امام صدر، بنا به درخواست مترجم عربى کتاب تاریخ فلسفه اسلامى، نوشتۀ هانرى کربن، مقدمهای بر این کتاب نگاشته و به طرح دیدگاههای هانری کربن در خصوص تفسیر آیات قرآن، نظریه امامت و ولایت، امام غائب، خاتمیت، تصوف و تشیع میپردازد و سپس دیدگاههای هانری کربن را نقد میکند.
ترجمه این مطلب در کتاب نای و نی منتشر شده است، آنچه میخوانید بخش مربوط به «امام» و نقد نگاه باطنی کربن به این مسئله است.
امــام
امـام در نـزد شیعه اثنـیعشری مرجعی بـرای تفسیر رموز قرآنـی نیست، زیرا از طریق علمی که از پیامبر به ارث رسیده است نه رمزگرایی در کار است و نه کشف باطن احکام. همچنین، امام برخلاف آنچه در این کتاب آمده است قَیّم کتاب خدا نیست.
امام الگو و نمونه کاملی است که برای پیشوایی و امامت انتخاب شده است تا مردم در دین به او اقتدا کنند. دین دربردارنده ابعاد وجودی و همه امور انسان است. امام در همه این امور و در تمام ابعاد امام است. او مقتدا و اسوه کاملی است در گفتار و کردار، در اندیشه و عواطف، و در نظر و نگرش به موجودات و جهان در همه قلمروهای فکری و زمینههای عاطفی. امامت جایگاه خطیری است که جز انسانهای یگانه بدان دست نمییابند، آن هم پس از تجربههای دشوار و مجاهدات مستمر:
«وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.» [۱۴]
دیدگاه چنین امامی در تفسیر آیات قرآنی پسندیدهترین دیدگاه است، چون او نمونه کاملی است برای درک و دریافت کلام خدا در اسلام و وارث علم دین از رسولخداص. امام جعفر صادق فرمود:
«هرچه من برای شما روایت میکنم، از پدرم محمد باقر و او نیز از پدرش، علیبنالحسینع و او نیز از پدرش حسین و او نیز از پدرش علیبنابیطالبع و علی نیز از رسولخدا روایت شده است.»
قول امام در تفسیر و بیان احکام به سبب این سخن پیامبر اعتبار دارد: «مَثَلُ أَهلِ بَیتِی فِی هِذِه الأمَّهِ مَثَلُِ سَفینَهِ نُوحٍ فِی لُجّهِ البَحرِ مَن رَکِبَها نَجَی وَ مَن تَخَلّفَ عنها غَرَق.» [۱۵] (مثَل اهل بیت من مثَل کشتی نوح است که هرکس سوار آن شود نجات مییابد و آنکس که تخلف ورزد غرق میشود.)
«إنّی تارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَین کِتابَ اللهِ وَ عِترَتِی أَهلَ بَیتِی... أما إنَّکم إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلّوا.» [۱۶] (من این دو میراث گرانسنگ را برای شما به جا میگذارم: کتاب خداوند و عترتم را، تا آنگاه که بدین دو تمسک جوئید، هیچگاه گمراه نخواهید شد.)
امام جعفر صادق، در مناظره با یکی از متکلمان شام، نقش امام را در تفسیر قرآن کریم بهروشنی توضیح میدهد که بیانگر همان اصلی است که یادآور شدیم. امام صادق از آن متکلم میپرسد که پس از رحلت نبیاکرم هرگاه میان مسلمانان اختلافی رخ دهد، حکم چیست؟ متکلم پاسخ میدهد که همانا قرآن به هنگام بروز اختلاف میان مسلمانان حکَم است و راهنمایی است تا به گمراهی نروند. سپس امام صادق سؤال میکند: هرگاه مسلمانان در معنای آیهای از آیات قرآن کریم اختلاف پیدا کردند، راهحل آن کدام است؟ او با اینکه اذعان دارد که پاسخش خلف منطقی است با حیرت باز به قرآن کریم ارجاع میدهد. چون مقصود چگونگی اختلاف در معنی آیه است، و آنگاه که او به لزوم وجود شخصی اعتراف میکند که قرآن را تفسیر و از این طریق اختلاف میان مسلمانان را برطرف کند، امام نیز بر این امر تاکید میکند و به آن بُعد که ما از درک و دریافت برتر قرآن بیان داشتیم، اشاره میکند.
امامان شیعه همواره شاگردان خویش را به تفسیر قرآن تمریـن میدادند. مثلاً زمانی که یکی از اصحاب امام صادق درباره چگونگی مسح پا در وضو ـ آنگاه که برای معالجه زخم پارچهای بر آن بسته باشد و برداشتن پارچه ممکن نباشد ـ پرسید، امام فرمودند: «بر پارچه مسح کن» و اضافه کردند که این مسئله و امثال آن را از کتاب خدا توان فهمید: «وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ.» [۱۷]
امام در اسلام نقشی بنیادین در احکام دارد. همین نقش موجب شده تا تفاوت بسیاری میان فقه جعفری و فقه سایر مذاهب اسلامی بهوجود آید. به اعتقاد من، همین نقش است که باعث شده مؤلف در کتاب چنین بنویسد: «احکامْ دین نیست، بلکه حقایق و باطن دارد که کشف این باطن ممکن نیست، مگر از طریق علمی که دوازده امام در مقام وارثان انبیا به ارث بردهاند.»
حقیقت این است که ائمه دوازدهگانه در گسترش فقه و بیان احکام نقش عظیمی داشتند. آنچه به آنان در این امر کمک کرد زندگی آنان در دورههای بس متفاوت با روزگار پیامبر و صحابه و تابعین است. آنان در دوران رویدادهای مهم و موضوعات جدید زندگی میکردند؛ رویدادها و حوادثی که نتیجه ارتباط اعراب با سایر ملتها و برخورد آنان با تمدنها و فرهنگهای یونانی و ایرانی و هندی و آشوری و غیره بود. احادیثی که از ائمه روایت شده، سرشار از احکام و رهنمودها در مسائل تازه است، چندانکه سهم امام صادق بهتنهایی در غنا و باروری فقه به پایهای رسید که کل فقه شیعه «فقه جعفری» نامیده شد.
این کوششها بههیچوجه برای کشف بواطن احکام یا اظهار حقایق نبوده، بلکه نقل آرای اسلامی و سنتهای نبوی است، که آنها را مدون و با استناد به رسولالله روایت کردهاند. این احادیث به نص خود و یا به کلیت خود نزد امام علیبنابیطالبع موجود بوده و او آنها را برای فرزندانش و اصحابی که میکوشیدند آنها را از او اخذ کنند، روایت کرده است. حال آنکه دیگران بنا به علل سیاسی یا غیرسیاسی از نقل آنها خودداری کردند. تاریخ سیره نبوی در عهد صحابه بیانگر تأمل در پارهای از قضایا و کوشش برای رسیدن به دیدگاه اسلام درباره آنهاست. این تاریخ نیز روشن میکند که در برخی از اوقات از علی پرسش میشد و او آنچه را از رسول اکرم شنیده بود، برای آنان نقل میکرد و آنان بدان استناد میجستند.
حیات امام و مواظبت دائمی او بر اخذ تعالیم دینی از رسولخدا از این سخن مشهور او بر میآید که فرمود: «کُنتُ مِن رَسُولِ الله کَالفَصِیِل مِن أُمَّهِ أَحذَ و حَذوَهُ» (من نسبت به رسولخدا چون آهوبره نسبت به مادرش بودم.) امام توانست حامل بسیاری از احکام و آرای اسلامی باشد و آنها را ضبط و نقل کند، چندانکه به پایهای رسید که رسول گرامی اسلام در حدیث متواتری فرمود: «أَنا مَدینَهُ العِلم وَ عَلِیُّ بابُها.» [۱۸]
من در اینجا نیازی نمیبینم که کلمه علم را، مثل مؤلف، به معنی عرفان تفسیر کنم، بلکه علم نبوی همان اسلام است و اسلام در حوزههای متنوع خود از نظر عظمت و گستردگی از هیچ بابی از ابواب معرفت کمتر نیست. علم نبوی، یعنی شریعت اسلامی، از باب مدینه علم، یعنی از علی، گرفته میشود. علی هم نقش خود را ایفا و نصوص را روایت کرده و آنها را به فرزندان و اصحاب خود و به هریک از مسلمانان که میخواستند از او اخذ کنند، آموخته است.
ائمه اثنیعشر نیز این گنجینههای اسلامی را به نقل از علیع به نقل از رسولخداص روایت میکردند و نصوص قرآنی و سنت پاک را به صورت صحیح و عالی درمییافتند و اصول کلی را بهطور دقیق در مورد موضوعات جدید اجرا میکردند. از این رو، سخنان آنان حجت و نص تلقی میشود و این وصف پیامبر در حق ایشان مصداق پیدا میکند که آنان یکی از دو ثقل او در امت و همچون کشتی نوحاند.