آنچه در پی میآید، بخشی از سخنرانی امام موسی صدر در بنیاد هماندیشی لبنان است. میشل اسمر این بنیاد را برای آشنایی پیروان ادیان و مذاهب متنوع لبنان با یکدیگر تأسیس کرد که روحانیون هر فرقه دیدگاههای خود را دربارۀ دین و مذهب خود ارائه میدادند. امام موسی صدر هم در چند نوبت دربارۀ اسلام و تشیع در این بنیاد سخنرانی کرده است.
این سخنرانی در فروردین ۱۳۴۳ به مناسبت سفر آیتاللهالعظمی سید محسن حکیم به مکه ایراد شد. در این گفتار امام صدر به تشیع، فقه، اجتهاد، مرجع عام، حج، مکه، رسالت الاهی و تنوع و تکثر ادیان پرداخته است. در این مطلب بخش مربوط به رسالت الاهی و تنوع و تکثر ادیان منتشر میشود.
عاليجنابان، اندك زماني است كه نامهای با عنوان «صلح بر زمين» از طرف قديسي كه حقيقتاً شخصیتی بزرگ است، پاپ ژان بيستوسوم، به جهانيان ارائه شده است و در آن دعوت شده يك مجمع مسكوني، كه هنوز هم كار خود را ادامه ميدهد، تشكيل شود. امسال نيز خبرهای سفر پاپ پل ششم به سرزمينهای مقدس گوش جهانيان را پر كرده است. همچنين، خبر ديدار دو مقام بلند مسيحي، پاپ پل ششم و اسقف اثيناغوراس، در محل نزول و معراج عيسي مسيح منتشر شده است. هنوز اخبار كنفرانس عمومي علمای مسلمين در قاهره بر سر زبانهاست و هماكنون باخبر ميشويم كه مرجع شيعيان قصد سفر به بيتاللهالحرام را دارد.
آيا رابطهای ميان اين ملاقاتهای روحاني وجود دارد؟ و آيا اين فعاليتهای معنوی برنامهريزی شده است؟ ما بايد به اين سؤال پاسخ بدهيم. ما حلقۀ آخر این زنجيره را كه البته آخرین آن هم نيست، عرضه كرديم.
رسالتهای الهی سه مرحله بودهاند كه مرحلۀ نخستين آن با رسالت وجدان انساني آغاز ميگردد و بعد از آن رسالت پيامبران است و مرحلۀ سوم تجربههای تلخ بشری و مشكلاتي است كه محرك انسان به سوی خوبيها و كمال است.
اجازه دهيد كه مختصری دربارۀ اين موضوع توضيح دهم. خداوند بشر را چون تابلویی هنری كه رنگهای گوناگون دارد، آفريد و اختلاف رنگها و صفات زمينهای برای كمال انسان است.
خداوند برای انسان فطرتي سالم و وجداني آگاه خلق کرد كه رسول اول و رسول باطني اوست و وی را به راه راست هدايت ميكند تا انسان احساس كند که جزئي از جهان و هستي است و او و جهان يكديگر را تكميل ميكنند؛ او بخشي از جهان است نه تمام آن؛ او فرد است و نه شخص.
با اين احساس بشر در ابتداي خلقت زندگي سعادتمندی داشت: «كانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً.»[1] سپس، جهل بر انسان چيره گشت و برادر خود را دشمن و همراه خود را رقيب و مزاحم دانست. از خود و خانواده و قبيلة خود بتهایی ساخت و آنها را عبادت كرد و خداياني در برابر خدای يكتا قرار داد. از اين زمان اختلافها شکل گرفت و انسان با بحران شديدی مواجه شد و از آتشي كه با دست خود به وجود آورده بود، رنج برد: «فَبَعَثَ اللهُ النَّبِييّنَ مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرينَ وَ أنزَلَ مَعَهُم الکِتابَ بِالحقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النّاسِ فِيمَا اختَلَفوا فيهِ.»[2]
خداوند پيامبران را برای حل اين مشكلات و برای راهنمايي انسان به سوی راه حق و بيدار كردن وجدان او و هدايت كردن او به سوی صلاح فرستاد. خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را به جايگاه اصلي خويش بازگردانند و به راهي هدايت كنند كه از انسان و از حقيقت انسانِ صاحب اراده و استقلال در انديشه كه جزئي از خانوادۀ بشريت و جزئي از هستي و جزئی از گذشته و آينده و حلقۀ برجسته در اين زنجيرۀ ازلي و ابدي است، آغاز میشود. از همين حقيقت انسان بود كه پيامبران بزرگ نظام اصیل هستي را دنبال كردند. نظامي كه تجلي صفات خداوند است، نظام حقيقت و عدالت: «وَالسَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الميزانِ.»[3] پيامبران حركت انسان را با همۀ هستي هماهنگ کردند. بنابراین، همۀ هستي خداوند را تسبيح و در برابر وی سجده میكند و وی را بزرگ میشمارد. آنان هدف اصلي را تبيين كردند که همان تخلق به اخلاق الهي و رسيدن مقام خلیفه اللهی است؛ راهي كه ناكامي در آن نیست و همۀ آن پيروزي و موفقيت است. در نزد پيامبران رسيدن به هدف هر اندازه شريف باشد، شرط اصلي پيروزي نيست، بلكه آنچه مطلوب است، سعي و تلاش برای رسيدن به هدف است. بنابراين، در راهي كه انبيا ترسيم كردهاند شكست و يا اشتباه معنا ندارد، هر گامي در اين راه عبادت است و هر عملي تسبيح و برای هر نيرويي اعم از نيروی ظاهری و باطني پاداش و در هر نتيجهای همه مشارکت دارند. انبيا با اين روش انسانها را بهگونهای بسيج كردند كه در تاريخ بشری بينظير بوده و از انسانها قدرت بزرگي كه نمونه نداشته است، خلق كردند و فضايي مناسب برای ابراز تواناييهی متفاوت مردم ايجاد كردند تا زمينهای براي تعامل اين نيروها باشد. آنان ندای آزادی انسان سر دادند، آزادی از بندگي انسانهای ديگر، آزادی از بندگي اشیا، آزادی از هوای نفس. آزادی در ديدگاه انبيا مطلق است و حد و حدودی ندارد. آزادی ای كه با آزادی ديگران در تنافي و تعارض باشد، آزادی نيست، چون اين آزادی اطاعت و عبادت هوای نفس است. كسي كه از هوای نفس خويش آزاد و رهاست، آزادی وی با آزادی ديگران تعارضي نخواهد داشت. پيامبران اين برنامه را ارائه کرده و رسالت خويش را انجام دادند و اعلام كردند که تفاوت در خلقت و انديشه و استعدادها و دين بايد در راه سعادت و مصلحت انسان باشد و وسيلۀ رقابت در حركت به سوی برتی. قرآن كريم ميفرمايد:
«وَقَفَّینا عَلی آثارِهِم بِعیسیَ بنِ مَریَمَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ التَّوراةِ وَ اتَیناهُ الإِنجیلَ فیهِ هُدیً وَ نوُرٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ التَّوراةِ وَ هُدیً وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقینَ. وَ لیَحکُم اَهلُ الإِنجیلِ بِما اَنزَلَ اللهُ فیهِ وَ مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللهُ فَاُولئِکَ هُمُ الفاسِقوُنَ. وَ اَنزَلنا إِلَیکَ الکِتابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکِتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ فَاحْکُمْ بَینَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْواءَهُم عَمّا جاءکَ مِنَ الحَقِّ لِکُلِّ جَعَلنا مِنْکُم شِرعةً وَ مِنهاجاً وَ لَو شاءَاللهُ لَجَعَلَکُم اُمَّةً واحِدَةً وَلکِن لِیَبلُوَکُم فی ما اتاکُم فَاستَبُقوا الخَیراتِ إلَی اللهِ مَرجِعُکُم جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فیهِ تَختَلِفونَ.»[4]
اين هم قسمتي از نامۀ قديس مسيحيان پولس به اهالي كولوسي:
يكديگر را تكذيب نكنيد، انسان قبلي و اعمال زشت او را از درون خويشتن بركنيد و انسان جديد را بر تن كنيد؛ انساني كه برای معرفت و شناخت به صورت خالق خويش نو ميشود. در آنجا كه يوناني بودن يا يهودی بودن، ختنه شده و ختنه ناكرده، عجم و غير آن و بنده و آزاد تفاوت ندارد، بلكه مسيح در همۀ اشيا و انسانهاست. پس بياييد مانند برگزيدگان خدا كه قديسيان محبوب خدا هستند، لباس رحمت و لطف و فروتني و امانتداری و بردباری و استقامت به تن كنيد و يكديگر را تحمل كنيد و ببخشايید. اگر از كسي شكايت داريد و خداوند شما را ميبخشد، شما نيز ببخشيد.
قرآن نيز ميفرمايد: «اِنَّ الَّذینَ آمَنوُا وَ الَّذینَ هادوُا وَ الصّابِئوُنَ وَ النَّصاری مَن آمَنَ بِاللهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنوُنَ.»[5] پيام غلاطيه در عهد جديد نیز این است:
یهودی و يوناني، بنده و آزاد، مرد و زن نداريم، زيرا همۀ شما در مسيح يكي هستيد. پس اگر شما برای مسيح باشيد، در اين هنگام، از نسل ابراهيم و وارثان وی خواهيد بود.
سبحان الله! اين سخن چقدر به قرآن شبيه است: «وَجاهِدوُا فِی اللهِ حَقَّ جِهادِه هُوَ اجتَباکُم وَ ما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدّینِ مِن حَرَجٍ مِلَّةَ اَبیکُم اِبراهیمَ هُوَ سَمّاکُمُ المُسلِمینَ مِن قَبلُ وَ فی هذا لِیَکوُنَ الرَّسوُلُ شَهیداً عَلَیکُم وَ تَکوُنوُا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ فَأقیموُا الصَّلوةَ وَ آتوُا الزَّکوةَ وَاعتَصِموُا بِاللهِ هُوَ مَولاکُم فَنِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیرُ.»[6]
آري! پيامبران اين برنامۀ آشكار را ترسيم کردند و از مردم خواستند كه يكديگر را بشناسند و در كار خير بر يكديگر سبقت جويند و آنگونه باشند كه خداوند ميخواهد. سپس، اتمام حجت کردند و به سبب از بين بردن اختلاف نظرهای ميان افراد يك دين به زبان محمد(ص) گفتند: «اختلاف در امت من رحمت است.»
حقيقت اينكه اختلاف نظر و تفاوت در اديان از مهمترين اسباب جنبش فكري و دوری از جمود است و از لوازم شكوفايي مواهب ذاتي است. ليكن انسان، متأسفانه، دين و مذهب را وسيلۀ جديدی برای اختلافهای خويش قرار داده و آن را جلوهای قوي از هوی و هوس و خودخواهي خويش کرده و با اين كار باعث به وجود آمدن فتنهها و مشكلات و بحرانهايي بيشتر از قبل شده است. انسان با همۀ اینها و پس از اينكه از اين بار سنگين خسته شد و در آتشي كه به دست خويش روشن كرده بود، گداخته شد، دين را مسئول اين مشكلات تشخيص داد. ازهمينرو، به دين پشت و از آن غفلت كرد و نقش اساسي دين را كنار گذاشت و دین را فقط آیین و شعائر دانست. اين انسان در برابر مشكلات خود درماند، در برابر اين فاصلۀ ساختگي جداكنندۀ اجزای خانوادۀ بشری و در برابر درگيری ها و جنگ و نگراني قرار گرفت. انسان در برابر همۀ اینها به فكر رهايي و خلاص بود. روزها و سالها ميگذرد و انسان در تلاش است كه راهي براي استقرار و آرامش و رفاه بيابد. او وارد تجربههاي مختلفي ميشود. اين ويژگي و شناسۀ انسان امروزی است: «ظَهَرَ الفَسادَ فِي البَرِّ وَ البَحرِ بِما كَسَبَت اَيدِي النّاسِ لِيُذيقَهُم بَعضَ الَّذي عَمِلوُا لَعَلَّهُم يَرجِعوُنَ.»[7]
اين مصيبتها و نگرانيها چيزي جز نتيجۀ اعمال انسان و دوری وی از حقيقتش نيست. اين مشكلات انسان را وادار ميكند تا به سوی پروردگارش بازگردد.
اينگونه مردان اين حقيقت و بازگشت را بيان و مصالح و نيازهای شخصي خويش را فراموش كرده و نفس خويشتن را صرف خير و صلاح مردم كردهاند. اينان از مكان زندگي و خانههای خويش به محل فرود آمدن وحي و مكانهای مذهبي مهاجرت ميكنند و وارد خانههای خدا بر روی زمين، ملكوت خداوندی، میشوند؛ مكاني كه از خودخواهيها و نيازها و منافع شخص به دور است. ايشان به جايگاههايي كه تنها خداوند عبادت ميشود، هجرت ميکنند، مكان رحمت و نور؛ آنجا که انسان آغاز شد: «قُل أَمَرَ رَبيّ بِالقِسطِ وَ اَقيموُا وُجوُهَكُم عِندَ كُلِّ مَسجِدٍ وَ أدعوُهُ مُخلِصينَ لَهُ الدّينَ كَما بَدَأكُم تَعوُدوُنَ.»[8]
و ما هم اكنون در لبنان، در اين سرزمین نمونه، در اين قطعه از زمين، نمايندۀ کانون خانوادۀ بشری، به سر ميبريم. ما با توجه به تجربههای بسیاری كه تاکنون داشتهايم و پيشيۀ آن از همۀ تمدنها بيشتر است و با توجه به موقعيت خاص خود، ميتوانيم به سادگي عهدهدار اين رسالت والای الهي باشيم. افتخار طلايهداری اين امر برای نهاد همانديشي لبنان است كه البته اين نخستين آثار و نتايج آن نيست.
در پايان اميدوارم كه اين سفر مبارك به مكه موفقيتآميز باشد و وضعيت جسماني مرجع اول مانع از اين سفر نگردد. اميدوارم سفر ما در اينجا و سخنراني ما در اين نهاد ثمربخش بوده و مقصود ما از اين اقدام برآورده شده باشد.
[1]. «همۀ مردم يك ملت را تشكيل ميدادند.» (بقره،213)
[2]. «پس خدا پیامبران بشارتدهنده و ترساننده را بفرستاد، و بر آنها کتاب بر حق نازل کرد تا آن کتاب در آنچه مردم اختلاف دارند، میانشان حکم کند.» (بقره،213)
[3] . «آسمان را برافراخت و ترازو را بر نهاد.» (رحمن،7)
[4] . «و از پی آنها عیسی پسر مریم را فرستادیم که تصدیقکنندۀ توراتی بود که پیش از او فرستاده بودیم و انجیل را که تصدیق کنندۀ تورات پیش از او بود، به او دادیم که در آن هدایت و روشنایی بود و برای پرهیزگاران هدایت و موعظهای. و باید که اهل انجیل بر وفق آنچه خدا در آن کتاب نازل کرده است، داوری کنند. زیرا هر کس به آنچه خدا نازل کرده است داوری نکند، از نافرمانان است. و این کتاب را به راستی بر تو نازل کردیم؛ تصدیقکننده و حاکم بر کتابهایی است که پیش از آن بودهاند. پس بر وفق آنچه خدا نازل کرده در میانشان حکم کن و از پی خواهشهاشان مرو تا آنچه را از حق بر تو نازل شده است، واگذاری. برای هر گروهی از شما شریعت و روشی نهادیم و اگر خدا میخواست همة شما را یک امت میساخت. ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است، بیازمایدتان. پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید. همگی بازگشتتان به خداست تا از آنچه در آن اختلاف میکردید، آگاهتان سازد.» (مائده،46ـ48)
[5]. «هر آینه از میان آنان که ایمان آوردهاند و یهود و صائبان و نصارا هر که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد و کار شایسته کند، بیمی بر او نیست و محزون نمیشود.» (مائده،69)
[6]. «در راه خداوند چنانکه باید جهاد کنید. او شما را برگزید. و برایتان در دین هیچ تنگنایی پدید نیاورد. کیش پدرتان ابراهیم است. او پیش از این و در این شما را مسلمان نامید. تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر دیگر مردم گواه باشید. پس نماز بگزارید و زکات بدهید و به خدا توسل جویید. اوست مولای شما. چه مولایی نیکو و چه یاوری نیکو.» (حج،78)
[7]. «به سبب اعمال مردم، فساد در خشکی و دریا آشکار شد تا به آنان جزای بعضی از کارهایشان را بچشاند، باشد که باز گردند.» (روم،41)
[8]. «بگو: پروردگار من به عدل فرمان داده است، و به هنگام هر نماز روی به جانب او دارید و او را با ایمان خالص بخوانید. و همچنانکه شما را آفریده است، باز میگردید.» (اعراف،29)