نشانههاى حسود:
1. انتقاد شديد
يكى از نشانههاى حسود، آن است كه در انتقاد شديد است و بدگويى مىكند و هميشه خردهگيرى هاى او از مقدارى كه شايسته است ، افزون تر است ؛ بلكه بزرگ ترين علت بدگويى، حسد است. گاهى حسود با سكوت خود از كسى بدگويى مى كند؛ چنان چه اگر در حضورش از كسى بدگويى شد، او با سكوتش بدگويان را تأييد مى كند. بدگويىهاى حسودان نيز با توجه به وضعى كه دارند، مختلف مى باشد.
2. تملق در حضور
حسودان بدگو دو دسته اند: دسته اى در حضور متملق و چاپلوسند و پشت سر بدگوى و مفترى.
امام صادق (ع) فرمود: «لقمان به فرزند خود گفت : حسود سه نشانه دارد پشت سر بدگويى مى كند؛ در حضور تملق مى گويد؛ در مصيبت شماتت مى كند.»
اين دسته اضافه بر حسد، نفاق و دورويى نيز دارند، و قبلاً گفته شد كه هنگامى كه حسد با بى عرضگى همراه باشد، بدين صورت جلوه مى كند.
3. بى شرمى
دسته ديگر، حسودانى هستند كه علاوه بر حسد، وقاحت و درندگى را نيز دارا هستند؛ اينان شرم نكرده ، در حضور، بدگويى كرده ، سخنان ناهنجار مى گويند؛ گويى حيا را نبوييده اند.
عجب اين جاست كه اين رفتار خود را پسنديده مىشمارند و آن را صراحت لهجه نام مى گذارند؛ در صورتى كه بايد اين صفت را بى حيايى نام نهاد.
آرى بىجهت آبروى بندگان خدا را بردن و نسبت به مردمى شريف بى احترامى روا داشتن ، جز بىشرمى ، چيز ديگرى نيست . اينان گاهى به صورت شوخى و استهزا و متلك گفتن، مقصود خود را انجام مىدهند. بدگويى ناپسند است، خواه در جلسه خصوصى باشد، خواه در مجالس بزرگ؛ خواه در روزنامه باشد، خواه به صورت بيانيه در آيد؛ قبيح به هر لباس كه درآيد، قبيح است.
4. كوتاهى در تعريف
نشانه ديگر حسود آن است كه در ستودن دارندگان فضيلت ، كوتاهى مىكند، دمى كه سخن از پاكان و پرهيزكاران به ميان آيد، حسود لب فرو مى بندد و از ستايش آنان خوددارى مى كند.
اگر حسود مجبور شود كسى را بستايد، به تعبير معروف ، كم مى گذارد يعنى اگر مورد از لحاظ مدح شايسته ده باشد، حسود بيش از يك را نمىگويد.
اميرالمؤمنين فرمود:
«الثناء باكثر من الاستحقاق ملق و التقصير عن الاستحقاق عى او حسد(132)؛ ستودن بيش تر از شايستگى تملق است و كمتر از شايستگى ، ناتوانى در سخن ، يا حسد است .»
5. باور نكردن فضيلت
بسيارى هستند كه فضايل ديگران را باور نمى كنند، اگر آخوند باشند، كسى را مجتهد يا عادل نمىشمارند؛ اگر سياستمدار باشند، كلمه خدمتگزار و ميهن دوست را درباره كسى استعمال نمىكنند؛ اگر بازارى باشند، كاسب و تاجرى را به درست كارى نمىشناسند و همچنين در ساير طبقات اجتماع ، از زن و مرد و بزرگ و كوچك .
عجب اين جاست كه اين روش ناپسند خود را دليل پاكى خود مى دانند با آن كه سوءظن به مردم ، يكى از بدترين صفات است.
6. شماتت در مصيبت
نشانه ديگر حسود كه امام صادق (ع) از لقمان نقل فرموده است، شماتت در مصيبت است.
شماتت در مصيبت، شادمانى كردن از حادثه ناگوارى است كه براى كسى رخ دهد. حسود در اين هنگام شادمان مى شود؛ زيرا به مقصود خود - كه رنج ديگران است - رسيده است و همين معنى را قرآن درباره حسد اهل كتاب نسبت به مسلمانان بيان مى كند: «و ان تصبكم سيئة يفرحوا بها؛ اگر به شما زيانى برسد، آنان خشنود مى شوند.»
امام صادق (ع) به سفيان ثورى چنين فرمود: «پدرم مرا از رفاقت سه كس نهى كرده است : با كسى كه بر نعمتى رشك برد؛ با كسى كه در مصيبت ديگرى شادمان شود؛ با كسى كه سخن چينى كند.»
مصيبت زده را بايد ترحم كرد؛ دست گيرى و يارى نمود؛ در غمش شركت كرد و دردى از دلش برداشت.
فطرت انسانى اقتضا مى كند كه انسان از رنج ديگران رنجيده شود؛ ولى براى حسود پليد، رنج ديگران گنج است!
7. پليدترين مردم
پند معروفى را كه فطرت بشر آن را به صورت مثل در آورده است ، به نظر بياوريد: «كسى بر مرده چوب نمىزند.»
آرى ، هيچ كس بیچارگان و بینوايان را نمىآزارد؛ ولى حسود به روى آن ها دشنه مىكشد.
سگ هاى درنده به كسى كه دست و پايش بسته باشد گزندى نمىرسانند؛ مار گزنده به كسى كه خواب است، كارى ندارد؛ ولى حسود از سگ، درندهتر و از مار، گزندهتر است؛ از آزار رساندن به مصيبت زدگان و شماتت آن ها دست بردار نيست.
هنگامى كه كاروان مصيب زده كربلا را به دربار ابن زياد وارد كردند - كاروانى كه مردانشان تشنه لب كشته شدهاند و زنانشان به اسيرى در آمدهاند- ابن زياد شماتت كرد و اظهار خشنودى نمود و به دختر اميرالمومنين (ع) گفت: خدا را حمد مىكنم كه شما را رسوا كرد و دروغتان را آشكار ساخت.
زينب (س) پاسخ داد: تنها بدكاران رسوا مىشوند و خيانت پيشگان دروغ مىگويند، و ما از آنان نيستيم . مرد پليد آرام نگرفت و به سخن ادامه داده چنين گفت:
زينبا! رفتار خدا را با برادر و خويشانت ديدى؟
دختر على (ع) فرمود: از خدا جز نيكى نديدهام .
اين مرد پليد با بانويى مصيبت زده، برادر كشته، فرزند كشته ، داغ ديده ، اموالش تاراج رفته و در بند اسيرى افتاده چنين مى گويد و اين گونه شماتت مى كند! تفو بر اين پستى و بدسرشتى !
ابن زياد به اين هم اكتفا نكرد. هنگامى كه بزرگى و دليرى زينب را ديد، فرمان قتل دختر على (ع) را صادر كرد؛ ولى زينب نهراسيد چون مرگ براى شادمانى بود؛ مرگ او را از رنج و الم نجات مى داد؛ مرگ او را از هم سخن شدن با خسانى چون ابن زياد رهايى مى بخشيد؛ ليكن كسانى مانع شدند، و نگذاشتند كه زينب شهيد شود؛ ولى ابن زياد جنايت را به آخر رسانيد.
8. ناراحتى از خوشى ديگران
نشانى ديگر حسود آن است كه از ديدن خوشى و راحتى، زيبايى، ثروت و عظمت ديگران ناراحت مى شود، و بيشتر اوقات فراغش صرف غصه خوردن از موفقيت ديگران مى باشد.
اين سخن كه چرا فلان كس چيزى دارد، ورد زبان حسود است.
حسود هر چند زندگى راحتى داشته باشد، و سعادتمند و خوشبخت باشد، ولى از آسايش ديگرى افسرده خواهد شد؛ ثروتمندان و صاحبان مقامات عالى نپندارند كه حسد در آنان نيست، بلكه اگر در آنان حسدى باشد، بيش تر و شديدتر و شوم تر است، چنان چه در گذشته اشاره شد.
9. سخن چينى
ديگر از نشانههاى حسود، سخن چينى است . او در ميان مردم آتش افروزى مىكند و دوستى دوستان را به دشمنى تبديل مىكند و آنان را به جان يك ديگر مى اندازد؛ تا از هر طرف كه شود كشته ، سود او باشد.
اين صفت نيز از پليدى و بدخواهى حسود ريشه مىگيرد، زيرا يكى از راههاى بيرون آوردن نعمتى از دست كسى، جدا كردن دوستان او از اوست ، و بهترين راه ايجاد شكاف ميان دو متحد، سخن چينى است. با سخن چينى، دودمانى نابود مى گردد؛ با سخن چينى مى توان شهرى را به آتش كشيد و ملتى را از ميان برداشت.
فرمايش امام صادق (ع):مبغوض ترين شما نزد من رياست طلبانى هستند كه در پى سخن چينى مى باشند و بر برادران خود رشك مى برند. اينان از من نيستند و من از آن ها نيستم . دوستان من كسانى هستند كه به ولايت ما تسليم باشند و در هر قدمى از پى ما بيايند و در آن چه مربوط به ماست از ما پيروى كنند.
به خدا سوگند كه اگر يكى از شما به اندازه زمين، در راه خدا طلا صرف كند؛ ولى بر مؤمنى رشك برد و بدخواه وى باشد، آن زر، آتش كيفرش را افروخته تر مى كند.
امام صادق (ع) اشاره به روش شوم قدرتمندان جاه طلب مى كند كه به روش «جدايى بينداز و حكومت كن» عمل مى كنند و بدان وسيله مىخواهند رياست خود را حفظ كنند. مرده باد رياستى كه نردبان و حصار گرد آن بدبختى ديگران باشد. پيروان آن حضرت بايد ازين مسلك به دور باشند، و آن را بگذارند براى ديگران .
دوستان آل محمد (ص) بايد در هر گامى از سروران محبوب خود پيروى كنند؛ يعنى بكوشند كه دوستى و صميميت را در ميان دوستان برقرار كنند و نگذارند ميان دو مؤمن ، شكافى ايجاد شود.
قرآن مى گويد: «نعمت خدا را بر خودتان در نظر بگيريد؛ شما با يك ديگر دشمن بوديد، خدا دل هاى شما را (به وسيله اسلام ) به هم نزديك كرد»(آل عمران، 103).
پس كسانى كه دو مؤمن را از هم دور مى كنند، بر خلاف نعمت خدا و سنت اسلام قدم بر مى دارند. اسلام دين صميميت و دوستى است.
اختلاف ميان مسلمانان ، خواسته كفار است ؛ پس اگر مسلمانى در اين راه قدم بردارد، از دشمنان اسلام پيروى كرده است ، نه از كتاب خداوند، و نه از عترت رسول (ص)، و چنين كسى شايسته گداختن در آتش جهنم است ؛ هر چند به اندازه زمين در راه حق ، زر مصرف كند. اين درست مانند آن مى ماند كه كسى خانه اى را از بن ويران سازد و در عين حال خواسته باشد در آن نقشى بكشد. حسود هيزم كشى مى كند تا آتش دشمنى ميان دو كس زبانه كشد و هر دو را خاكستر كند.
10. زود پذيرفتن بدگويى
از نشانه هاى ديگر حسود، آن است كه بدگويى را درباره مردم زودتر از فضيلت ها و نيكى هاى او مى پذيرد.
اگر در حضورش از كسى تعريف كنند، ناراحت مى شود و باور نمى كند و به لطائف الحيل در مقام نادرست جلوه دادن آن سخن برمى آيد؛ ولى اگر درباره كسى سخن ناروايى بشنود، زودتر تصديق مى كند و بر صحت آن گواه مى آورد. آرى حسود در مدح مردم ديرباور است و در قدح آن ها زودباور.
از نظر روان شناسى ، اين حالت از همان غريزه بدخواهى ريشه مى گيرد.
چون ستوده شدن ، نشانه خوشبختى و سعادت است ، باور كردنش بر حسود ناگوار است ؛ ولى چون مورد بدگويى قرار گرفتن ، نشانه بدبختى كسى است ، باور كردنش را دوست مى دارد.
خدا نكند كه سران و زمامداران ، به بيمارى زود پذيرفتن بدگويى، مبتلا باشند كه بر زنده و مرده بايد گريست.
متملقان و اطرافيان ، چنين خصلتى را در زمامدار پرورش مى دهند و او را يكى از خطرناك ترين موجودات، براى جامعه اى كه تحت قدرت اوست، قرار مى دهند.
يكى از علل عدم رشد جامعه هاى ما همين است . نمى گويم زمامداران ما همه اين قبيل بوده و هستند؛ بلكه مى گويم اگر جامعه اى گرفتار زمامدارى فاسد گرديد، گذشته از آن كه رشد نمى كند، به عقب بر مى گردد.
11. شدت انتقام
در موقع انتقام ، شديد بودن و عفو و گذشت نداشتن و در هنگام توانايى ، بى رحمى كردن ، نشانى ديگر از نشانه هاى حسود است . انصاف و شفقت و مهربانى در او وجود خارجى ندارد؛ در موقع قدرت ، دوستى نمى شناسد؛ صغير و كبير نمى فهمد؛ اگر ديديد كه حسودى بر اوضاع مسلط شد و با اين حال بى رحمى نكرد، بدانيد كه تيغ خود را بران دانسته و از روز مباداى خود ترسيده است.
در سابق ذكر شد كه پيدايش ملك كمونيسم از حسد ريشه گرفته است . كمونيست ها در انتقام، فوق العاده شديدند و رحم و شفقتى در وجودشان نيست.
فريادهاى انتقام ، انتقام ، از آنان بلند است . و اين درست مقابل روش و دستورهاى پيشوايان اسلام كه خيرخواهان بشرند، مى باشد. عفو از صفات انسانى است ؛ هر چه انسانيت كامل تر باشد، عفو بيش تر خواهد بود.
گمان دارم از سخنان پيغمبر (ص) است كه فرمود: «اذا ملكت فاسجح ؛ هنگامى كه قدرت به دستت آمد، ملايمت پيشه كن.»