ایشان اصلاً تصمیمی به ملاقات نداشت و صریحاً هم گفت که نه فعلاً چنین تصمیمی را ندارم تا بعد ببینم چه میشود. بعداً همین مقدمات دست به دست هم داد و ایشان را وادار کرد که این ملاقات را انجام دهد.
امام موسی صدر در سفر اخیرشان ملاقاتی داشتند و همین ملاقات هم باعث برانگیخته شدن مخالفتهایی شد، در صورتیکه انصافش این است که این ملاقات با مقدماتی انجام گرفت.
مرحوم شهید مطهری و مرحوم شهید بهشتی خودشان مستقیماً در جریان این ملاقات بودند. عدهای را رژیم سابق محکوم به اعدام کرده بود، من یادم هست و خودم حضور داشتم به نظرم آقای خسروشاهی هم بودند که مرحوم شهید مطهری به یکی از مراجع آن زمان گفت که آقا، آقای آقا موسی صدر چند روز دیگر وارد ایران میشود، آیا نمیخواهید ایشان را پیش یکی از مقامات بفرستید که این بچههای مردم را نکشند؟ که آن مرجع در پاسخ به شهید مطهری گفت: اجازه بدهید ایشان بیاید و ببینیم چهکار میشود کرد.
باز یادم هست که در منزل شهید بهشتی بودیم، تعدادی از دوستان هم بودند، الآن کسی که میتواند شاهد باشد آقای عبدالمجید معادیخواه هست که آن شب حضور داشتند و مرحوم شهید بهشتی به امام موسی صدر اصرار میکردند که شما در این زمینه یک ملاقاتی با شاه بکنید بلکه بتوانید جلوی ریختن خون این بچهها را بگیرید. ایشان به امام موسی صدر اصرار میکردند که این ملاقات انجام بگیرد.
متأسفانه بعد از اینکه این ملاقات انجام شد، هیچ کس حاضر نشد که بگوید، بابا! این ملاقات با این مقدمات بوده است. من در جریان بودم، امام موسی صدر در منزل برادر بزرگوارشان مرحوم حاج آقا رضا صدر جلوس داشتند، افراد زیادی از روحانی و غیرروحانی، سیاسی و غیرسیاسی به ملاقات ایشان میآمدند و منجمله یک روز عباس مسعودی آمد. آن روزی که عباس مسعودی آمد، وقتی که وی میخواست خداحافظی کند و از در بیرون رود، دم در از امام موسی صدر پرسید که شما در این سفر خیال ملاقات دارید یا نه؟ امام موسی هم در جواب گفتند که فعلاً هیچ قصد ملاقاتی نداریم تا بعد ببینیم چه میشود.
این را من خودم شنیدم چون با آقای صدر تا دم در آمده بودم. یعنی ایشان اصلاً تصمیمی به ملاقات نداشت و صریحاً هم گفت که نه فعلاً چنین تصمیمی را ندارم تا بعد ببینم چه میشود. بعداً همین مقدمات دست به دست هم داد و ایشان را وادار کرد که این ملاقات را انجام دهد. در هر صورت صحبت از مخالفین بود. خوب من در جریان ملاقات و مخالفتهایی که بعد از آن شد قرار داشتم. سر و صداهای زیادی بلند شد. بعد از آن، وقتیکه من برای اولین بار در بیرونی منزل مرحوم آیتالله العظمی آقای صدر، پدر بزرگوارشان، خدمتشان رسیدم و در حدود این مخالفتها صحبت کردم، ایشان لبخندی زدند و گفتند مسألهای نیست، خدا خودش میداند که ما از روی چه قصدی این ملاقات را انجام دادیم و امیدواریم که خداوند به ما اجر دهد. خیلی با بزرگواری از کنار قضیه رد شدند.
منبع: کتاب یادنامه امام موسی صدر، صفحه ۳۸۴و ۳۸۵