امام موسی صدر معتقد است، خطر اسرائیل تنها به فلسطین یا بخش هایی از جهان عرب که در حال حاضر اشغال شده اند، محدود نمی شود، بلکه دامنۀ آن چنان گسترده است که همۀ مناطق شرق و حتی غرب را نیز تهدید می کند.
متنی که در ادامه میخوانید، ترجمه سخنرانی تلویزیونی امام موسی صدر در تلویزیون کویت با عنوان «بعد دینی مسئلۀ فلسطین» است. این سخنرانی در تاریخ 1970/2/25 ایراد شده است. متن عربی سخنرانی امام در جلد دوم کتاب مسیرة الامام السید موسی الصدر منتشر شده است که ترجمه آن برای اولین بار منتشر میشود.
[...] آنها پیش از هر چیز دربارۀ غم ها و شادی های خود صحبت می کنند و طبیعتاً، هریک از آنها از مهم ترین چیزی که از آن رنج می برد، آغاز می کند. من نیز در این سفر مبارک که مدت هاست در آرزوی آن بودم، چنین احساسی دارم و بلکه می توانم بگویم که صحبت دربارۀ اوضاع ما در رأس اهداف این سفر است. من پس از آنکه به کویت رسیدم و با استقبال گرم و دوستانه و سراسر تکریمِ همۀ برادران و به ویژه امیر کویت و ولیعهد و دیگر مسئولان و همچنین، طبقات گوناگون مردم این کشورِ عزیز و حتی اقلیت های موجود روبه رو شدم، دریافتم که فضا برای گفتوگو دربارۀ دشواری ها مناسب تر است و در عین حال، امید به آینده نیز بیشتر است.
همۀ ما می دانیم که مشکل فلسطین و به طور خاص مشکل اسرائیل، در رأس همۀ مشکلات و اندوه های ما قرار دارد. دربارۀ این مشکل بسیار سخن گفته اند و درست نیست که من گفته شده ها را تکرار کنم. دوست دارم در ابتدای صحبتهایم دربارۀ بُعدی صحبت کنم که از آن کمتر سخن گفته اند. بُعدی که با من در مقام عالم دین تناسب دارد، یعنی بُعد دینیِ مشکلِ فلسطین. به نظر من این بُعد، پایه و اساس مشکل است که متأسفانه در بسیاری از مباحث آن را نادیده می گیرند. همانگونه که از نام اسرائیل و نام شورای کنیست و از انتخاب قدس به پایتخت اسرائیل و نامگذاری آن به اورشلیم و بسیاری دیگر از برخوردهای شخصیت های سیاسی و نظامی اسرائیل برمی آید، این مشکل، بُعد دینی بسیار بزرگی دارد. اصلی ترین بُعد مسئله بُعد دینی بود که بَعدها به بُعد نژادی تبدیل شد.
در حقیقت، ما باید این بُعد را به طور کوتاه بررسی کنیم؛ بُعدی که اسرائیلِ عصرِ ما را به اسرائیلِ کهنِ پیش از میلاد مسیح(ع) پیوند می دهد. می دانیم که فرزندان اسرائیل یا به تعبیر قرآن کریم بنی اسرائیل، در مصر زندگی می کردند و در دورۀ کوتاهی عده شان فراوان شد. متأسفانه، آنها از پاکی ملت مصر سوءاستفاده کردند و شروع به بازی با بسیاری از مقدرات و امور سرنوشت ساز مصر کردند و از جایگاه حضرت یوسف(ع) نیز که ملت مصر را از قحطی نجات داد، سوءاستفاده کردند.
این اوضاع و احوال سبب شد که ملت مصر بر ضد آنان قیام کنند و فرعون نیز از آنان انتقام گرفت و آنان را تحقیر کرد. قرآن کریم در این باره می فرماید: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ. سرانجام، خداوند متعال پیامبرش موسی(ع) را برانگیخت. موسی آنان را نجات داد و به سینا برد تا از آنجا به فلسطین بروند. ارتباط آنان با فلسطین بدین سبب بود که حضرت ابراهیم(ع) از فلسطین عبور کرده بود، وگرنه در حقیقت خود ابراهیم(ع) نیز متولد فلسطین نبود و فقط از این منطقه عبور کرده بود.
آنان تصمیم گرفتند که به آن سرزمین بروند. وقتی از مصر بیرون آمدند، در اثر عقده های پیشین و مشکلات روانی و اوضاع اجتماعی ای که داشتند، خود را در برابر راهی طولانی و سختی های بسیار یافتند. از این رو، در برابر موسی(ع) شروع به بهانه گیری کردند و گفتند: مگر در مصر نانی برای خوردن و قبری برای دفنِ ما نیافتی که ما را به این منطقه آوردی؟ آنان به موسی گفتند که از خوردن گز انگبین و بلدرچین خسته شده اند و علی رغم ستم هایی که در مصر از آن رنج می بردند، از موسی خواستند همان غذاهای ساده ای را که می خوردند، برایشان فراهم کند. آنان دورهای را سرگردان در صحرای سینا گذراندند تا اینکه به سرزمین فلسطین رسیدند. گویا آنان طی این دوره از همۀ بشریت کینه به دل گرفتند. از این رو، وقتی وارد فلسطین شدند، بسیاری از اهالی فلسطین را کشتند و بخش های بسیاری از این سرزمین مقدس را اشغال و ساکنان آن را آواره کردند. ساکنان این منطقه قبایل گوناگونی بودند که بنابر آنچه از برخی منابع تاریخی بر می آید، عرب هایی بودند که از شبه جزیره به آنجا مهاجرت کرده بودند.
آنها در این دوره شروع به سوءاستفاده از مردم و سیطره جویی بر آنان کردند و در صدد برآمدند که برتری خود بر دیگران را به اثبات برسانند تا از این راه، اشغالگری و سیطره جویی خود را توجیه کنند و خلأ روحیِ ناشی از عقده های روانی را پر کنند. عقده هایی که در دورۀ گذشته از آن رنج می بردند.
آنان در این دوره، تاریخ و اعتقادات خود را پایه گذاری کردند و طبیعتاً، این کاری زیربنایی بود. آنان چطور می توانستند خود را برتر از دیگران بدانند؟ شریعت داشتند. همه می دانند. آنان به خدای یگانه ایمان داشتند و به این ایمان افتخار می کردند. ملت هایی که در فلسطین و منطقۀ خاورمیانه و لبنان و سوریه زندگی می کردند نیز به خدای یگانه ایمان داشتند. آنان خدای یگانۀ خود را «ایل» می نامیدند. بنابراین، خدای آنان یکی بود و هیچ کس بر دیگری برتری نداشت.
آنان در ابتدا در آموزه های خود کلمۀ «ایل» را به کار می بردند و حتی کلمۀ اسرائیل و نام بسیاری از فرشتگان همچون اسرافیل نیز برگرفته از همین کلمۀ ایل است. اما در صدد برآمدند که خود را به طور کامل از دیگر مردم جدا کنند و برای خود امتیاز قایل شدند و خدای یگانۀ خود را «یهوه» نامیدند. با این روش، آنان خود را به طور کامل از مردم جدا کردند و ملت برگزیدۀ خداوند خواندند و دیگران را انسان های درجۀ دو تلقی کردند. به دیگر سخن، خود را آفریدگان خدای یعقوب، خدای اسرائیل، به شمار آوردند.
پس از این مرحله که آنان خود را از جهت آفرینش و نژاد، برتر از دیگر انسانها دانستند. مشکل پا گرفت و سبب شد آنان در کمین فرصت باشند تا ثروت فرزندانِ آدم از هر نوع و هر جنسی را غارت و آنان را تحقیر کنند و به مثابۀ ابزارهایی برای خوشبخت کردن فرزندان اسرائیل به کارگیرند.
در تاریخ صدها مورد از ستمگری آنان در حق افراد بی گناه و اشغال آنان ثبت شده است. در دوره ای که منطقۀ خاورمیانه در اشغال بیگانه بود و قرآن نیز در سورۀ روم با آیات غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ از آن یاد کرده است، آنان با استعمارگران و حاکمان هم پیمان شدند و ده ها هزار نفر از مسیحیان را به قتل رساندند که اکثریت مردم منطقه را تشکیل می دادند. آنان تلاش کردند که از طریق آموزه های مقدس مطالب خرافی و انحرافی بسیاری را در آموزه های دین مسیحیت وارد کنند. در مورد اسلام نیز همین روش را در پیش گرفتند. در تاریخ صدر اسلام و پس از هجرت پیامبر(ص) شاهد توطئه چینی ها و خطرآفرینی های متعدد آنان هستیم. خطر آنان در ماجرای احزاب به اوج خود رسید. وقتی احزاب و مشرکان شهر مدینه را محاصره کرده بودند، آنان بر ضد مسلمانان توطئه چیدند، ولی خداوند به پیامبر خود لطف کرد و پیامبر نیز با تیزبینیِ شگفت انگیزِ خود بر این مشکل چیره شد و از این توطئۀ خطرناک نجات یافت. یهود چندین بار برای کشتن رسول اکرم(ص) نقشه کشیدند و حتی در بسیاری از اخبار آمده است که پیامبر(ص) با غذایی که زنی یهودی برای ایشان آورده بود، مسموم شدند و در اثر آن از دنیا رفتند. پس از زمان پیامبر نیز تلاش کردند که بسیاری از خرافات و عقاید خود را در آموزه های اسلامی وارد کنند.
ما در علومی همچون فقه و تاریخ و تفسیر و به ویژه در بحث قصص الأنبیاء، با هزاران روایتی روبه رو هستیم که فقها یا علمای اسلام آنها را اسرائیلیات می نامند. این دسته از روایات، مجتهدان و فقیهان و پژوهشگران را با مشکل روبه رو کرده است. روشن است که همۀ این اقدامات و رفتارهای یهود نتیجۀ تفکری است که در آغازِ خروج آنان از مصر و طی سرگردانی در صحرای سینا و ورود به فلسطین شکل گرفت و از آنان گروهی منحرف پدید آورد. همۀ رفتارهای یهود ریشه در آن دورۀ زمانی دارد. بدین ترتیب، می توان دریافت که چرا موضع پیامبران و صالحان و همۀ گذشتگان دربارۀ آنان منفی بوده است. حضرت مسیح(ع) بارها بر ناراحتی خود از آنان تأکید کرده و از جمله فرموده است: «ای اورشلیم، ای کشندۀ پیامبران» و در جای دیگر فرموده است: «قدس را به دست سگان و خوکان ندهید.» این موضع حضرت مسیح ناشی از احساس و گرایشِ این نژادِ منحرف است. به یاد دارم که حضرت مسیح در جایی دیگر وقتی صرّافان و تاجران را از هیکل بیرون کرد، فرمود: «اینجا خانۀ پدر من و محل عبادت است و شما آن را به غاری برای دزدان تبدیل کرده اید.»
در قرآن کریم نیز تأکیدهای فراوانی دربارۀ آنان وجود دارد.
اولاً، پیامبر(ص) فرمان داد که یهودیان را از شبه جزیره بیرون کنند.
ثانیاً، در قرآن کریم در سورۀ جمعه، سوره ای که هر مسلمانی در نماز جمعه آن را می خواند، دو عبارت شبیه به یکدیگر آمده و در هر دو یهود ستمگر شمرده شده است: قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ. مسلمانان باید این سوره را هر جمعه در نماز جمعه بخوانند تا به آنان تأکید شود که یهودیان «ستمگرند». موضع قرآن کریم در برابر ستمگر مشخص است. قرآن تأکید می کند: وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ.
در آیه ای دیگر از سورۀ جمعه، قرآن دوباره تأکید می کند: مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. بر این اساس، می توان دریافت که چرا تا این حد بر دوری کردن از یهود و پرهیز از این نژادپرستیِ طغیانگر و خطرناک برای بشریت تأکید شده است. همچنین، می توان دریافت که چرا صالحان و پیشوایان همواره از سیطرۀ آنان جلوگیری می کرده و از خطرها و توطئه چینیِ آنان برحذر بوده اند. یهودیان از این نظر نیز در طول تاریخ زیر فشار بوده اند، زیرا آنان در هر کشوری که زندگی می کردند، حس میهن دوستی دربارۀ آن نداشتند.
متأسفانه، این برخورد عمیق و دامنه دار در طول تاریخ که زاییدۀ این نژاد است، در وضع کنونی شبیه سرطان است، یعنی همچون سلولی است که رشد آن به زیان دیگر سلول های بدن است.
در تاریخ همواره از آنان دوری می شد تا اینکه، متأسفانه، ما گرفتار آنان شدیم. اولاً، گرفتار نقشه های صهیونیستی شدیم که کتاب پروتکل های دانشمندان صهیون از آن پرده برداشته است. از همۀ شما خواهش میکنم این کتاب را بخوانید. این کتاب نشان می دهد که یهودیان در فسادانگیزی در دنیا و دور شدن دنیا از دین و سیطره جویی بر دنیا و بسیاری دیگر از اقدامات ویرانگر در دنیا هستند. امروزه، دربارۀ این نقشه ها چند کتاب نوشته شده است. آمارها نیز نشان می دهد که بیشترین سهم در تجارت شراب و بیشترین نقش در فاسد کردن دنیا و بیشترین شرکت هایی که فیلم های مبتذل و فاسد تولید می کنند و دیگر ابزارهایی که برای نابودی بشریت و هرزه کردن جوانان از دختر و پسر به کار گرفته می شود، از آنِ یهود است. آنان افکارِ ویرانگر بسیاری دارند که آنها را در قالب اندیشه های فلسفی و اجتماعی در دنیا منتشر می کنند.
من شخصاً اطلاع دارم که در برخی کشورها، برای نمونه در استرالیا، با آموزش دینِ مسیحیت در مدارس مبارزه می کنند، زیرا می خواهند مردم را از دین دور کنند. در ایالات متحده نیز به نام «کمیتۀ دفاع از آزادی» اعتراض کردند که چرا یک نظامی وقتی لباس فرم دریافت می کند یا یک افسر درجه می گیرد، وادار می شود که سوگند بخورد و برای او فضایی شبه دینی ایجاد می شود؟ اینگونه اقدامات در گوشه و کنار جهان بیانگر آن است که یهودیان همچنان برای دور کردن مردم از ایمان و اخلاق تلاش می کنند و می خواهند همۀ مردم، جز خودشان، از این عرصه دور شوند. آنان با همۀ توان، دین و شعایر و مسائل نژادپرستانۀ خود را تقویت می کنند. شنیدم که دختر یکی از رؤسای بلندپایه از یک دختر اسرائیلی پرسیده است: در جنگ چه چیزهایی به همراه داشتی؟ گفت: تورات و کیف زنانه و تفنگ. متأسفانه، این رژیمِ خطرناک به این شکل در قلب جهان به وجود آمد و خطرها و طمع ورزی های آن برای همه روشن است.
پس از این مقدمه، دوست دارم تأکید کنم که خطر اسرائیل تنها به فلسطین یا بخش هایی از جهان عرب که در حال حاضر اشغال شده اند، محدود نمی شود، بلکه دامنۀ آن چنان گسترده است که همۀ مناطق شرق و حتی غرب را نیز تهدید می کند. ولی، متأسفانه، حماقتِ جهانیِ ناشی از غروری که در برخی دولت های استعمارگر وجود دارد، عملاً مانع از آن است که ابعاد این حقیقت درک شود. شاید گمان می برند هر لحظه که بخواهند می توانند اسرائیل را سر جای خود بنشانند، ولی همۀ اینها خیال باطل است.
ما نیز در گذشته چنین خیال می کردیم و این خطای تاریخی در این منطقه اتفاق افتاد و اکنون خطر به مناطق نزدیک و از جمله جنوب لبنان رسیده است. منطقه ای که دوست دارم دربارۀ آن برای برادرانم در این کشور صحبت کنم و تلاش می کنم که در این سخنان واقعیت را در برابر چشمانشان به تصویر بکشم.
اسرائیل به چند علت چشم طمع به جنوب لبنان دارد:
1. منطقۀ جنوب لبنان به سبب کوه های بلند و دشت ها و درّه هایی که دارد، منطقه ای بزرگ و راهبردی از نظر هجومی و دفاعی به شمار می آید و در واقع، برای جهان عرب هیچ منطقۀ راهبردی ای در این سطح باقی نمانده است.
2. آب موجود در جنوب لبنان ثروت بزرگی است و اسرائیل به این ثروت چشم طمع دوخته، همان گونه که به همۀ ثروت های جهان چشم طمع دارد. بنابر برخی آمارها، میانگین سالانۀ آب در جنوب، در برخی سال ها از هشتصد میلیون متر مکعب فراتر می رود و به حد یک میلیارد متر مکعب می رسد. میانگین آب سالانۀ رودخانۀ لیطانی و شاخه های آن بین پانصد تا ششصد میلیون متر مکعب است. طبیعتاً، اسرائیل به این آبها به طور آشکار چشم طمع دارد.
3. حاصل خیزی این منطقه و برخی ویژگی های دیگر نیز سبب فزونی طمعِ اسرائیل به این منطقه شده است.
بدون شک، این طمع ورزی ها در جنوب متوقف نمی شود و گسترش می یابد، زیرا هر اندازه قدرت این دشمن افزایش یابد، طمع های او نیز بیشتر می شود. در برابر این طمع ها که برخاسته از نژادپرستیِ دینی و کینه های عمیق و دراز تاریخی است، ما فقط تماشاچی هستیم. درست است که بسیاری از فرزندان عرب و بسیاری از دوستداران آنان در دنیا به این مسئله پرداختهاند، ولی من فکر میکنم که این کار باید جدیتر و دقیقتر و پرتحرک تر از وضع کنونی دنبال شود. اگر یکی از ما احساس کند که خطر مستقیماً او یا خانه یا فرزندان یا آیندۀ او را تهدید می کند، بالطبع، با تمام وجود حرکت می کند. اما حرکت ما کمتر از حد توانمندی های ماست و حتی به نظر من کمتر از یک چهارم توانمندی های ماست.
ملت و دولت کویت به طور خاص تلاش می کند که خدمات فراوان و بزرگی به میدان نبرد تقدیم کند، خواه از نظر مشارکت سخاوتمندانه در دفاعِ سازمان یافتۀ عربی از راه شرکت در مسلح سازی و تأمین سرمایۀ بسیاری از ارتش های عربی و خواه از راه مشارکت در سازمان های مقاومت فلسطینی که امیدواریم إنشاءالله گسترش یابد و شکوفا شود و ساماندهی گردد و ارتقا یابد. در واقع، تنها راه حل مشکل فلسطین همین سازمان هاست. ظاهراً مسئلۀ مقاومت فلسطین به حال خود باقی است، زیرا بحث دربارۀ راه حل سیاسی و نظامی مختص به سرزمین های عربی غیر از فلسطین است و از نظر دنیا مسئلۀ فلسطین تمام شده است.
در هر حال، کویت مشارکت فعالی در این زمینه دارد، ولی ما به کویت و غیرکویت در همۀ زمینه ها بسیار بسیار بیشتر از این امید بسته ایم؛ نه تنها در زمینۀ مشارکت مالی، که در زمینۀ تبلیغاتی و حتی در زمینۀ فعالیت های فردی نیز باید کمک کنند. ما نیز نباید تنها تماشاچی فعالیت دولت ها و ارتش ها باشیم. هریک از ما، از علمای دین گرفته تا افراد دارای ارتباط و نفوذ بین المللی، می توانیم فعالیتی گسترده در این خصوص داشته باشیم.
در هر حال، در این اوضاع و احوال دشوار باید ابعاد خطر را درک کنیم و حتماً این ابعاد را با عقل و دلمان درک می کنیم و برای ادای این امانت از همۀ ابزارهایی که خداوند سبحان در اختیار ما قرار داده است، بهره خواهیم برد، زیرا یهود که در طول تاریخ هیچ کیان و حکومتی نداشتند، توانستند بر بسیاری از مناطق جهان سیطره پیدا کنند.
فرانکلین، بنیانگذار ایالات متحده، در ابتدای به دست گرفتن حکومت پس از استقلال آمریکا، در سخنرانی خود خطاب به ملت آمریکا گفت: خدا را شکر کنید که در میان شما یهودی وجود ندارد، وگرنه یا شما یا فرزندانتان مستعمرۀ آنان می شدید.
یهودیان علیرغم آنکه در ایالات متحده نبودند، توانستند با توطئه و نیرنگ بر بخش بزرگی از افکار عمومی و امور حیاتی ایالات متحده تسلط پیدا کنند. بنابراین، اکنون که حکومت تشکیل داده اند، خطرشان بزرگ تر و حساس تر و فراگیرتر است و ما نیز باید آماده باشیم. ولی، در عین حال، ما در برابر این خطر بزرگ تردیدی نداریم که امید نیز بزرگ است، زیرا ممکن نیست انسان مؤمن احساس ناامیدی کند. امید همزاد ایمان به خداوند است و این حقیقت روشنی است، به ویژه آنکه قرآن کریم تأکید می کند که خداوند متعال حق است و همو آسمانها و زمین و هر آنچه میان آن دوست را آفریده و همو به حق و به عدالت بر هستی حکم می راند و زمین را برای بندگان شایسته اش به ارث می گذارد و آینده از آنِ نیکوکاران است: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ.
بر این اساس، امید همزاد ایمان است و ما تردیدی نداریم که پیروزی نهایی از آنِ جبهۀ حق است، ولی ما باید در مسیر حق باشیم و حرکت خود را در مسیر حق تقویت و همۀ توان خود را در این راه بسیج کنیم.
من هر اندازه دربارۀ این واقعیت دردناک و امیدهایی که داریم سخن بگویم، باز نمی توانم حق مطلب را ادا کنم. خدا را سپاسگزارم که تا حدی موفق شدم با برادران عزیزم صحبت کنم. از خداوند متعال می خواهم که همۀ آنان را موفق گرداند و از همه دستگیری کند، زیرا ما در لبنان احساس می کنیم که کویت خواهری غم خوار و همیار برای لبنان است و آبادانی و شکوفایی کویت، عمران و شکوفایی ماست؛ قدرت کویت قدرت ماست. من فکر می کنم که این احساس دوسویه است و تلاش خواهم کرد که عواطف و احساساتی را که در اینجا مشاهده کردم، برای مردم لبنان بازگو کنم و در آینده با امید و اطمینانی بیشتر بازگردم. خداوند متعال بهترین سرپرست و بهترین یاری رسان است. والسلام علیکم و رحمة الله.