گزیده ای از نوشتار آیت الله سید رضا صدر در کتاب «راه محمد» را که درباره عدالت پیامبر است، می خوانید.
در جهان امروز وقتی بخواهند عدل را نشان دهند و مجسمهای از عدل بر پا کنند، فرشتهای را نشان میدهند که با یک دست ترازویی را نگه داشته که شاقولش به طور حقیقی در وسط قرار دارد و دو کفّة ترازو به طور دقیق با یکدیگر مساوی هستند در دست دیگر فرشته، شمشیری برهنه قرار دارد که زبان حالش چنین است:
عدالت باید به طور قطعی اجرا شود و هیچ گونه رحمت و شفقتی در اجرای عدالت نباید به کار آید، زیرا رحمت بر یک سو ستم بر سوی دگر است و این ستمکاری با پیدا کردن عدل محض منافات دارد. و این را رمز عدل و داد میخوانند و عدل را همان مساوات میدانند.
ولی اگر بخواهیم عدل محمدی را نشان دهیم باید شمشیر را از دست فرشته بگیریم و به جایش شاخهای از زیتون بدهیم تا زبان حالش چنین باشد:
عدالت محمدی با مهر و عطوفت اجرا میشود، مهر و عطوفت به هر دو طرف، نه به یک طرف، و چنین مهری با ظلم و ستم همراه نخواهد بود.
سخن درباره عدل محمدی از این هم بالاتر است، چون عدل محمدی همراه با عفو و اغماض است و چنین عدلی است که بشر را عدالت طلب قرار میدهد.
شمشیری که در دست فرشته عدالت قرار دارد نشانی از عفو و اغماض در آن نیست.
عدالت مبتنی بر خشونت، ممکن است طبیعت بشری را از عدل گریزان سازد.
آنهایی که پی به حقیقت عدالت نبردهاند و در اثر جهل و نادانی و کوتاه فکری از آن تنفّر پیدا کردهاند، خود را مظلوم میدانند و از عدل آزرده هستند.
گروهی دیگر، بخشی از گناه را نمیشناسند و آن را جرم نمیدانند که شایسته کیفر باشد.
سومین گروه، مساوات محض را عدل میدانند، در حالی که مساوات محض اگر چه در جایی عدالت باشد ولی در جای دگر ظلم و ستم است. مساوات یک کارگر بنّا با یک مهندس ساختمان در مزد، ظلم است نه عدل.
در غزوه حنین هنگامی که رسول خدا سهمی وافر به ((مؤلّفه قلوبهم)) داد جاهلی نادان فریاد زد: (( اِعدل یا محمّد؛ محمد عدالت پیشه کن.))
حضرتش چنین پاسخ داد:
((اگر من عدالت را به کار نبرم، چه کسی به کار میبرد؟!))[1]
از این نظر ما عدل محمدی را بینظیر دیدیم؛ چون نظیری برایش در جهان ندیدیم.
تقابل میان داد و بیداد و عدل و ظلم به تعبیر فلسفی، تقابل عدم و ملکه است.
هرجا که ظلم محقّق نشود، عدل معنا ندارد و آن جا که صلاحیت برای عدل نباشد ظلم نیز صلاحیت ندارد.
عدل و ظلم در جایی است که حقّی در کار باشد، اگر کسی حقّی نداشته باشد اعطای به او عدل نیست و دریغ از او ظلم نخواهد بود.
بنابراین، اگر حق داری درمیان نباشد نه عدل در آنجا محقّق میشود و نه ظلم، دو تن که هیچ گونه حقی بر شما ندارند اگر به یکی چیزی ببخشید و به دیگری ده برابر آن بدهید نه ظلمی به کار رفته و نه عدلی انجام شده، اگر چه ناپختهای آن را ظلم بداند، شما به هر دو نیکی کردهاید و مورد احسانشان قرار دادهاید.
احسان، مرحلهای است فوق مرحله عدل، احسان همیشه چنین است که مساوات در آن معتبر نیست. عدل الهی نسبت به بندگان از این قبیل است، یعنی احسان است.
عدل را اگر عادل به کار نبندد ظلم است، ولی محسن اگر به کسی احسان نکند ظلم نیست. غنایم حنین خاصه رسول خدا بود و اگر همه آنها را به یکی میداد ظلم نبود و اگر هیج چیز به کسی نمیداد باز هم ظلم نبود.
داد و دهش آن حضرت احسان بود و نیکی، البته تردیدی نیست که حضرت مصالحی را در این داد و دهش در نظر داشت که به عقل حرقوص (ابن ذی الخویصره) اعتراض کننده نمیرسید.
[1] سیرة ابن هاشم، ج4، ص 496؛ مسند احمد، ج3، ص 459.