وقتي پيامبر با قرآن آمد، تقريباً همة اعراب در برابر او به معارضه برخاستند. پيامبر آنان را به مبارزه طلبيد؛ گفت اگر مرا باور نميکنيد، مانند آن را بياوريد؛ قرآني مثل قرآن من بياوريد و پاسخ مرا بدهيد؛ دشنام و بد و بيراه نگوييد و توطئه نکنيد.
همانطور که ميدانيد قرآن هنگامي نازل شد که پيامبر در ميان مردمي فصيح و بليغ بود و آن مردم به فصاحت و بلاغت خود افتخار ميکردند و آداب و دستور فصاحت و بلاغت را به دقت تمام ميدانستند و بدان اهتمام فراوان داشتند. آنان اشعار فاخر و ممتاز را بر ديوارهاي کعبه ميآويختند و بازاري به نام عکاظ داشتند که به هنگام داد و ستد در آن، استماعِ شعر ميکردند.
فصحاي عرب نزد مردم مشهور و معروف بودند. خصوصيتِ عربِ پيش از اسلام اين بود که هر فردي از ايشان منتقد شعر و ادب بود و فصاحت خصيصة اين امت بود. قرآن که آمد، بيشک صداي جديدي بود. آنان نگران و ناراحت بودند، بنابراين از درِ ستيز وارد شدند و مشکلاتي ايجاد کردند و به معارضه پرداختند. در آغاز اسلام بزرگان عرب راضي به اسلام آوردن نبودند، چون به نظر آنها اسلام آرزوهاي آنها را بيارزش ميشمرد و به خدايان آنها توهين ميکرد و مذهب آنها را تغيير ميداد و ميان آنها جدايي ميانداخت، لذا نه اسلام را قبول داشتند و نه معجزة پيامبر را و درصدد مقابله برآمدند.
وقتي پيامبر با قرآن آمد، تقريباً همة اعراب در برابر او به معارضه برخاستند. پيامبر آنان را به مبارزه طلبيد؛ گفت اگر مرا باور نميکنيد، مانند آن را بياوريد؛ قرآني مثل قرآن من بياوريد و پاسخ مرا بدهيد؛ دشنام و بد و بيراه نگوييد و توطئه نکنيد. بيآنکه خود را به زحمتي چنين بيندازيد، من به شما ميگويم اين کتاب خداست و اگر مرا باور نداريد، کتابي مثل آن بياوريد. شما افرادي فصيح و بليغ هستند، در ميان شما افراد فاضل و شاعر وجود دارد، پس مثل اين قرآن را بياوريد.
از اين بالاتر، فرمود: ده سوره بياوريد. لازم نيست همة قرآن را بياوريد و اگر تنها ده سوره مثل آن بياوريد، من ميپذيرم و از گفتة خود بازميگردم. باز هم فراتر رفت و گفت: يک سوره مثل قرآن بياوريد و خود را از دست من خلاص کنيد. اگر بتوانيد يک سوره چون سورههاي قرآن بياوريد، من از سخن خود بازميگردم و از آن دست ميکشم و شما بر من پيروز ميشويد. تصور کنيد دو دشمن در برابر هم ايستادهاند، يکي تنها ايستاده و مبارز ميطلبد و طرف ديگر گروهي نگران و ناراحت که آمادهاند هر کاري براي ساکت کردن محمد بکنند و هر بهايي را بپردازند؛ اموال بسيار صرف ميکنند و جهد فراوان به خرج ميدهند و پيشنهاد پس از پيشنهاد ميآورند تا پيامبر را ساکت کنند اما اين مرد ساکت نميشود و در عين حال، آنان را به مبارزه ميطلبد و ميگويد: حکم ميان من و شما شرط سکوت من است. اگر ميخواهيد که ساکت شوم نيازي نيست امارت کعبه و مکه را، آنطور که ميگوييد، به من بدهيد. نميخواهم مالي به من بدهيد تا از شما ثروتمندتر شوم. جاه و مال فراوان و زن و هيچ چيز ديگر نميخواهم، يک سورة سه آيهاي مانند اين بياوريد: «وَالعَصرِ إنَّ الإنسانَ لَفِي خُسرٍ إلّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصّبرِ»[1] سه آيه بياوريد تا من ساکت شوم.
به اين مبارزهطلبي و چالش بنگريد؛ چالشي که احساسات دشمنان را برميانگيزد و همة غرايز آنان را تحريک ميکند و به آنان ميگويد اگر همة انس و جن جمع شوند که مثل اين قرآن را بياورند، نميتوانند.[2] پيامبر با مبارزهطلبي آنان را برميانگيزد. بسيار خوب! آيا قرآن عربي نيست؟ عربي است. آيا قرآن از حروفي غير از الف و با و جيم و حا و غير اينها تشکيل شده؟ آيا از اين حروف نيست؟ آيا اين حروف مخصوص محمد است؟ اينها نزد هر کس از مردم موجود است و هر عربزباني به هنگام تکلم از اين حروف استفاده ميکند؛ حروف الفبا و هجي. بنابراين، اين مبارزهطلبي نشان ميدهد که اگر ميتوانستند، يک آيه ميآوردند.
قضيه بيحساب و کتاب هم نبود، چرا که اگر آيهاي ميآوردند و ميخواندند، مردم قضاوت ميکردند. از همينرو، برخي کوشيدند آياتي بسازند. اما تا آيات ساختگي را ميخواندند، مردم به آنان ميخنديدند و مسخرهشان ميکردند و خودشان عقبنشيني ميکردند.
بنابراين، مبارزهطلبي و عجز عرب از آوردن کتابي مثل قرآن دليل بر اين است که اين کلام مثل ساير سخنان نيست؛ کلام خداست و حتي کلام محمد هم نيست. او ميگويد من فردي اُمّي هستم که عمر خود را در ميان شما گذراندهام؛ چهل سال با شما بودهام. آيا چنين کلماتي ميگفتم؟ آيا شما چنين سخناني يا مثل چنين کلماتي از من شنيدهايد؟ هرگز چنين چيزي از من نشنيدهايد. پس کلام از آنِ من نيست و کلامالله است.
------
[1]. سوگند به اين زمان که آدمي در خسران است. مگر آنها که ايمان آوردند و کارهاي شايسته کردند و يکديگر را به حق سفارش کردند و يکديگر را به صبر سفارش کردند. عصر (103)
[2]. اشاره به آية «لَئِنِ اجتَمَعَتِ الإنسِ وَ الجِنُّ عَلي أَن يَأتُوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ لايَأتُونَ بِمِثلِهِ» اسراء (17)، 88.