خود را تارک دنیا میدانند. مؤمنان مذهب ما و مؤمنان دیگر مذاهب احساس میکنند که این جنبش تنها امید آنان است. از خداوند میخواهیم که با سطحینگری و کوتهبینی یا اشتباهات ـ خدای ناکرده ـ یا منفعتطلبی خود امید آنان را از بین نبریم.
امانت مقدسی به ما سپرده شده است. من وقتی گفتهها و بیانیههای برخی بزرگان را خواندم که گفتهاند در این امور دخالت نمیکنند، اما امید بسياری به این جنبش دارند، همچنانکه به نهضت حسین(ع) امیدهایی بسته شده بود، واقعاً سنگینی بار مسئولیت را حس میکنم.
خداوندا، ما را یاری کن تا این مأموریت را بهخوبی و به شکل صحیح به انجام رسانیم. ما دلهای مردم را با خود همراه کردهایم و هنگامی که غبارها را بزداییم، افراد بیشتری را با خود همراه خواهیم کرد، نه برای اینکه میخواهیم افراد را به سوی خود جذب کنیم و یا برای کسب بزرگی، بلکه برای نیکی کردن به آنان، برای ادای وظیفۀ خود در قبال آنان.
خوب است بدانید که ما در خارج لبنان نیز همراهان بسياری داریم. افراد بسیاری از هر طرف به این جنبش امید بستهاند و انشاءالله، امید و انتظار آنان را برآورده خواهیم کرد.
اکنون من با خداحافظی میکنم. کنگرۀ سراسری بعدی یک سال بعد بر مبنای آییننامۀ جدید برگزار خواهد شد. اما نشستهای منطقهای و همایشهای محلی در طی یک سال آینده برپا میشود و به امید خدا در آنها حضور خواهیم داشت.
اینک شما را به خدا میسپارم و امیدواریم سال آینده سال تلاش و تحرک بیشتر باشد و انشاءالله پیشنهادهای شما به اجرا درمیآید و به آنها توجه میشود.
در ماه ژوئن آینده، پیشنهادها را عملی خواهیم کرد، یا اینکه به یاری خدا، عمل به آنها را آغاز میکنیم که نخستین آنها مسئلۀ آییننامه و تغییرات اعمالشده در آن خواهد بود. انشاءالله، در تابستان آینده، نشست دیگری تحت عنوان اردو یا هر عنوان دیگر برگزار خواهیم کرد، اما کنگرۀ سراسری ما سالانه خواهد بود. در عین حال، نشستهای منطقهای و محلی افزایش خواهد یافت و در آنها حضور مییابیم.
در پایان این نشست بار دیگر به برادران یادآور میشوم که «در طریق هدایت از کمی رهپویان هراسان نشوید.» [7] هریک از شما كه جان برکف گرفته است و شوق لقاءالله دارد، با ما همسفر شود که خداوند متعال از کسانی که ایمان آوردهاند، دفاع میکند و آنان را از یاد نمیبرد. انشاءالله ما در این راه از اصحاب و همراهان رسول خدا(ص) خواهیم بود، هرچند از تحجر و جمود، که در گذشته تفکر اسلامی با آن مواجه بوده است، به زحمت بیفتیم.
اندیشههای اسلامی و مبنای حرکت ما از قرآن کریم اقتباس شده و از فرقهگرایی در انگیزههای ما اثری نیست. میثاق گذشتۀ ما پابرجا خواهد بود و تنها برخی از پیشنهادهای برادران و توضیحاتی که دربارۀ آن به توافق رسیدیم به آن اضافه خواهد شد.
از دیدگاه ما،ا سلام در ایمان به خدا و التزام قلبی و فکری و جسمی به آن ایمان خلاصه میشود و این معنا همگان را شامل میشود. ما به فکر آشوب نیستیم و به سبب احساس محرومیت از کسی انتقام نمیگیریم. ما تلاش خواهیم کرد که ارزشهای والای اسلام و تسامح اسلامی را به اجرا گذاریم و، در عین حال، روحیۀ والا و تحولی بزرگ پدید آوریم.
از آنجا که مسائل و مشکلات ما و بهطور کلی نهضت ما اجتماعی است، در آن موضوعات و حقایق عملیِ مربوط به زندگی را جستجو میکنیم و این موضوعات در تخصص فقها نیست،[8] بلکه در حیطۀ کاری فعالان عرصۀ اجتماعی قرار دارد و باید به قوانین و موضوعاتی که بهخوبی از آن آگاهند، پایبند باشند. شما را به خداوند بزرگ میسپارم. به امید دیدار. والسلام علیکم.
بدینترتیب، امام صدر در آن همایش، شکلگیری جنبشی تشکیلاتی را اعلام کرد که ساختاری هرمی شکل داشت و نخستین اجزای تشکیلدهندۀ آن را در پیوند با یکدیگر، هسته، شعبه و سپس کمیتههای مناطق و نواحی استانها تشکیل میدهند و این ساختار به فرماندهی مرکزی ختم میشود و تاکنون امام صدر رهبری تاریخی جنبش محرومان (أمل) را به عهده داشتهاند.
------
[1]. مقصود امام جبهۀ مقابل احزاب راستگرای لبنان است
[2]. «هرکه نیکی با خود آورد، ده برابر آن (پاداس) دارد.» (انعام، 160).
[3]. «هراسان و اندوهگین نشوید، مژده باد شما را بهشتی که بدان وعده داده شدید. ما در زندگی دنیا و آخرت ولیِ شما هستیم.» (فصلت، 30 و 31).
[4]. «در نیکیها از یکدیگر پیشی بگیرد.» (بقره، 138)
[5]. «از یکدیگر پیشی بگیرید به سوی آمرزش پروردگارتان.» (حدید، 21)
[6]. اشاره به حدیث: «کونوا دعاة الناس بغیر ألسنتکم.»
[7]. اشاره به این سخن حضرت علی (ع(: «لاتستوحشُوا فِی طَریق الهُدی لِقِلّۀ أهلِهِ.»
[8]. منظور امام وقایع روزمره است که در زندگی مردم اتفاق میافتد و کارشناسان و اهل فنّ به بررسی و تعیین ویژگیهای آن میپردازند و تبعات مثبت یا منفی آن را مشخص میکنند، و این به سبب ماهیت طبیعی هریک از وقایع و پدیدههای روزمره است که در حوزههای مختلف سیاست و اقتصاد و جنگ و صلح و دیگر امور اجتماعی طبقهبندی میشود و این موضوع دربارۀ تخصصهای علمی و شغلی و حرفهای نیز مصداق دارد، که به عنوان نمونه میتوان به تشخیص پزشک دربارۀ ضرر داشتن یا نداشتن روزه برای بیمار اشاره کرد و در هریک از موارد موضوع بحث، مانند پاک بودن لباس نمازگزار و جنس پارچۀ آن (مثلاً اینکه لباس مردان ابریشم خالص نباشد و ...) تشخیص حسّی و یا عرفی کفایت میکند، و فقیه به خودی خود و به عنوان یک فقیه در تشخیص آنچه گفته شد، دخالتی ندارد، مگر آنکه در رشته یا حرفههای موضوع بحث نیز کارشناس باشد که حتی در این صورت هم پیروی از او و مراجعه نکردن به دیگر کارشناسان ضروری نخواهد بود، چراکه پیروی و تقلید ـ از لحاظ عرفی ـ به معنای رجوع جاهل به عالم با توجه به نوع و ماهیت جهل شخص است و رجوع به عالم مشروط به آن است که تابع از درستی نظر متبوع اطمینان حاصل کند و این اطمینان هم با روشهای علمی و عرفی، مانند اتفاقنظر همگان یا گواهی دادن دو شخص خبره و کارشناس به صلاحیت داشتن شخص و یا از طریق عوامل و شواهد علمی خاص حاصل میشود. پیروی و تبعیت از کارشناس مسائل اجتماعی نیز زمانی لازم و ضروری است که پیروی نکردن از نظر او به اختلال نظم عمومی جامعه منجر شود. پس پیروی از او به سبب حفظ نظم و انضباط عمومی لازم میگردد، نه به سبب شأن و جایگاه خودِ آن شخص.