بخشی از سخنان امام موسی صدر در مراسم افتتاحیۀ نخستین کنگرۀ مؤسسان جنبش محرومان که در آن به اعلام تأسیس جنبش امل اشاره میکنند.
برادران، امکانات ما محدود است. ما تهیدست و محروم هستیم و به هیچ کشورى در دنیا وابسته نیستیم. کمکهاى مقاومت فلسطین و دولت سوریه درخصوص آموزش نظامىو تأمین اسلحه بسیار محدود است، زیرا ما تابع و پیرو کسى نیستیم. ما با مقاومت فلسطین همپیمان هستیم و حاضریم در راه آن کشته شویم، ولى پیرو آن نیستیم. ما باور داریم که سوریه ملىگرا و امتداد ارادهى ملى لبنانیان است و وجود سوریه براى ادامهى حیاتِ مقاومتِ فلسطین و تحکیمِ صفوفِ ملىِ لبنان ضرورى است، ولى تابع و پیرو آن نیستیم. به همین سبب، یا شاید بهسبب اندام لاغر و ضعیف خود امکانات محدودى داریم. ما تهیدست هستیم و با ایمان و اندیشه و تلاش و اخلاصِ خود مىجنگیم و از هیچ کوششى دریغ نمىکنیم. در تابستان گذشته، سفرهاى متعددى به کشورهاى عربى داشتم و وعدهها و قولهایى به ما داده شد که هیچگاه محقق نشد.
غرامت شهداى ما هنوز پرداخت نشده است و امیدواریم بهزودى پرداخت شود. این دلیلى بر فقر و تهیدستى ماست. ما به اندازهى کافى اسلحه نداریم تا به هر کس که مىخواهد عضو جنبش شود، تحویل دهیم. شما بهتر از هر کس مىدانید که اگر به تعداد کافى اسلحه داشتیم، اکنون صدهزار یا بیشتر عضو داشتیم. جوانان مىآمدند و مىگفتند: مردم را با دادن اسلحه اغوا مىکنند. فلان حزب در روستاى ما شعبهاى افتتاح کرده است و مردم را به پیوستن به حزب تشویق مىکند و به آنان اسلحه مىدهد. ما هم به آنان مىگفتیم: صبر کنید اى آل عمّار. سپس هجوم و حمله آغاز شد و جوانان ما را تحریک کردند. محلات گلولهباران شد و به خانهها تعرض شد و تماسهاى تلفنى و.... چه کارهاى عجیبى، ولى ما باز هم گفتیم صبر کنید و هنوز هم مىگوییم صبر کنید. وقتى بحران را پشت سر بگذاریم، با صبر و شکیبایى مىتوانیم گامهایى رو به جلو بردایم. اما کسانى که مردم را با دادن اسلحه و پول فریب دادند و آنان را به سوى میدان نبرد کشاندند، بهاى این کار خود را خواهند پرداخت.
چندى پیش، در مراسم بزرگداشت پنج تن از شهداى بعلبک حضور یافتم. یکى از آنان شهید محمد لقیس بود. در خانهى او به دیدار پدر و مادر و برادرانش رفتم. روحیهى آنان بهگونهاى بود که گویى در یک جشن حاضر شدهاند؛ در نهایت رضایت. مادرش مىگفت:» چهار پسر دارم، با شوهرم مىشوند پنج نفر و خودم هم نفر ششم، چنانچه در جنبش أمل کارى باشد که زنان بتوانند انجام بدهند «. در آن خانه از اندوه و اشک خبرى نبود. گویى جشن عروسى محمد لقیس برپا شده است. این است روحیهى شهداى ما. او هنگامىکه از خانه به سوى میدان مىرفته، به باور رسیده و مادر و خانوادهاش را هم به باور رسانده است. مىداند به کجا مىرود. ابزار و مقدمات نبرد در وجود او مهیا شده است. جوانان بعلبک سه گروهِ رزم تشکیل دادند و به میدان رفتند و پیکر پاک او را بیرون آوردند. خانوادهاش مىدانستند که فرزندشان در اثر اهمال و بىتوجهى کشته نشده، بلکه در میدان نبرد به شهادت رسیده و مرگْ حق است.
پس از آن، براى عرض تسلیت به خانهى چهار شهید دیگر رفتیم. آنان در نبرد حَمّار در نزدیکى کَرَک کشته شده بودند. اندوه و گریه و زارى و سرزنش و شماتت و پشیمانى کاملاً مشهود بود. یکى مىگفت: «از فرزندان ما چه مىخواهند که آنان را با سنّ و سال کم به جنگ مىبرند؟» دیگرى مىگفت: «چرا باید جنازهى فرزند من سه روز در کوهها بماند، سپس ارتش لبنان منّت بگذارد و جنازهاش را برایم بیاورد؟» سومى مىگفت: «به جوانان فقط اسلحه مىدهند، نه چیز دیگر.»
اینها نشان مىدهد که برخى احزاب مردم را با فریب به جنگ وامىدارند. با همهى فریبکارىهایشان باید سرانجام بهاى این کار خود را بپردازند.
بدینترتیب، در آن مرحله ما علاوه بر بحرانِ دشوار و طاقتفرسا، با مشکلاتِ دورهى تأسیس ِ جنبش هم مواجه بودیم و در کنار همهى آنها، در نظامىکه از کذب و فریب آکنده بود، مسئلهى بىصداقتى را هم پیش رو داشتیم. البته، وقتى با صداقت سخن مىگوییم، چهبسا به مذاق عدهاى از مردم خوش نیاید و افکار عمومىآن را نپذیرد.
تروریسم فکرى و رسانهاى و تحویل اسلحه براى اغواى مردم و دامنزدن به فرقهگرایى از دیگر مشکلات موجود بود و با تمام این احوال، ما یکسال دشوار و طاقتفرسا را سپرى کردیم و بحمدالله آن را پشت سر گذاشتیم.