مصاحبۀ مطبوعاتی امام موسی صدر با موضوع خانواده در حاشیه کنفرانس علمای مسلمان در قاهره
آنچه در ادامه میخوانید، مصاحبۀ مطبوعاتی امام موسی صدر با عنوان «نقش مادر و خانواده در شکلگیری شخصیت جوان» است که در حاشیه کنفرانس علمای مسلمان برای بحث دربارۀ مسائل علمی در قاهره گرفته شده است. متن عربی این مصاحبه در جلد سوم مسیره الامام السید موسی الصدر منتشر شده است.
خبرنگار الانسان الجدید در گفت وگویی سه ساعته با امام موسی صدر، رئیس مجلس اعلای شیعیان، دربارۀ موضوعاتی گوناگون پرسید؛ از جمله: کودکی که مرد فرداست، جوانی که پشتوانۀ جامعۀ جدید است، پدر و مادر و کل جامعه.
امام موسی صدر گفت:
کودک در لحظۀ نخست زندگی، مادرش را در برابر خود می یابد. برای او مادر همچون پنجرهای است که رو به دنیا باز می شود و همچون چشمی که با آن هستی را می کاود. بر پایۀ شخصیت مادر است که بینش راهبردی و عواطف اصیل کودک و مفهوم هرچیز در طبیعت و فراتر از آن برای او شکل می گیرد.
وقتی کودک دریابد مادرش در مادری کردن بی حد و مرز است، در نگهداری کردن از او فداکاری می کند، در دهش و بخشندگی، ذوب شده است و به خاطر کودکش، خود و خواسته هایش را نادیده می گیرد، این موجود نوپا، این کودک، انسانی جدید می شود که به خدای مطلق و بی انتها و ارزش های والا ایمان دارد و این ایمان در عقل و دل او ریشه دوانده است، چون با چنین مادری و نیز با ارزش ها و جامعه ای که چنین مادری نماد آن است، در ارتباط بوده است.
و همین گونه است، پدری که به خاطر کودکش در راه تأمین هزینه های او و نگهداری از او و تربیت او فداکاری می کند و آموزگاری که به آموزش و پرورش کودک نگاهی نامحدود دارد و دستمزد خود را تنها، وسیله ای برای استمرار رسالت خود به حساب می آورد و پزشکی که تخصص خود را برای مراقبت از تندرستی و جان مردم در برابر بیماری ها به کار می گیرد، بدون آنکه مال و ثروت را هدف اصلی خود قرار دهد.
این گونه است که کودک، با ایمان به الگوهای آرمانی و نیز با یافتن خود در جامعه، رشد می کند و جزئی از جامعۀ پدر و مادر و تکمیل کنندۀ آن می شود.
اگر مادر اینگونه نباشد چطور؟
[امام موسی صدر رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان پاسخ می دهد:]
اگر مادر اینگونه نباشد، کودک احساس می کند که دهش و بخشندگی مادر محدود است و خدمت های مادرانۀ او، ساعت های مشخصی دارد. اگر بخشی از توانش را برای کار دیگری صرف کند یا اینکه همۀ توان خود را صرف امور شخصی کند و دستمزدی به دیگری دهد تا به جای او از کودک نگهداری کند، وقتی کودک مادر خود را این گونه بیابد، شکی نیست که [شخصیت او] به گونه ای دیگر شکل می گیرد به طوری که به ارزش ها و آرمان هایی که اصلاً آن ها را درک نکرده است، ایمان نمی آورد و اگر هم ایمان بیاورد، ایمان او سطحی خواهد بود. هرچند مربیان او بسیار تلاش کنند.
به این ترتیب، طبیعی است که کودک از مادر و از جامعه جدا می شود، زیرا پیوند او با مادر، به امری نسبی و محدود تبدیل شده که می توان جانشینی برای آن پیدا کرد.
و همین گونه است پدری که نقش پدرانۀ او محدود یا ناقص باشد یا بتوان پول را جانشین آن کرد. و نیز آموزگاری که کار آموزش را به کالایی برای فروش یا اجاره تبدیل می کند یا پزشکی که مطب خود را دفتری تجاری برای فروش درمان قرار می دهد و به آنچه وظیفۀ انسانی او بر عهده اش گذاشته، اعتنایی نمی کند. اینها و افرادی مانند اینها با رفتار خود فعالانه سبب می شوند شخصیت جوانان به گونه ای محدود و کاملاً بریده از گذشته شکل بگیرد.
امام موسی صدر در ادامه می افزاید:
کودک سخت نیازمند آن است که تجلی خدا را ابتدا در مادر خود ببیند و پس از او در پدر و سپس آموزگار و پزشک و دیگران، تا در پرتو آن، به خدا و ارزش های والا ایمان بیاورد. در غیر این صورت، ایمان به خدا و امور نامتناهی صرفاً ناشی از توهم خواهد بود و اموری فرضی به شمار خواهد آمد.
دربارۀ جوان معاصر چطور؟
بر این اساس، می توان به وضع جوان در جامعۀ معاصر پی برد: جوان چه در غرب و چه در شرق مراقبت خانواده را ازدست داده و خود را تحت سرپرستی خدمتکار یا پرستار می بیند. او از توجه پدری و عاطفۀ نامحدود مادری کاملاً محروم است و در جامعه ای تاجرپیشه زندگی می کند که روی هرچیز، حتی خدمات دینی، قیمت گذاشته است.
[این رهبر بزرگ اسلامی و شیعی می افزاید:]
مطرح نبودن خدا و الگوهای آرمانی در زندگی جوان معاصر به عنوان تکیه گاه های او، به موارد زیر کمک می کند:
۱. آشفتگی و نگرانی که پیامد بی ثباتی و دگرگونی در همۀ پدیده های پیرامون انسان است. علم و صنعت و نظام های اجتماعی و اقتصادی پیوسته در حال دگرگونی هستند و در عین حال با یکدیگر ارتباط دارند. در نتیجه انسان نیز خود را پیوسته در ناپایداری و دگرگونی می بیند.
۲. ازهم گسستگی جامعه و ضعیف شدن روابطی که افراد جامعه را به یکدیگر پیوند می دهد؛ زیرا اختلاف در اصول و مبانی سبب متفاوت بودن قواعد و متضاد بودن منافع و مصالح می شود و دیگر هیچ نقطۀ مشترکی برای پیوند دادن افراد به یکدیگر و هم گرایی میان آن ها وجود نخواهد داشت. در چنین وضعیتی، رقابت درونی به جنگ تلخ طبقاتی یا گروهی تبدیل می شود که هرگز نتایج مثبتی به دنبال نخواهد داشت.
جا دارد بر این نکته تأکید کنیم که این ازهم گسستگی، بین گذشته و حال از یک سو و بین حال و آینده از سوی دیگر نیز وجود دارد.
تفکر و پیشرفت مبتنی بر علم، گذشته و حال را از یکدیگر جدا می کند و نسل های آینده را به نپذیرفتن اندیشه های گذشتگان و نارضایتی از آن و تکیه نکردن بر تولیدات فکری آنان وامی دارد.
اگر این پیوند عاطفی گسسته شود به این معناست که نسل ها به طور کامل از یکدیگر جدا می شوند و شاید عامل اصلی خشونت در انقلاب های جوانان نیز همین باشد. گذشته از آن، در جنبش های اخیر در دنیا شاهد در هم کوبیدن همۀ دستاوردهای گذشتگان و اهانت به آنها هستیم.
مشکل وقتی پیچیده تر می شود که سرعت دگرگونی در سطح عمومی جامعۀ بشری در زمینۀ دانش و صنعت و نظام های گوناگون زندگی افزایش می یابد، زیرا این افزایش سرعت در کنار فقدان مطلق و بی انتها، می تواند کل موجودیت انسان را دچار دگرگونی و آشفتگی سریع و همیشگی کند.
[از نظر امام موسی صدر پیامد این حالت این است که] آنچه در دنیای امروز می گذرد و وضعی که بین جوانان معاصر دیده می شود، پیامد طبیعی جامعۀ ماست. از این رو، اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد، مشکل روز به روز پیچیده تر خواهد شد.
راه چاره چیست؟
چاره ای جز تقویت تربیت خانوادگی و پشتیبانی از آن و همچنین محکم کردن مبانی مطلق و الگوهای آرمانی در روابطمان وجود ندارد. از این راه می توانیم کودک را با گذشته و آینده پیوند دهیم و زمینه را فراهم آوریم تا به الگوهای آرمانی ایمان بیاورد و در نتیجه، دوباره به گذشتۀ امت خود اعتماد کند و به آن احترام بگذارد و برای ساختن آیندۀ آن جانفشانی کند.