خواهر امام موسی صدر گفت: آیت الله صدر در دورانی که برخی آقایان مخالف تحصیل دختران بودند، بر سوادآموزی و کسب علم دختران تأکید داشتند.
به گزارش روابط عمومی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، خانم سیده طاهره صدر در بیان خاطراتی از پدرش، مرحوم آیتالله سید صدرالدین صدر، گفت: پدرم فردی عاطفی و با محبت بود، حتی میتوان گفت رفتاری مادرانه داشت. یادم هست من که پس از ازدواج به تهران رفته بودم، هر وقت برای دیدن خانواده به قم میآمدم، پدرم هر دو دست خود را باز میکرد و مرا در آغوش میگرفت. بعد به حالت سجده به زمین میافتاد و خداوند را برای دیدن فرزندش شکر میگفت.
وی افزود: در دورانی که برخی آقایان مخالف تحصیل دختران بودند، ایشان بر سوادآموزی و کسب علم دختران تأکید داشتند و همۀ وسایل را برای این کار فراهم میآوردند. حتی خودشان قلمهای ما را میتراشیدند و گاهی در زمزمهای که با خداوند داشتند میگفتند: «خدایا تو شاهدی که من وسیلۀ تحصیل را برای فرزندانم فراهم کردم.» یعنی با آنکه تعداد فرزندان زیاد بود، اما موضوع تحصیل آنها و از جمله دختران را جزء وظایف خودشان میدانستند.
خانم صدر که با گروه تاریخ شفاهی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر گفتوگو میکرد، ادامه داد: زمانی ایشان در دهه محرم مراسم روضه داشتند، با آنکه در کسوت مرجعیت و زعامت بودند و منبریهایی هم داشتند، اما شب تاسوعا و عاشورا خودشان منبر میرفتند و روی پلۀ سوم و چهارم مینشستند و عمامه را برمیداشتند و آستینها را بالا میزدند و به حالت عزا و پریشانی از مصایب امام حسین(ع) میگفتند. پدرم در این جلسات خودش هم خیلی گریه میکرد و جمعیتی را که اتاقها و حیاط و بالکن را پر کرده بودند به شدت منقلب میکرد.
وی درباره شیوۀ تربیتی آیت الله صدر گفت: گاهی روی تخت مینشست و همۀ بچهها را صدا میزد و بعد یک کلمهای را به عنوان معما مطرح میکردکه مثلاً سه حرفی است و حرف اول و حرف آخرش را میگفتند و راهنمایی میکردند و میپرسیدند که این چه کلمهای است؟ لا به لای این کلمات و توضیحات نکات تربیتی و آموزشی زیادی مطرح میشد که معمولاً با تشویق و مهربانی خاتمه مییافت.
خانم صدر با یادآوری خاطراتی از امام موسی صدر گفت: یکی از قدیمیترین خاطرات من که برایم خیلی قشنگ است، به سحرخوانی ایشان مربوط میشود. داداش آقا موسی با آنکه هنوز مکلف نبودند، اما سحر بیدار میشدند و در هوای سرد یک شالی را دور سر و گردن میپیچیدند و میرفتند پشت بام و شروع به خواندن مناجات میکردند تا هم مردم بیدار شوند و هم خودشان ثوابی برده باشند. گاهی آقا علی هم همراهشان میرفتند. آن موقع سنشان کمتر از دوازده سال بود. در آن زمان که ساعت کم بود و رادیو و تلویزیون هم نبود، سحرخوانی رواج داشت. اما اینکه یک نوجوان زیر سن تکلیف در هوای سرد این کار را انجام دهد واقعاً فراموش نشدنی است.
وی دربارۀ رابطۀ امام موسی صدر با خواهران و برادران گفت: رابطۀ خیلی خوبی بود. اصلاً یار و مددکار همه بودند، بچهها، کارگرها، مادر و برای هرکس که رنجیدگی ایجاد میشد، آقا موسی بینشان را صلح میداد. اصلاً دوست نداشتند مشکلی پیش بیاید، نگرانی، دلتنگی، مریضی و هرگونه احتیاجی که بود بلافاصله اقدام میکرد. طوری بود که اگر مشکلی پیش میآمد، بیبی (مادر) میگفتند: صبر کنید آقا موسی بیاید و زمانی هم که میآمدند همه چیز را فراهم میکردند. در حقیقت عصای دست پدر و مادر در امور منزل بودند.