از امروز دیگر شکایت و ناله نمیکنیم. میگویند ما متاوله هستیم. نام ما متاوله نیست، نام ما مخالفان و معترضان است. قیام کردهایم و با هر نوع طغیان و تعدی سرِ ستیز داریم. ما در برابر طغیان و ستم، از جانب هرکه باشد، ایستادهایم، هرچند به بهای جان و زندگیمان تمام شود.
به مناسبت سالروز شهادت امام زینالعابدین (ع) مراسمی در روستای بدنایل در منطقۀ بقاع برگزار شد که جمعیت کثیری از سراسر منطقه در آن حضور یافتند. با رسیدن امام صدر و کاروان همراه به مبادی ورودی روستا، جمع کثیری از حاضران با تیراندازی هوایی و شلیک هزاران گلوله از سلاحهای مختلف به استقبال ایشان رفتند و در قالب راهپیماییِ مسلحانه امام را تا حسینیۀ روستای بدنایل همراهی کردند. اهالی که منتظر ورود امام بودند، با دیدن ایشان یک صدا شعارهای «مجاهدان گوش به فرمان تواند» و «خون و جانمان به فدایت ای امام» سردادند.
امام سخنان خود را با موضوع واقعۀ کربلا آغاز کرد؛ حادثهای که روح مقاومت راستین و مخالفت با ظلم و طغیان را متجلی ساخت و شجاعتی کمنظیر در فداکاری و از خودگذشتگی را به تصویر کشید. در ادامه، امام با بیان محرومیت شیعیان که در لبنان شهروند درجۀ دو به شمار آمدهاند، خطاب به مسئولان گفت:
از امروز دیگر شکایت و ناله نمیکنیم. میگویند ما متاوله هستیم. نام ما متاوله نیست، نام ما مخالفان و معترضان است. قیام کردهایم و با هر نوع طغیان و تعدی سرِ ستیز داریم. ما در برابر طغیان و ستم، از جانب هرکه باشد، ایستادهایم، هرچند به بهای جان و زندگیمان تمام شود. راستی، هدف ما از این تلاشها چیست؟ آیا نابود کردن هدف ماست؟ آیا برای آشوب قیام کردهایم؟ یا برای اسلحه؟ در قاموس ما واژۀ ویرانی و نابودی وجود ندارد. ما جز خیر لبنان چیزی نمیخواهیم. ما میخواهیم در نبرد اعراب بر ضد اسرائیل مشارکت کنیم. ما جز خدمت به انسانِ رنجکشیده در سراسر جهان هدفی نداریم.
بسیار صبر کردهایم و بسیار نصیحت و اندرز دادهایم و بحث و بررسی کردهایم. اما دیگر به نصیحت و تقاضا امیدی نداریم. حق خود را تمام و کمال میخواهیم، نه تنها در باب مشاغل و مناصب اداری، بلکه بیست موردِ مذکور در فهرست خواستهها را مطالبه میکنیم و به هیچچیز کمتر از آن راضی نخواهیم شد.
آنان باید خواستههای ما را محقق سازند، در غیر اینصورت، دیگر نباید از ما توقعی داشته باشند. آنان هستند که با این رفتارِ نادرستِ خود موجب نابودی لبنان میشوند، نه ما. ما لبنانی شرافتمند و با عزت میخواهیم و با کسانی که میخواهند لبنان را به دوران فئودالیسم و عصر ممالیک بازگردانند، سرِ ستیز داریم. ای مدعیان حمایت از لبنان، بدانید که خوار کردن شهروندان جز خواری و ذلت میهن نتیجهای ندارد.
سلامت و سربلندی میهن از سربلندی فرزندان آن است. چطور ممکن است وطن جاودانه بماند، در حالی که شهروندان به حقوق کامل خود دست نیافتهاند؟
محرومیت آن است که شیعیان تحت تبعیض و طبقهبندی به دنیا بیایند. نمیخواهیم آفریقای جنوبی دیگری به وجود آید. آنجا تبعیض نژادی حاکم است و اینجا تبعیض فرقهای و مذهبی، و ما مخالف آن هستیم. لبنان سرزمین انسان و انسانیت است. سرزمین زندگی شرافتمندانه و فرصتهای برابر است. آنان میخواهند کشور را ویران کنند. باید عرصه را خالی کنند و کار را به کسانی بسپارند که مرد عمل هستند... به شرافتمندان... ما دیگر نمیتوانیم صبر کنیم. کاسۀ صبرمان لبریز شده است.
در چهار سال گذشته دولت بودجۀ کلانی برای طرحهای عمرانی هزینه کرده است. از آن طرحها سهم بعلبک و هرمل چه بوده است؟ محرومیت یعنی اینکه از بقاع و جنوب بگیریم و برای دیگر مناطق هزینه کنیم. این عین محرومیت است. جنوب بیپشتیبان و بیدفاع مانده است. فرزندان جنوب در معرض گلولۀ دشمن قرار دارند و کشتار و خونریزی سراسر جنوب را در بر گرفته است و این یعنی محرومیت.
ای حاکمان و ای سردمداران، توزیع عادلانۀ بودجه چه شد؟ عدالت کجا رفت؟ پاسداری از حیات ملت چه شد؟ کرامت و عزت کجاست؟ برنامهریزی و طرحها چه شد؟ وحدت کلمه و همبستگی کجاست؟ مدارس فنیوحرفهای و راهسازی بیمارستان و مرکز بهداشت چه شد؟ کجاست امانتی که ملت بر دوش شما گذارده است؟
من تاکنون بیش از همه سخن گفتهام، همه را به آرامش فراخواندهام. حضور من را در زیر فتنۀ ماههای مارس و آوریل و سپتامبر ۱۹۷۳ بسیاری هنوز به خاطر دارند. میدانید و همه میدانند که چه اندازه برای آرام کردن اوضاع تلاش کردم. من کسی نبودم که در زمان دشواری و محنت از صحنه بگریزم بلکه همواره نخستین کسی بودم که به منطقۀ بحرانزده وارد میشدم و برای حل مشکل میایستادم و از پا نمینشستم. زمانی که طوفان و برف سنگین روستای یمّونه را درنوردید، من اولین کسی بودم که به آنجا رفتم. دیروز هم از مناطق یارین و عرقوب، که اسرائیل بمباران کرده بود، بازدید کردم. همهجا حاضر بودم، اما چه فایده؟ بهاندازۀ کافی همه را به آرامش دعوت کردهام و از امروز دیگر نخواهم کرد. ای نسل آینده، اگر خواستههای ما محقق نشود، خود برای به چنگ آوردن آن اقدام میکنیم، زیرا در این کشور حق گرفتنی است، نه دادنی.
(وقتی سخن امام به اینجا رسید، عدهای از حاضران فریاد زدند: روستای شعث هفت ماه است که آب ندارد. از ۳۴۰ معلم اخراجی، فقط ۲۱۲ نفر آنان به سر کار خود بازگشتهاند.)
این عهد و پیمان من با شماست... که این وضع ناهنجار را پایان دهیم و در عین کرامت و صداقت به حق خود برسیم. مطمئن باشید که تمامی لبنانیان و برادران بزرگوار و شرافتمند در این کشور حقوق و خواستههای شما را تأیید میکنند. در پایان، درودها و احساسات پاک برادرانتان در جنوب قهرمان را پذیرا باشید. [۱]
------
[۱]. النهار، ۱۹۷۴/۲/۱۸