نوشتاری از آیت الله سید رضا صدر از کتاب «حسد»
يكى از بيمارى هاى خطرناكى كه بسيارى گرفتار آنند و كمتر كسى يافت مى شود كه از آن پيراسته باشد، حسد است كه آن را به فارسى رشك مى گويند.
حسد، هم براى فرد زيان دارد و هم براى جامعه؛ و علماى اخلاق آن را يكى از نكوهيده ترين صفت ها شمرده اند، زيرا زيان حسد دو گونه است: از طرفى به حسود زيان مى رساند، و از طرفى كسى را كه به او حسد برده شده است، يعنى، محسود را در خطر نيستى و نابودى قرار مىدهد و بيشتر افراد هر جامعهاى، در يكى از اين دو موقعيت قرار دارند و هنگامى كه اكثر افراد جامعه اى در خطر قرار گرفتند ادامه حيات آن جامعه و بقاى آن بسيار بعيد به نظر مى رسد.
حسد چيست؟
گفتهاند: حسد آرزومندى دور شدن نعمتى از كسى، و رسيدن آن به خود حسود است. قسمت دوم تعريف را نمىتوان پذيرفت؛ زيرا گاه مىشود كه حسود خودش آن نعمت را دارد و با وجود آن، حسد مىورزد، و گاه مىشود كه حسود زيان خويش، بلكه مرگ را مىخواهد، تا نعمت آن كس سلب شود. داستانهايى كه از حسودان شنيده شده است و يا رفتارهايى كه از آنها ديده مىشود، بر سخن ما گواه مى باشد؛ پس حسد تنها همان بدخواهى و آرزومندى زوال نعمت است و بس.
حسد در هر طبقه اى هست
حسد در تمام طبقات موجود است و اختصاص به دستهاى مخصوص ندارد؛ هم در طبقات بالا يافت مىشود، و هم در طبقات پايين؛ گمان نرود كه طبقه عالى به واسطه برخوردارى از ناز و نعمت، پاكيزه از حسد هستند؛ بلكه گرفتاران اين بيمارى مهلك و خطرناك در اين دسته فراوانند.
شايد يكى از علل آن كه ديكتاتورها، رجال و بزرگان كشور خود را نابود مى كنند، حسد آن ها باشد؛ چون نمى توانند ببينند به جز خودشان كسى ديگر، ثروتى يا شخصيتى و مقامى دارد - هر چند خودشان بالاتر از آن را داشته باشند - ولى بر همان اندازه اى كه ديگران دارند، رشك مى برند؛ گاهى رشك آن ها چنان طغيان مى كند كه رحم از دلشان مى رود و همه را از دم تيغ مى گذرانند و پس از آن كه همه را نابود كردند و نيروى اساسى كشور را ضعيف نمودند، خود نيز توانايى زيست كردن و مقاومت در برابر دشمنان را از دست مى دهند؛ لذا به سرانجامى شوم دچار مى شوند.
پس همان طور كه از زيردست به زبردست حسد مى شود، از بالا به پايين و از مهتر به كهتر نيز، بسيار است و از مساوى به مساوى نيز خواهد بود؛ بلكه اين گونه حسد فراوان است و بيشتر در ميان خويشان و دوستان اتفاق مى افتد.
حسد در سياستمداران و علما
در دو دسته از مردم حسد بسيار يافت مى شود: يكى رجال سياست و ديگر رجال علم.
فرقى كه هست، آن است كه حسودان دسته دوم از لحاظ موقعيتى كه دارند، نمى توانند دليرانه و آشكارا حسد خود را اعمال نمايند و به طور جدى از رقيب خرده گيرى يا انتقاد كنند؛ بلكه پيوسته منتظر فرصت مى باشند تا موقعى مناسب پيدا شود و مقصود خود را با اشاره يا طرز ديگرى عملى سازند، و گاه مى شود كه تقوى از آنان جلوگيرى كرده، خوددارى مى كنند و حسد را مى كوبند؛ ولى سياستمداران حسود، حسد را به طور آشكارا و دليرانه اعمال مى كنند و با شدتى هر چه تمام تر زبان انتقاد مى گشايند تا رقيب را خانه نشين كرده، از صحنه بيرون كنند و موقعيت خويش را مستحكم سازند.
منفى بافها
بيش تر منفى باف ها از اين دسته مى باشند؛ چون كه خودشان شايستگى رسيدن به مقام عالى را ندارند و در اثر حسدى كه دارند از بودن قدرت در دست ديگران در رنجند و نمى توانند رقيبان خود را نيك نام و كام ياب ببينند؛ لذا دشنام مى دهند و از همه بدگويى مى كنند و براى گشودن عقده دل، از هيچ گونه تهمت و افترا خوددارى نمى كنند.
رقيبان آن ها هم اشخاص معين و محدودى نيستند؛ بلكه هر كس قدرتى به دست آورد و يا از كسى ذكر خيرى در حضور ايشان بشود، آنان حسد مى برند و زبان را به انتقاد و بدگويى مى گشايند و اگر اهل قلم باشند با نيش آن، زهر خود را به او مى رسانند.
حسد ايمان را مىسوزاند
كتاب وسائل الشيعه از امام باقر و امام صادق (ع) روايت مى كند كه : «حسد ايمان را مى خورد؟ چنان چه آتش هيزم را مى خورد.» زيرا كوچك ترين مرتبه اظهار حسد، بدگويى و غيبت است؛ غيبت، يعنى، آشكار ساختن نقاط سياه و ضعيف ديگران و اسلام آن را از گناهان بزرگ شمرده است.
اگر حسود به وسيله غيبت و نشر نقاط ضعف، نتوانست به مقصد برسد، پا را بالاتر نهاده، تهمت مى زند و افترا مى بندد و به نشر اكاذيب و خبرهاى دروغين مى پردازد. اگر در اين مرحله هم موفقيتى به دست نياورد، به سوى جنايت و غارت مى رود و اگر از او ساخته نباشد و يا اقدام شخص خود را مصلحت نداند، ديگران را به اين كارها تحريك مى كند كه به مال يا به ناموس محسود، دست تعدى دراز كنند.
اگر در اين مرحله هم به مقصد نرسيد در مقام نابودى او بر مى آيد و به هر وسيله اى كه در دسترس او باشد در اين كار پافشارى مى كند، شايد بتواند به مقصد پليد خود برسد.
اگر در اين راه هم شكست خورد، جز سوختن و ساختن و خودخورى، چاره اى ندارد. هميشه بايد از سوزش اين نيش درونى بر خود بپيچد و با همه بستيزد تا هنگامى كه مرگ گريبانش را بگيرد؛ پس حسود در تمام مراتب، جنايت پيشه و گناهكار است و گذشتن روزگار، حسدش را مى افزايد و گناهانش بيش تر مى شود و ايمانش كم تر مى گردد؛ آرى حسد ايمان را مى سوزاند، چنان چه آتش هيزم را مى سوزاند.
گاهى حسد به قدرى شديد مى شود كه حسود را به خودكشى وادار مى كند، و آن را دارويى سرد و گوارا براى زخم درونى اش مى پندارد. شايد شدت حسد او را طورى كر و كور بگرداند كه خودكشى خود را وسيله اى براى نابودى محسود گمان برد.
جلوگيرى حسد از تشخيص صحيح
حسد مجال تأمل و انديشه نمى دهد؛ زيرا اگر حسود بىچيز، كمى بينديشد و علت رسيدن به چيزى را كه به خاطر آن به ديگران حسد مى برد، در يابد، شايد خود او هم همت كند و بكوشد و بدان برسد؛ ولى چنان كه گفته شد، حسد افكارش را مختل كرده نمىگذارد بهطور صحيح فكر كند و راه را از چاه تمييز دهد؛ بلكه پيوسته او را مى سوزاند و او را بر مى انگيزاند، تا كارى كند كه نزد خدا و خلق روسياه ، و بدبخت دو جهان گردد.
حسد جانورى است گزنده كه در درون انسان جاى گزين مى شود و پيوسته دل را با نيش زهرآگين خود مى آزارد؛ چنان كه ترتيب اثرى به تمايلاتش داده شود، روز به روز شديدتر و خطرناك تر و مسموم تر مى شود.
بار خدايا! ما را از شر حسد نجات بده و به مسلمانانى كه بدين بيمارى گرفتارند، شفا عنايت فرما و آنان كه مبتلا نيستند و در خطر آن هستند، محفوظشان بدار كه بدين سم كشنده و خطرناك، مسموم نگردند.
بشر اگر با خدا باشد و در هر كار خدا را در نظر بگيرد، خير دنيا و آخرت نصيب او خواهد شد؛ ولى اگر از خدا دور شود، نابودى و عذاب اخروى در انتظار او خواهد بود.
خداى تعالى در سوره فلق به پيغمبر خود دستور مىدهد كه از شر حسودان به ذات پاك او پناه ببرد؛ زيرا تنها اوست كه مى تواند شر حسودان را دفع كند.
مردمان شايسته و خدمتگزارى كه در ميان مسلمانان يافت مىشوند، مىتوانند به اين جامعه بدبخت، خدمتى كنند و بارى از دوش آن بردارند؛ ولى بر آن ها حسد مىبريم و آن قدر مىكوشيم تا نابودشان سازيم؛ هر كدام پيروز شوند جامعه زيان كرده است، زيرا اگر حسودان فاتح شود فاسد و پليدى بر آن جامعه حكم فرما شده است و اگر آن ديگرى پيروز شود، نيرويى كه بايد در راه اصلاح به كار رود، در راه دفاع شخصى به كار گرفته شده و يكى از ذخاير جامعه به هدر رفته است.
شايد هم پس از اين ديگر اوضاع و احوال براى خدمت گزارى او مساعد نباشد و نتواند كارى انجام دهد؛ بلكه شايد حسن نيت او هم از ميان رفته باشد و در اثر مبارزات ، او هم مانند ديگران ، فردى فاسد شده باشد و منافع جامعه را در خود متمركز ببيند؛ در نتيجه يك نسل ، بلكه چندين نسل را بدبخت كند و به خاك سياه بنشاند.
تمام اين بدبختى در اثر بدخواهى يكى دو تن حسود بوده است كه از آغاز، خار راه او شدند و نگذاشتند كه نيت پاكش باقى بماند و نيروى خود را به كار اندازد و خدمتى بكند.