نوشتاری از آیت الله سید رضا صدر از کتاب «دروغ»
«كان علي بن الحسين عليهما السلام يقول لولده: اتقوا الكذب، الصغير منه و الكبير، في كلجد و هزل، فان الرجل اذا كذب في الصغير، اجترى على الكبير»
امام سجادعليه السلام به فرزندانش مى فرمود: «از دروغ بپرهيزيد، خواه كوچك باشد، خواه بزرگ، چه جدى باشد و چه شوخى، زيرا دروغ كوچك، انسان را دلير مى كند كه از دروغ بزرگ نهراسد.»
در آغاز كار، همه از ارتكاب گناه، به ويژه گناه بزرگ، بيم دارند. يكى از چيزهايى كه گناهكار را وادار به گناه بزرگ مى كند، ارتكاب گناهان كوچك و بىاهميت شمردن آنهاست. گناهان كوچك، خوف خدا را از دل مى برد و به جاى آن، جرات بر خدا را مى آورد. ترك گناهان كوچك به منزله پيشگيرى از گرفتار شدن به گناهان بزرگ مى باشد.
دروغ بزرگ و كوچك
دروغ بزرگ، گناهى است كه شعاع عملش وسيع است. اين گونه دروغ را پاره اى از مردم نادان بهتر مى پذيرند. شايد منظور هيتلر از اين كه مردم، دروغ بزرگ را ازكوچك، زودتر، باور مى كنند نيز همين باشد.
ممكن است كه اين فكر غلط به خاطر كسى برسد كه بيهوده سخن به اين درازى نيست، اگر همه آن دروغ باشد، اندى از آن راست خواهد بود، دروغ دروغ نمى باشد؛ البته چيزى هست، ولى به اين اندازه كه مى گويد نيست، مثلا اگر كسى بگويد: من دانشورترين كسم، در صورتى كه نادان صرف باشد، شنونده بى فكر پيش خود مى گويد: بر فرض دانشورترين كس نباشد، بى گمان از دانشوران به نام و انگشت شمار خواهد بود يا كسى كه پشيزى ندارد، خود را ميلياردر معرفى كند، شنونده بى فكر بگويد: اقلاً ده هزار تومانى دارد.
به طور كلى دروغ از پاى بند ويران است و در سخن دروغگو راه راست و سخن درست نمى توان يافت. كسى براى روضه خوانى به كراچى رفته بود، در آن جا ادعاكرده بود كه در قم چهل هزار شاگرد دارد، در صورتى كه شايد يك شاگرد در حوزه علميه قم براى او نبود. كسى هم از هند به تهران آمده بود و ادعا كرده بود كه سى هزار سنى را شيعه كرده است. وقتى راجع به او از يكى از دانشمندان هند تحقيق كردم، او گفت: اين برادر اوست؛ يعنى اين كه از هند به تهران آمده، برادر آن كسى است كه از قم به خاك هند رفته است.
دروغ روزنامه اى
ناپسندى دروغ، اختصاص به زبان ندارد. دروغ گناه است خواه از زبان بيرون آيد، و خواه از سر خامه تراوش كند و نوشتنى باشد. دروغ نوشته، از جهتى از دروغ گفته، زشت تر مى باشد، زيرا دايره عملش از نظرى وسيع تر است. دروغ گفتنى، فقط يك دم است و سپس نابود مى شود، ولى دروغ نوشتنى مى ماند.
دروغ زبان، ويژه همان چند تنى است كه مى شنوند، ولى دروغ قلم به همه جا مى رود و همه كس آن را مى خواند، به ويژه اگر در روزنامه هاى پر تيراژ باشد.
روزنامه نگار درستگو و درست نويس، بايستى خود را از خطر پخش دروغ و نشر اكاذيب، دور نگه دارد. خبرنگاران، بايستى كوشش كنند كه خبر راست و صحيح براى روزنامه خود بفرستند. خبرنگار اگر دروغ گزارش دهد، روزنامهنگار اگر دروغ پخش كند، قطع نظر از دروغ نويسى كه خود گناهى است بزرگ، پولى كه در برابر آن مى گيرند پولى پليد خواهد بود و مانند پول دزدى است، آن هم دزدى با نيرنگ.
شايد برخى از ارباب جرايد، نخواسته باشند دروغ بگويند، ولى حقايق را با افكار خود تطبيق مى كنند و اوضاع و احوال را به ضميمه حدس خود، در نظر مى گيرند يا برنامه هاى خصوصى زندگى كسى را كه مورد نظر است، پيش خود با وضع او تطبيق مى كنند، آن وقت به طور قطعى و صريح خبر مى دهند. اگر بگويم كه خبرهايى كه نگارنده از حقيقت آنها اطلاع داشته ام، هشتاد درصد آنها را در مطبوعات، خلاف حقيقت يافته ام شايد چندان مبالغه نباشد.
پاره اى از ارباب قلم در لقب هايى كه براى اشخاص مى گذارند، دوستى و دشمنى را در نظر مى گيرند، گاهى كاه را كوه مى كنند، گاهى كوه را كاه؛ مدح و ستايشى كه از كسى مى كنند، روى ايمان نمى باشد، بلكه روى حسابى است كه با او دارند.
دروغ در كتاب
دروغ هاى كتابى، شايد از دروغ روزنامه اى زشت تر باشد، زيرا مردم در كتاب، كمتر احتمال دروغ مى دهند، در نتيجه از دروغ كتابى بيشتر گمراه مى شوند. كتاب، خزانه تحقيق است. روزنامه، خزانه خبر است. پس دروغ در كتاب بيشتر گول مىزند، پس ناپسندتر خواهد بود، به ويژه كتابى كه براى شناساندن مردان تاريخ نوشته شده كه اكنون به نام تراجم احوال ناميده مى شود.
دروغگويى جدش را كه اصلاً اهل دانش نبوده است، يكى از دانشمندان به نام معرفى كرده و براى او تاليفاتى جعل كرده است و براى يكى از محققان بزرگ معاصر فرستاده تا در كتاب پر ارزش خود آن را درج كند. خوشبختانه اين دانشمند عالیقدر هر چه در كتابش آورده، مدارك آن را بيان كرده است.
دروغگوى ديگرى بر طبق مرور زمان، لقب هاى پدر خويش را بالا برده تا اخيرا به عالى ترين لقبش رسانيده است. بىلياقتى فرزند و دست خالى بودنش، موجب مى شود كه در عظيم قراردادن پدر پس از مرگش بكوشد.
احمقى كه به گمانم چنين پنداشته كه دروغ كتبى زودتر باور مى شود، در حاشيه بعضى از كتاب ها نوشته است كه تاكنون چند بار اميرالمؤمنين عليهالسلام را با فرق شكافته ديده ام و خدمت امام زمان رسيده ام. دروغگوى ديگرى در پشت كتاب ها به خط خودش تقديم مؤلف كتاب را به خود مى نويسد و امضاى مؤلف را مجعولاً پاى آن مى گذارد. كتاب هاى خطى را مى خرد و در پشت آنها مى نويسد كه از كتب خانوادگى است كه به طور ارث از نياكانش به وى رسيده است. در پشت كتاب هاى چاپى مى نويسد كه از اول تا به آخر اين كتاب را خوانده ام و مطالعه كرده ام، سپس به كتابفروش مى فروشد.
به طور كلى دروغ هاى نوشتنى انواع بسيار دارد كه بر طبق اوضاع و احوال دروغگو تفاوت مى كند.
گزارش دروغ
ديگر از دروغ هاى نوشتنى گزارش هاى دروغين به مافوق خود مى باشد. گزارش مامور بسيار حساس است. نه تنها در سعادت يا بدبختى يكى دو فرد تاثير دارد، گاه ممكن است كه بر اثر گزارش مامور، كشورى نابود شود يا سعادتى نصيب مردمى گردد.
بازرس ها، كارآگاه ها، ماموران انتظامى به طور عموم و جاسوسان مى توانند با گزارشى كه مى دهند خود را رادمردترين فرد بشر قرار دهند می توانند پست فطرت ترين مردم باشند.
گزارش دهنده بايد بداند كه اگر گزارش دروغين به زيان كسى بدهد، نخست خود را بدبخت كرده، سپس مافوق خود را كه به گزارش او ترتيب اثر مى دهد سياه روز ساخته و هم آن بيچاره بىگناه را كه به خاك سياه نشانيده است.
مامورى كه مى خواهد گزارشى تنظيم كند، بايستى خداى بزرگ و دانا و بينا و توانا را در نظر بگيرد و صلاح و سعادت افراد ملت را پيش چشم مجسم سازد، آن گاه به تنظيم گزارش بپردازد، گزارشى كه به زيان كسى باشد، اگر راست باشد، بسيار شوم است، چه برسد به دروغ.
دروغ براى خنده
نادان هايى كه خود را خوشمزه مى نامند، و مى خواهند با لودگى و مسخرگى و متلك گويى، جلب عواطف كنند، به وسائلى چند متشبث مى شوند: گاهضعيفى را مورد حمله شوخى و استهزا قرار مى دهند، گاه رفتارهايى خلاف ادب و نزاكت از خود بروز مى دهند، گاه دروغ هايى جعل مى كنند كه حاضران را بخندانند. اين كارها را هر كدام از ديگرى زشت تر و ناپسندتر بايد شمرد. شيخ انصارى در مكاسب مى گويد:
از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل شده كه در ضمن سفارش هايى كه به ابوذر كرد چنين فرمود: واى بر كسى كه هنگام سخنگويى دروغ بگويد تا دگران را بخنداند، واى بر او، واى بر او، واى بر او!
واى در جايى گفته مى شود كه بدبختى بزرگ يا مصيبتى ناگوار به كسى دست داده باشد. پس به چنين دروغ گويى چهار دفعه واى گفتن، نشانه چه سياه بختى بزرگى است.
بدبخت تر از بدبخت، كسى است كه گناهى مرتكب شود كه خودش هيچ از آن لذتى نبرد؛ خودش بايد به حال خود بگريد كه خود را بدبخت تر از بدبخت كرده و دلقك براى دگران ساخته است.
دروغ براى گريه
در گذشته، دروغ هايى در داستان كربلا گفته مى شد و هم اكنون از طرف دسته مخصوصى گفته مى شود، براى آن كه شنوندگان بيشتر بگريند. بدبختانه دروغ هايى نيز در كتاب هاى مصيبت نوشته شده است كه اصل و نسب درستى ندارد. سطح علمى بعضى از خوانندگان مصيبت هم كوتاه مى باشد و اجازه نمى دهد كه به مدارك اصلى رجوع كنند.
گاهى شاعرى تخيلات خود را به شعر در آورده و سپس اين تخيلات، سندى براى نقل دگران شده است و گاه خود گوينده از خويش نيز ضمايمى مى افزايد. خوشبختانه در اين چند سال اخير، پاره اى از گويندگان دينى پيدا شده كه به تحقيق پرداخته اند و حقايق اصلى را براى مردم مى گويند.
راه اصلاح و جلوگيرى از اين دروغ ها بالا رفتن سطح فرهنگ مردم است. دروغ ديگرى كه در نقل بعضى از مصيبت خوان ها پيدا مى شود، معرفى كردن قهرمانان داستان هاى كربلاست. زينب را زنى معرفى مى كنند كه پيوسته كارش گريه و زارى بوده، در صورتى كه تاريخ بشريت تاكنون، زنى رشيدتر از زينب سراغ ندارد. قدرت نمايى هايى كه زينب در عرصه كربلا كرده، تو دهنى هايى كه در مجلس ها به ابن زياد و يزيد زده، بهترين گواه سخن ماست. كودكان آنان را قهرمانان التماس معرفى مى كنند، در صورتى كه مردى را بايستى از اين كودكان ياد گرفت.
نام مقدس سيد الشهدا را با سبكى مى برند و آن طور كه شايسته است مراسم ادب و احترام را نسبت به اين وجود مقدس انجام نمى دهند.