امام موسی صدر در مراسمی که به دعوت جماعت اسلامي طرابلس در مسجد بزرگ منصوری برگزار شد از معنا و مفهوم شبهای مبارك قدر سخن میگوید. متنی که در ادامه میخوانید، ترجمه این سخنرانی از جلد نخست کتاب مسیره الامام السید موسی الصدر است.
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحَمدُلِلَّهِ الّذِي بَعُدَ فلا يُري، وَ قَرُبَ فَشَهَدَ النَّجوي. تَباَركَ وَ تَعالي. الحَمدُلِلَّهِ الَّذِي مِن خَشِیَّتِهِ تَرعَدُ السَّماءُ وَ سُكانُها، و تَرجُفُ الأَرضُ وَ عُمّارُها، و تَمُوجُ البِحارُ وَ مَن يَسبَحُ فِي غَمَراتِها. الحَمدُلِلَّهِ الَّذِي يُؤَمِّنُ الخائِفيِنَ، وَ يُنَجِّي الصّالِحیِنَ، وَ يَرفَعُ المُستَضعَفِينَ، وَ يَضَعُ المُستَكبِرينَ، وَ يُهلِكُ مُلُوكاً وَ يَستَخلِفُ آخَرينَ. الحَمدُلِلِّهِ قاصِم الجَبِّارينَ، مُبِيرُ الظّالِميِنَ، مُدرِكُ الهارِبِينَ، نَكالِ الظّالِمِينَ، صَريخِ المُستَصرِخِينَ، مَوضِعُ حَاجاتِ الطّالِبِينَ، مُعتَمِدِ المُؤمِنِينَ.»
(شکر و سپاس خداوندي را که از ديدگان پنهان است و به بندگان خويش نزديک است و نجواي ايشان را ميشنود. سپاس خداوندي را که از ابهت او آسمان و ساکنان آن و زمين و اهالي آن ميلرزند و درياها و موجودات داخل آن به جنبش در ميآيند. سپاس خدايي را كه به بندگاني که ميترسند، امنيت ميدهد و بندگان نيكوكار خويش را نجات ميدهد و اشخاص ضعيف را قوي ميگرداند و مستكبران را خوار ميکند و پادشاهان ظالم را هلاك ميکند. سپاس خدايي را كه شكنندۀ شكوه ستمگران است و نابودكنندۀ ظالمان. خدايي كه كسي نميتواند از سلطهاش بگريزد. فريادرس فريادخوانان، برآورندۀ نياز نيازمندان و تكيهگاه مؤمنان است)
بنابر مفهوم رايج، شب قدر شبي است كه در آن شب دعا مستجاب ميشود؛ شبي كه سرنوشت و سرانجام عمر و روزي و سعادت و بدبختي و غير آن مشخص ميشود. اين مفهومِ رايجِ شب قدر است كه از روايات متعدد استفاده ميشود. قرآن كريم نيز در دو جا يا بيشتر دربارة اين شب سخن گفته و با صفاتي بسيار زيبا آن را وصف كرده است. سؤال اين است كه آنچه از قرآن دربارۀ تفسير اين شب ميفهميم، آيا همان مفهومي است كه رايج است و يا شب قدر مفهومي غير از اين مفاهيم دارد؟
آيا تفسير رايج شب قدر مبناي علمي دارد يا معنایی غيبي و دور از ظاهر است كه بايد در برابر آن تسليم شويم؟ من بر آنم كه امشب و در اين ديدار مبارك و در برابر تكريم فراموش ناشدني و ابراز محبت شما عزيزان، به اين سؤالها پاسخ دهم. اجر شما براي حضور در اين جلسه و براي اين دعوت با پروردگار است، چون خداوند از نيت شما آگاه است. اما آنچه از من بر ميآيد، تلاش و انديشه و سخنراني من است كه غير از اين ندارم تا از شما تقدير و تشكر كنم.
اوصاف شب قدر در قرآن كريم در سورۀ قدر وارد شده است: «إنّا اَنزَلناهُ فِي لَيلَةِ القَدر. وَ ما أَدراكَ ما لَيلَةُ القَدر. لَيلَهُ القَدرِ خَيرٌ مِن أَلفِ شَهرٍ. تَنَزَّلُ المَلائِكَهُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمرٍ. سَلامٌ هِيَ حَتَّي مَطلَعِ الفَجر.»[1] اين اوصاف براي بزرگداشت شب قدر نازل شده است. «شب قدر از هزار ماه است.» اين معني شب قدر و وصف آن است. اما عظمت اين شب: «در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان براي انجام دادن کارها نازل ميشوند. آن شب تا طلوع بامداد همه سلام و درود است.» قرآن شب قدر را به اين صورت بسيار شگفت و زيبا وصف ميكند.
از اين سوره مشخص ميشود كه شب قدر شب نزول قرآن است. چرا شب قدر به اين نام خوانده شده است؟ يک معناي قدر قيمت و ارزش است. چه چيز راستتر و درستتر و ارزشمندتر از قرآن كريم است تا شب نزول آن «ليلة القدر» ناميده شود؟ شبي گرانبها و عزيز. معناي ديگر قدر اندازهگيري و مشخص کردن و اثبات يك امر و طبقهبندي و ترتيب امور است. اين معنا از آيات ابتدايي سورۀ مباركۀ دخان دربارۀ مفهوم شب قدر استنباط ميشود: «بِسمِاللهِ الرَّحمنِ الرَّحِيم. حم. وَ الكِتابِ المُبِين. إِنّا أَنزَلناهُ فِي لَيلَةٍ مُبارَكَةٍ.»[2] يعني ما قرآن را در شب مباركي كه شب قدر است فرو فرستاديم. سپس، قرآن اين شب را چنين وصف ميكند: «إِنّا كُنّا مُنذِرِين.»[3] يعني زماني كه ما قرآن را در اين شب نازل كرديم، در صدد بيم دادن مردم بوديم. البته، اين انذار تشريعي است و نه تكويني.
در اين شب به فرمان خداوند و حكمت او، همۀ امور تفكيك ميشود. بحث دربارۀ انذار (بيم دادن) و رسالت الهي و امر حكيمانه است. اموري كه همگي با مفهوم قرآن كريم و نزول آن سازگاري دارد. چون قرآن كريم در بردارندۀ سعادت دنيوي و اخروي انسان است و همهچيز در آن بهروشني بيان شده است. قرآن در حقيقت بيانگر همۀ امور است؛ اموري كه از جانب پروردگار نازل شده است و در جايگاه انذار و بيم دادن به بشر است. ابتداي سورۀ دخان به صورت آشكار بيان ميكند و دلالت دارد كه شب قدر بهواسطۀ نزول قرآن، مبارك شده است. سورۀ قدر نيز در نگاه نخست بيانگر همين حقيقت است. آنچه بهطور قطع از قرآن كريم استفاده ميشود و قدر متقین از آن است، اينكه شب قدر شب نزول قرآن است. پس آنچه قطعاً از قرآن كريم استنباط ميشود، اين است كه شبِ قدر شبِ نزول قرآن است.
چرا اين شب شب بزرگي است؟ چون بشر از قرآن كريم بيشتر از هر چيز يا هر كتاب و يا هر تقدير ديگري بهره برده و سعادتمند شده است. بنابراين، شب قدر شب نزول قرآن و تفصيل و شرح همهچيز است، يعني به اصطلاح ما، شب قانون اساسي است. بنابراين، شب قدر در تاريخ ما و تاريخ جهان شب بزرگي است، زيرا در اين شب، قرآن كه سعادت دنيا و آخرت را براي انسان به ارمغان آورده، نازل شده است. اين نخستين معنايي است كه از آيۀ شريفه استفاده ميشود.
بنابراين، چرا ما هماكنون و سالها بعد از نزول قرآن، در شبهاي قدركه فاصلۀ بسياري با شب نزول قرآن دارد، مراسمي برگزار ميكنيم؟ چرا هر ساله براي اين شب، ارج و منزلت خاصي قایل ميشويم؟ چون رواياتي كه نزديك به تواتر است، دلالت دارد كه شب قدر در امت پيامبر ادامه دارد و بقاي قرآن به استمرار اين شب بستگي دارد. با توجه به اينكه قرآن بر پيامبر قبلاً نازل شده، پس معناي استمرار و بقاي شب قدر چيست؟ معناي بزرگداشت شب قدر اين است كه ما خاطرۀ اين شب را زنده نگه داريم. همانطور كه هر ملتي روز استقلال خويش و روز قانون اساسي خود و روز انقلاب و مبدأ تحولات و اصلاحات کشورش را گرامي ميدارد تا تجديدخاطرهاي باشد و مفاهيمي از گذشتۀ تاريخي خود دريابد كه براي اوضاع جاري آن نيز مفيد باشد، ما هم شب قدر را براي زنده نگه داشتن شب نزول قرآن گرامي ميداريم و اذعان ميكنيم که هيچگونه باطلي در اين كتاب راه ندارد و به اينكه خداوند ميفرمايد: «إنّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّكرَ وَ إنّا لَهُ لَحافِظُون.»[4] در اين شب ما مفهوم شب قدر و نزول قرآن را درمييابيم و ارتباط قوي با قرآن را حس ميكنيم و از اين احساس براي زندگي و سيره و آخرت خود و براي معاش و معاد خود بهره ميبريم.
اين يكي از معاني است كه شب قدر صرفاً بزرگداشت خاطرهاي باشد. البته، بزرگداشت شب قدر معناي ديگري نيز دارد كه اميدوارم بهخوبي به توضيح آن گوش فرا دهيد و به آن توجه كنيد. ادامه و استمرار در بزرگداشت شب قدر معنايي غير از امر بزرگداشت در بردارد. ما در قرآن ميخوانيم: «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبلِكُم.»[5] سپس، در آيۀ بعد ميفرمايد: «أَيّاماً مَعدُوداتٍ.»[6] آية بعدي ميفرمايد: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ القُرآنُ هَديً لِلّناسِ وَ بَيِّناتٍ مِن الهُدي وَ الفُرقانِ.»[7]
اين قسمت شاهد سخن ماست: آيا ارتباطي ميان روزه و ماه رمضان وجود دارد؟ آيا ارتباطي ميان روزه و نزول قرآن در ماه رمضان وجود دارد؟ اگر اين سخنانْ سخنانِ پروردگار نبود، اينگونه به تفصيل و با دقت دربارۀ آن گفتوگو نميكرديم. اما اين گفتار خداوند است و هرچه بيشتر دربارۀ آن دقت كنيم، مفاهيم جديدي درمييابيم. آيا تأكيد قرآن بر نزول قرآن در ماه رمضان كه روزه در آن واجب است، تصادفي است؟ يا اينكه ارتباطي حقيقي بين اين دو امر وجود دارد؟ بين روزهاي كه سبب تقواست و، سپس، زمان آن را مشخص ميكند: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذيِ أُنزِلَ فِيهِ القُرآنُ هُديً لِلّناسِ وَ بَیِّناتٍ مِن الهُدي وَ الفُرقان.»
ماه رمضان، ماه نزول قرآن، زمان روشنگري و هدايت است و، همچنين، وقت روزه است. به نظر بنده بين اين دو مفهوم پيوند برقرار است. روزه فوايد بسیاری دارد، همانگونه كه سبب قدرت و ايستادگي انسان و ترك هوا و هوس و امثال اينها ميشود. فايدۀ مهم ديگري نيز دارد و آن ارتقاي انسان و رشد عقل او و تربيت و تهذيب انسان و نزديكي او به خداوند و ملکوت و معنويت است. هر اندازه كه انسان علاقة خويش را به امور روزمرۀ زميني كم يا محدود كند، به همان اندازه به پروردگار خود نزديك ميشود. بنابراين، ما با روزه گرفتن ميخواهيم وابستگي خويش را به نيازها و تمايلهاي زميني كمتر كنيم و هر قدر كه وابستگي خود را كم و يا محدود كنيم و ملاكمان را رضای خدا قرار دهيم، به همان قدر اعتلا پيدا ميكنيم و به خدا تقرب ميجوييم. قرآن كريم تأكيد دارد كه ارتباطي قوي در زمينۀ هدايت و روشنگري، ميان روزه و قرآن و نزول آن وجود دارد. ميان ادراك معاني قرآن و آمادگي نفس براي درك مفاهيم آن از يك طرف، و روزه از طرف ديگر، پيوند وجود دارد؛ ارتباطي محكم و قطعي. اين نكتۀ دوم است.
اي روزهداران، هرساله شما با روزه داشتن ارتقا مييابيد و به ملکوت نزديك ميشويد. شما با گوشهايتان بارها قرآن را شنيدهايد، اما در ماه رمضان به آيات پروردگار گوش دل فرا ميدهيد. در ماه رمضان و هنگام تزكيۀ نفْس، آيات قرآني را در سطح بالاتري و با جان و عقل و عاطفۀ خود ادراک ميكنيد. بنابراين، بزرگداشت خاطرۀ نزول قرآن تنها به اين علت نيست كه ما را با گذشته، گذشتۀ نزول قرآن، مرتبط کند، بلكه ميخواهد ما را با زمان حاضر نيز ارتباط دهد و تجربۀ محمدي در نفْسها و دلهاي اين امت تجديد شود تا در همۀ دلها سخنگوي كوچكي از جانب محمد وجود داشته باشد و همگان را به دين پيامبر اسلام دعوت كند و كليد كوچكي از قلبي بزرگ باشد.
ما در ماه رمضان آمادگي مييابيم تا قرآن و آموزههاي آن را بپذيريم، خاصه اينكه قرآن كلام پيامبر نيست، بلكه وحي الهي است: «وَ ما يَنطِقُ عَن الهَوي. إن هُوَ الّا وَحيٌ يُوحي. عَلَّمَهُ شَديدُ القُوي.»[8] پيامبر از خود چيزي نميگويد. او سخنان خداوند را منتقل ميكند؛ سخنان خداوند كه قديم است. من نميخواهم دربارۀ قديم يا حادث بودن قرآن سخن بگويم. آياتي كه ازلي و ابدي است و در همۀ كون و مکان نمايان است و در قلب و جان محمد(ص) جا گرفته است. در اين شب، ما، امت محمد، از اين مفاهيم الهام ميگيريم و ما، امت محمد، با بزرگداشت هرسالۀ شب قدر معاني آن را در مييابيم، تا شب قدر در زندگي ما، شب نزول قرآن بر قلب ما و جا گرفتن تعاليم قرآن در نفْس ما باشد، و تا قرآن و معاني آن سبب پويايي تن و روان ما باشد. اين معني وراي مفهوم ارتباط با گذشته است.
بنابراين، شب قدر و نزول قرآن به اين معنا كه ذكر كردم، استمرار دارد و بعضي از تفسيرها نيز اين مفهوم از شب قدر و نزول قرآن را تأييد ميكند. در كتاب الدُرُّ المَنثور سيوطي آمده است: پيامبر اكرم چنين رؤيت يا احساس كرد كه گروهي از منبر ايشان بالا ميروند و پس از ايشان در فواصل متعددي حكمراني ميكنند و قصد دارند دين و شريعت اسلام را تحريف كنند و احكام آن را تغيير دهند؛ ميخواهند پادشاهي را جانشين خلافت الهي كنند و وظيفۀ جهاد نظامي را به مزدوري بدل كنند؛ ميخواهند خواستههاي شخصي را به جاي ارادۀ حق بنشانند، و تقرّب مردم به شخص خود را به جاي قرب الهي جا بيندازند؛ و ميخواهند شغلها و مناصب را به دوستان و بستگان خود بسپارند، نه به افراد لايق و شايسته...
پيامبر احساس كرد كه در مدت هزار ماه از تاريخ اين امت، حكومت و امت بازيچۀ بدترين مردم خواهد گشت. پيامبر غمگين شد. زماني كه پيامبر ما از اين قضيه ناراحت شد، آيات متعددي در مكانهاي مختلف براي تسلي خاطر پيامبر و آشكار كردن حقيقت نازل شد. بر اساس نقل سيوطي، سه آيه در اين باره نازل شد. زماني كه پيامبر فكر كرد كه چقدر تلاش كرده و خسته شده و اذيت شده و تمام توان خود را براي تثبيت اين مفاهيم به كار برده است و آنگاه پس از مدتي گروهي دين را تحريف خواهند كرد، اين امر برايش گران بود و بسيار ناراحت شد. اين آيات نازل شد: «اَفَرَءَيتَ اِن مَتَّعناهُم سِنينَ. ثُمَّ جاءَهُم ما كانوُا يوُعَدونَ. ما اَغني عَنهُم ما كانوا يُمَتَّعونَ.»[9] و بعد اين آيه نازل شد: «وَ ما جَعَلنَا الرُءيَا الَّتي اَرَيناكَ اِلّا فِتنَةً لِلناسِ وَ الشَّجَرَةَ المَلعونَةَ فِي القُرآنِ وَ نُخَوِّفُهُم فَما يَزيدُهُم اِلّا طُغياناً كَبيراً.«[10] سپس، سورۀ قدر نازل شد: « إنّا اَنزَلناهُ فِي لَيلَةِ القَدر وَ ما أَدراكَ ما لَيلَةُ القَدر لَيلَةُ القَدرِ خَيرٌ مِن أَلفِ شَهر.ٍ»
اجازه دهيد مقداري توقف كنيم و درباره دلداري دادن پروردگار با اين آيات به رسول اكرم(ص) سخن بگوييم: چگونه پيامبر با اين آيات تسلي خاطر يافت؟ خداوند به پيامبر(ص) فرمود: اي رسول خدا، نگران مباش. درست است كه امت تو مبتلا ميشود و هزار ماه به دست حاكمان غيرصالحي كه به نام دين حكومت ميكنند، آزمايش ميشود، (البته يا دقيقاً هزار ماه و يا به حسب بعضي از تفاسير هزار ماه كنايه از كثرت يا مدت زمان طولاني است،) ليكن شب قدر از هزار ماه بهتر است، يعني تأثير اين شب، شب نزول قرآن، در تاريخ از هزار ماهي كه آن حاكمان جائر حكومت ميكنند و بر سرنوشت مردم مسلط ميشوند و احكام الهي را مراعات نميكنند، بيشتر است.
اينجا خداوند به پيامبر ما دلداري ميدهد و ميفرمايد: غمگين مشو. درست است زمام امور اين ملت به دست اشخاص غير امين ميافتد، اما تمام تلاشهاي ايشان براي تحريف كلام الهي و تغيير امور و بدعتگذاري و تغيير خلافت الهي به پادشاهي و بازي با بيتالمال و ظلم كردن و تبديل سپاه مؤمنان به مزدوران خود در خدمتِ همۀ اين امور، امكان مقاومت در برابر شب قدر را ندارد. تأثير شب قدر از هزار ماه بيشتر است. تو شريعتي پايدار هستي: »إِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُون.«[11] ارادۀ خدا اين است كه نور خويش را كامل گرداند. درست است كه احكام بازيچۀ دست گروهي ميشود، اما دين باقي ميماند و اين جريانها و امواج نميتواند اثر شب قدر و اثر اسلام را از بين ببرد. اي رسول ما، مطمئن باش كه دين تو باقي خواهد ماند و كسي كه بقاي آن را نميخواهد يا براي تحريف در دين تو تلاش ميكند، نابود خواهد شد.
اين تفسير نيز همان معنا را، كه مفهوم شب قدر همان مفهوم شب نزول قرآن است، تداعي ميكند. اين معني يكي از معاني قدر است كه از قرآن ميفهميم. معناي ديگر نيز هست كه معني شب قدر را که در ذهن ماست، توجيـه ميكنـد؛ اينکه شبقدر شب سرنوشت و مشخص شدن وضعيت عمر انسانها و روزي ايشان است. در اين شب خوشبختي و بدبختي انسانها مشخص ميشود. تفسيري هست كه براي شما بيان ميكنم. ولي نميدانم آيا آن را ميپذيريد يا نه؟ اگر به نظر شما اين تفسير اشتباه است، ميتوانيد با من دربارۀ آن گفتوگو كنيد. من ميخواهم اين تفسير را در اين جلسۀ فرخنده كه سرشار از خير و ذوق و اخلاص و همّت است، بيان كنم. در منطق قرآن خوشبختي و بدبختي به دست انسان است و انسان مقهور و مجبور نيست. ابتدا همگي اين مبنا را بپذيريم. به عقيدۀ بنده منطق قرآن اين نيست كه انسان مجبور باشد. قرآن ميگويد كه تو اي انسان، خود سعادت و شقاوت خود را يا به شکل فردي و يا به شکل گروهي معين ميكني.
از كجا اين نكته را ميفهميم؟ اشارههاي مختصري در اين زمينه وجود دارد. البته، من نميخواهم به صورت مشروح اين موضوع را بيان کنم. به سورۀ شمس و قسمهاي آن گوش فرا دهيد: «وَ الشَّمسِ وَ ضُحاها. وَ القََمَرِ إذا تَلاها. وَ النَّهارِ إِذا جَلّاها. وَ اللَّيلِ إِذا يَغشاها. وَ السَّماءِ وَ ما بَناها. وَ الأَرضِ وَ ما طَحاها.»[12] توجه كنيد به همۀ اين قسمها. سپس، ميفرمايد: «وَ نَفسٍ وَ ماسَوّاها.»[13] حالا، پس از اين همه سوگند، چه ميخواهد بگويد: «فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها.»[14] سپس، نتيجهاي كه قرآن ميخواهد بدون شك و شبههاي بر آن تأكيد كند: «قَد أَفلَحَ مَن زَكّاها. وَ قَدخابَ مَن دَسّاها.»[15] نااميدي و رستگاري، هر دو، نتيجۀ عمل انسان است. بنابراين، اگر من نفس خويشتن را پاك گردانم، خود رستگار شدهام و اگر آن را آلوده كنم، خود نااميد ميشوم. اين معناي آن دو آيۀ شريفه است.
به آياتي ديگر مينگريم: «كُلُّ امرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ»[16]، «كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت رَهِينَةٌ»[17] و «وَ اَن لَيسَ لِلإنسانِ إِلّا ما سَعي.»[18] در زمينهاي اجتماعي هم ميفرمايد: «ظَهَرَ الفِسادُ فِي البَّرِ وَ البَحرِ بِما كَسَبَت أَيدِي النّاس»[19] و، همچنين، دربارۀ فساد اجتماعي آمده است: «لِيُذِيقَهُم بَعضَ الّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُم يَرجِعُون.»[20] سبحانالله! رحمت پروردگار همهچيز را فرا گرفته است. عليرغم اينكه فساد در زمين به سبب عملكرد انسان پديد آمده است، خداوند ميخواهد با اين مشكلات و سختيها انسانها را ادب كند تا به سوي او بازگردند: «إنَّ اللهَ لايُغَّيِرُما بَقومٍ حَتي يُغَيِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم.»[21] بنابراين، در منطق قرآن سعادت و شقاوت به دست خود انسان است. اين هر دو ساختۀ دست انسان و نتيجة عمل او و محكوم او و تابع او هستند. اوست كه ميتواند خود را خوشبخت يا بدبخت كند.
بعد از اينكه اين مبنا را پذيرفتيم، به تفسير شب قدر باز ميگرديم تا دريابيم روزه ابزار نمونه و كامل براي پاك كردن نفْس انسان از بديهاست. شما الحمدلله روزهدار هستيد و نيازي نيست كه اين مطلب را بيشتر توضيح دهم و يا دليل و برهان بياورم. انسان زماني كه روز خود را اينگونه سپري ميكند، گرسنه ميشود، اما چيزي نميخورد؛ تشنه ميشود، اما آب نمينوشد، حتي اگر خوراكي و نوشيدني در دسترس او باشد؛ بعضي نيازها را احساس ميكند، اما در عين توانايي، اقدام به برآورده كردن آنها نميكند و در برابر تمايلات نفساني خويش پايداري و صبر ميكند. اين صبر چيست و به چه نتيجهاي ميرسد؟ نتيجه آشكار است: انسان در اين حالت احساس ميكند كه ارزشش از نيازهايش بالاتر است. ارزش وي بيشتر از خوراكيها و آشاميدنيهاست. احساس ميكند امكان دارد خواهان کاري باشد، چيزي را بخواهد اما انجام ندهد؛ به چيزي تمايل داشته باشد، اما بدان نزديك نشود.
بنابراين، در طول ماه رمضان سي روز تمرين ميكنيم. و در برابر خواستههاي خويش مدت زماني مقاومت ميكنيم. دوازده يا چهارده يا پانزده ساعت فقط به اين تمرين ميپردازيم. مانند اين است كه به كودكي در بركهاي كوچك، شنا آموزش دهيد. زماني كه شنا كردن را در اين بركه آموخت، او را در دريا رها ميكنيد. ما انسانهايي كه در شهوتها و نيازهاي جسمي خويش غرق شدهايم و تصور نميكنيم كه كاري را كه اراده كنيم، نتوانيم انجام دهيم، چگونه خداوند ما را تربيت ميكند؟ خداوند ميفرمايد: «استَعِينُوا بَالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ.»[22] به انسان ميفرمايد که سي روز از آنچه تمايل داري پرهيز كن. زمانيكه گرسنه شدي، چيزي نخور. هنگاميكه تشنه شدي، چيزي ننوش، به مدت دوازده ساعت. نتيجه اين ميشود كه در خلال اين مدت، انسان قدرتي به دست ميآورد كه بعد از رمضان ميتواند در زندگي خود، به معناي صحيح روزه بگيرد و ميتواند در برابر خواستهها و تمايلات خويش مقاومت كند و تسليم نشود و با اين وضع در درياي جامعه وارد شود؛ آن دريايي كه آيۀ شريفه به آن اشاره دارد: «إنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبحاً طَوِيلاً.»[23]
ما در اين بركۀ كوچك، در ساعتها و روزهاي مشخص در ماه رمضان، تمرين ميكنيم و ميآموزيم چگونه گرسنگي را تحمل كنيم، درحاليكه خوردنيها در اختيار ماست؛ چگونه تشنه باشيم و آب ننوشيم، درحاليکه به آب دسترسي داريم. زمانيكه عادت كرديم، در اين هنگام به درياي زندگي وارد ميشويم و ميتوانيم در برابر محرمات الهي باز ايستيم، در برابر آنچه مورد رضايت خداوند نيست، مقاومت كنيم و آن را ناچيز بدانيم و به شيطان بگوييم: ما از تو قويتر هستيم. هر قدر هم تمايلات ونيازهاي ما بسیار باشد، ميتوانيم تسليم آن نشويم و تسليم شيطان نشويم و تنها تسليم خداوند باشيم. بنابراين، ماه رمضان زمان خودسازي و تقويت اراده است و به انسان ياري ميکند تا از تمايلها و خواستههاي خويش والاتر باشد.
ماه رمضان فرصتي براي پاكسازي نفْس است. در اين ماه ميتوانيم بر هواي نفْس خويش غلبه و آن را پاك كنيم. زمانيكه بر هواي نفْس خود مسلط شويم و آن را تزكيه كنيم، آنگاه ميتوانيم سرنوشت خويش را تعيين كنيم. سرنوشتي كه خداوند براي ما ميخواهد و ما آن را خوشبختي ميناميم. مثالي ميزنم: روز امتحان ميبينيم دانشآموزي قبول يا مردود ميشود. در حقيقت، روز امتحان قبولي و مردودي وي مشخص ميشود، اما موفقيت و شکست وي منحصر به زمان امتحان نيست، بلكه شامل همۀ سال ميشود. اگر درس بخواند، موفق است، درغير اينصورت، مردود ميشود. اگر در طول سال درس بخواند، موفقيت خود را تضمين ميكند، وگرنه مردود است. قهرماني كه ميخواهد در مسابقۀ كشتي يا مشتزني شركت كند، تلاش و تمرين ميكند. اگر اين شخص با جديت تلاش كند، روز مسابقه فقط موفقيت او آشكار ميشود.
معاد نيز همينطور است: «فَكَشَفنا عَنكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَديدٌ.»[24] روز قيامت نتيجۀ تلاشهايي را میبینیم كه در اين دنيا انجام دادهایم.
در ماه رمضان زمانيكه روزه ميگيريم و در آبگير كوچكي تمرين ميكنيم و تلاش ميكنيم تا بر هوا و هوس خويش غلبه كنيم و نفْس خويشتن را تزكيه كنيم و زمام ارادۀ خويش را به دست گيريم و آيندۀ خويش را ترسيم كنيم، خوشبختي و بدبختي خويش را رقم ميزنيم. پس معناي شب قدر اين است كه انسانْ خود سرنوشت خويش را تعيين ميكند؛ بدينگونه كه با روزه و تمرين و تربيت نفْس ميتواند با زندگي روبهرو شود.
ميتوان گفت كه ما در ماه رمضان آيندۀ خويش را ترسيم ميكنيم. اما از چه زمان؟ از ابتداي اين ماه تمرين ميكنيم و آماده ميشويم تا اين شب فرا برسد. بعضي از پژوهشگران ميپرسند: چرا خداوند شب قدر را ميان چندين شب مخفي كرده است؟ تا انسان تلاش بيشتري كند و پروردگار خود را بيشتر عبادت كند. بعضي از مفسران گفتهاند: شايد شب قدر هر سال تغيير ميكند؛ هر سال در يكي از شبهاي موسوم به شب قدر است. در بعضي روايات آمده كه شب قدر زنده است، در طول سال استمرار مييابد و تكرار ميشود. من روايتي با سند صحيح ديدم كه ميفرمايد: وقتي شخصي که كاري را مداوم انجام ميداده، به خواست و ارادۀ خداوند از آن كار روي گرداند، شب قدر در تمام سال وي تسرّي مييابد. خلاصۀ اين تفسير اين است كه شب قدر آن شب و لحظهاي است كه شما نتيجۀ تلاش و كار خويش را بهدست آوردهاي، يعني به مرتبهاي از تزكية نفْس رسيدهاي كه ميتواني ارادۀ خويش را در دست داشته باشي و آينده و سعادت و شقاوت خويش را رقم بزني.
هركه در پاکي نفْس خود کوشيد، رستگار شد و هرکه در پليدياش فرو پوشيد، نوميد گرديد. هنگام تزكيۀ نفْس در ماه رمضان است، چون قرآن ميفرمايد: «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّ كُم تَتَقُون.»[25]
روزه راهي براي تقوا و تزكيۀ نفْس است. كسي كه نفْس خويش را پاك كرد، رستگار شده است. بنابراين سرنوشت آيندۀ انسان در ماه رمضان تعيين ميشود و اين حاصل تلاش و روزه و جهاد و تمرين اوست. البته، اگر روزة وي روزة كامل باشد، نه اينكه چون روزۀ افرادي باشد كه دربارۀ ايشان گفته شده: «رُبَّ صائِمٍ لَيسَ لَهُ مِن صِيامِهِ إلا الجُوعُ وَ العَطَشُ.» (بسيار روزهداراني كه از روزه جز گرسنگي و تشنگي بهره ندارند.) روايت شريف ميفرمايد: «زماني كه روزه هستي، چشم تو نيز از حرام روزه باشد.» اگر روزه را راهي به سوي تقوا بدانيم، پس علاوه بر مبطلات شرعي، مبطلات ديگري را نيز بايد ترك كرد. مبطلاتي كه منافي تقواست و مانع رسيدن به آن هدف عالي است كه روزه به سبب آن واجب شده است.
در آيات مربوط به ماه رمضان معناي سومي نيز ميتوان استنباط کرد: «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَكُم تَتَقُون.» آيۀ چهارم بعد از اين آيه اين است: «وَ إذا سأَلَکَ عِبادِي عَنَّي فَإِنّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعوَةَ الدّاعِ إذا دَعان.»[26] آيا ذكر مسئلۀ دعا و استجابت آن ضمن آيات روزه تصادفي است؟ گمان نميكنم چنين باشد. قرآن بيانگر همهچيز است. تقدم و تأخر و زياده و نقصان در آيات قرآن، هر كدام، نتيجه و اثر و حكمتي دارد. آيا ميشود وجود آيۀ دعا با اين تفصيل، در ميان آيۀ روزه تصادفي باشد؟ هرگز، سخن پيامبر نيز بر اين مطلب دلالت دارد. ايشان ميفرمايند: رمضان ماه دعا و استجابت آن و ماه آمرزش است؛ ماهي است كه توبه در آن پذيرفته ميشود و حسابها تصفيه ميشود. بدون شك، انسان روزهدار كه در اين ماه به عبادت مشغول است، ميتواند به خداوند نزديك شود و از خداوند بخواهد كه امور وي را اصلاح كند. ما ميتوانيم شب قدر را اينگونه تفسير كنيم: شبي كه انسان با دعا و نزديكي به خداوند ميتواند سعادت و شقاوت خويش را رقم زند. خداوند ميفرمايد: «من نزديكم و به دعاي کسي که مرا بخواند پاسخ ميدهم.»[27] خداوند به صراحت وعده ميدهد كه دعا را در اين شب و در اين ماه مبارك اجابت ميكند.
پس سه معنا و مفهوم براي شب قدر ذكر كرديم. شايد براي شب قدر معاني ديگر نيز باشد. من با معلومات اندك خويش، اين معاني را كه در ابتداي سخنان خود عرض كردم، توضيح دادم. در پايان، اي برادران مسلمان و همچنين اي اعراب، ما امسال نياز بيشتري به شب قدر داريم، زيرا اوضاع و احوال محيطي ايجاب ميكند كه تكتك ما جانفشانی كنيم و در اين راه بدون تظاهر و بدون در نظر گرفتن منافع شخصي و با اخلاص تلاش كنيم. عزت هر يك از ما به صورت مستقيم در معرض خطر است. همة ما از هر جهت در ذلت و خواري زندگي ميكنيم. چه چيز ما درست است؟ خانه، خانواده يا زندگي، زنان يا مردان ما، وضعيت ما در جهان و منطقه، چه چيز؟ فساد و تباهي دريا و خشكي را فراگرفته و همۀ اينها به سبب اعمال مردم است. ما نميپذيريم كه هستي را متهم به ظلم و ستم كنيم. خداوند منزه است از آنچه ظالمان ميگويند. هيچكسي به خدا نزديكتر از ديگران نيست و نه امتي به خدا وابستهتر از ديگر امم است. چگونه ما ميتوانيم عزت خود را باز به دست آوريم و شرافت خود را باز پس گيريم، جز با تلاش و كوشش: «وَ اَن لَيسَ لِلإنسانِ إلّا ما سَعي.» [28]
همۀ روحانیان و رهبران و بزرگان جهان عرب و جهان اسلام و من و شما نيز بايد تلاش كنيم. همة ما بايد خود را براي اين مبارزه آماده كنيم. هر كدام از ما بايد احساس كند كه در حال جهاد است. بنابراين، بايد قدري از حالت سستي خارج شويم و از رفاهطلبي و عافيتجويي و ترس از مرگ دست بكشيم، زيرا حالتي كه در آن به سر ميبريم، از مرگ بدتر است.
......................
پینوشتها:
[1]. «ما در شب قدرش نازل کرديم. و تو چه داني كه شب قدر چيست؟ شب قدر بهتر از هزارماه است. در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان براي انجام دادن کارها نازل ميشوند. آن شب تا طلوع بامداد همه سلام و درود است.» (قدر،1ـ5).
[2]. «حا، ميم. سوگند به اين كتاب روشنگر. ما آن را در مبارک شبي نازل کرديم.» (دخان،1ـ3).
[3]. «ما بيمدهنده بودهايم.» (دخان،3).
[4]. «ما قرآن را خود نازل کرديم و خود نگهبانش هستيم.» (حجر،9).
[5]. «روزه داشتن بر شما مقرر شد، همچنانكه بر كساني كه پيش از شما بودهاند، مقرر شد.» (بقره،183).
[6]. «روزهايي معدود.» (بقره،184).
[7]. «ماه رمضان، كه در آن براي راهنمايي مردم و بيان راه روشنِ هدايت و جدا ساختن حق از باطل، قرآن نازل شده است.» (بقره،185).
[8]. «و سخن از روي هوا نميگويد. نيست اين سخن جز آنچه بدو وحي ميشود. او را آن فرشتۀ بس نيرومند تعليم داده است.» (نجم،3ـ5).
[9]. «ديدي كه هر چند سالها برخودارشان ساختيم، باز هم عذابي كه به آنها وعده شده بود بر سرشان آمد. آن برخورداريها به حالشان سود نكرد؟» (شعرا،205ـ207).
[10]. «و آنچه در خواب به تو نشان داديم و داستان درخت ملعون كه در قرآن آمده است چيزي جز آزمايش مردم نبود. ما مردم را ميترسانيم، ولي تنها سركشي ايشان افزود ميشود.» (اسرا،60).
[11]. «ما قرآن را خود نازل كردهايم و خود نگهبانش هستيم.» (حجر،9).
[12]. «سوگند به آفتاب و روشنياش به هنگام چاشت، و سوگند به ماه چون از پي آن برآيد، و سوگند به روز چون گيتي را روشن كند، و سوگند به شب چون فروپوشدش، و سوگند به آسمان و آنكه آن را بر آورده، و سوگند به زمين و آنكه آن را بگسترده.» (شمس،1ـ6).
[13]. «و سوگند به نفْس و آنكه نيكويش بيافريده.« (شمس،7).
[14]. «سپس بديها و پرهيزكاريهايش را به او الهام کرده». (شمس،8).
[15]. «که: هركه در پاكي آن كوشيد رستگار شد، و هركه در پليدياش فرو پوشيد، نوميد گرديد.» (شمس،9ـ10).
[16]. «هر كسي در گرو كار خويشتن است.» (طور،21).
[17]. «هر كس در گرو كاري است كه كرده است.» (مدثر،38).
[18]. «و اينکه: براي مردم پاداشي جز آنچه خود كردهاند نيست.» (نجم،39).
[19]. «به سبب اعمال مردم، فساد در خشكي و دريا آشكار شد.» (روم،41).
[20]. «تا به آنان جزاي بعضي از كارهايشان را بچشاند، باشد که بازگردند.» (روم،41).
[21]. «خدا چيزي را كه از آنِ مردمي است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند.» (رعد،11).
[22]. «از شكيبايي و نماز ياري جوييد.» (بقره،45).
[23]. «که كارهاي تو در روز بسيار است.» (مزمل،7).
[24]. «ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است.» (ق،22).
[25]. «روزه داشتن بر شما مقرر شد، همچنانكه بر كساني كه پيش از شما بودهاند مقرر شد، تا پرهيزگار شويد.» (بقره،183).
[26]. «چون بندگان من دربارۀ من از تو بپرسند، بگو كه من نزديكم و به نداي كسي كه مرا بخواند پاسخ ميدهم.» (بقره،186).
[27]. (بقره،186).
[28]. «و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کردهاند نیست؟» (نجم،39).