سه نوشته از امام موسی صدر، آیت الله شهید محمد صدر و آیت الله شهید محمدباقر صدر/ بررسی تحلیلی عاشورا از نگاه خاندان صدر
خاندان صدر به علم، دین شناسی و هجرت شهره اند. از همان هنگام که جور و ظلم زمانه آنها را وادار به هجرت و رسیدن به سرزمین های عراق و ایران کرد، حوزه های علمیه نجف و قم، علمای بزرگی از این خاندان را به خود دیده است که هر کدام آوازه ای جاوید از خود باقی گذاشته اند. خاندانی که همواره برای نشان دادن اسلام حقیقی تلاش کرده و زیر باز ظلم نرفته اگر چه به قیمت جانش باشد.
در آغازین روزهای محرم بر آن شدیم تا با استفاده از نوشته ها و سخنرانی های چند عالم برجسته از خاندان صدر نگاه آنها را به واقعه عاشورا و حرکت امام حسین(ع) بیان کنیم. این سلسله مطالب که هر روز قسمتی از آن در اختیار مخاطبان قرار می گیرد با همکاری موسسه فرهنگی تخقیقاتی امام موسی صدر و خبرآنلاین تهیه و منتشر می شود.
پیشینۀ عاشورا: نقشه ای برای از بین بردن اسلام در حال شکل گرفتن بود/ امام موسی صدرامام موسی صدر سخنرانی ها بسیاری درباره واقعه عاشورا و نهضت امام حسین(ع) دارد که همه آنها در کتابی با عنوان «سفر شهادت» منتشر شده است. مطلبی که در ادامه می خوانید بخشی از سخنان امام صدر درباره زمینه های اجتماعی و تاریخی قبل از واقعه است که دلایلی برای حرکت امام حسین(ع) و بیعت نکردن با او یزید است.
«عاشورا در زمان خاصي واقع شد، كه آن زمان با پيشينة خاصـي پيوند دارد. هنگامي كه اين پيشينه را بررسي ميكنيم، شدت و عظمت اين حادثة غمانگيز و ابعاد اين نبرد را درمييابيم.
نقشهاي براي زشت جلوه دادن اسلام و از بين بردن آن، در حال شكل گرفتن بود. اين نقشه از زبان يزيدبنمعاويه برملا گشت. هنگامي كه او مغرورانه و پيروزمندانه در كاخ خود نشسته بود و سر حسين در برابرش قرار داشت. هدف يزيد از شعر ابنذيبعره كه به آن استشهاد كرد، آشكار ميشود. او در حالي كه با خيزران خود، بر لب و دندان پسر رسولخدا ميزد، گفت:
لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ و لا وَحيٌ نَزَل
(هاشميان با حکومت بازي کردند، نه خبري (از آسمان غيب) آمده و نه وحي نازل شده است.)
چه كسي اين حرف را ميزند؟ يزيد. او خود را امير مؤمنان مينامد و بر منبر رسولخدا مينشيند و به نام اسلام بر مردم حكومت ميكند. از درون، اسلام را به مبارزه ميخواند و آنچه را با فداکاريها و مجاهدتها و مصيبتها بهدست آمده است، ابزاري براي فرمانروايي ميداند، نه پيامي براي آزادي انسانها. معاويه آغازگر اين نقشه بود و سپس زمينة ادامة آن را براي پسرش يزيد فراهم كرد، يزيدي كه پيش از خلافت و در روزگار جوانياش، دربارهاش گفته ميشد: او مردي مغرور، بيبندوبار و فاسق است.
هنگامي كه معاويه يزيدي را كه تاريخ او را قاتل افراد بيگناه و هتككنندة نواميس ميخواند و مردم هيچگونه امنيت و آسايشي از ناحية او ندارند، بر مسند خلافت مينشاند و او را بر مردم مسلط ميگرداند و بيعت با او را بر مردم لازم ميشمارد، روشن ميشود كه کار بياندازه خطرناك شده است و يزيدي كه از اسلام ميگويد و اسلام را نه وحي و رسالت، بلكه بازيچهاي براي حكومت كردن در دست بنيهاشم ميداند، خليفة مسلمانان ميشود. و مردم خاموش و آرام و هراسان و طمعكارند، نه قدرتي در دست دارند و نه فضل و كرمي، آزادگان آوارهاند و مردم در اين فضا خاموش. يزيد نيز هرچه بخواهد انجام ميدهد؛ حرمت مردم را هتك ميكند و ارزشها را زيرپا مينهد.
در اين اوضاع و احوال و در برابر سكوت امت بر ستمها مردم هر روز شاهد ظلمي و قتلي هستند، و در برابر ديدگان خويش رنج و مصيبت و تجاوز ميبينند. در برابر اين واقعيت و اين وجدانهاي ترسان يا به خوابرفته، فداكاري بزرگي لازم است تا وجدانهاي خفته را بيدار كند و احساسات را برانگيزد. حادثة كربلا در وضعيت مناسبي رخ داد و همة اسباب و لوازم براي اين اوضاع و احوال آماده بود، و حوادث بههم پيوستة سالهاي گذشته نيز به اين واقعه قدرت ميدهند. يزيد امير مؤمنان و خليفة مسلمين ميشود و از امام حسين بيعت ميخواهد. امام حسين در برابر اين پيشنهاد چه كند؟ آيا بيعت كند، و به اعمال يزيد مشروعيت ببخشد، در حالي كه يزيد هماني است كه ميگويد:
لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ و لا وَحيٌ نَزَل
پـس مسئوليـت حسيـن چـه ميشـود؟ مـگر رسـولخـدا در بازگشت از حجةالوداع نفرمود: «إِنِّي تارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللهِ وَ عِترَتِي أَهلَ بَيتِي ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضلِّوا وَ إنَّهُما لَنيَفتَرِقا حَتّي يَرِدّا عَلَيَّ الحَوضَ.» (من دو چيز گرانمايه در ميان شما به امانت ميگذارم، كتاب خدا و عترتم. تا هنگامي كه به اين دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد و اين دو از يكديگر جدا نميگردند، تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.)
پيامبر با اين كلام، فرزندان خود را خليفه و بالاتر از آن، آنان را پاسداران اسلام معرفي كرد. هر كدام از آنان پاسدار قرآن و دين و شريعت بودند و به همين سبب پيامبر امانت بزرگي را بر دوش آنان نهاد كه نميتوانستند از آن شانه خالي كنند.
امام حسين ع در يكي از سخنان خويش ميفرمايند: «لَم تُشَذُّ عَن رَسولِ اللهِص لَحمَتُهُ.» (پارة رسولخدا از او جدا نميشود.) براي شخصي مثل امام حسين ع، فرزند رسولخداص، ياور بزرگوار و ريحانة دنياي او، امكان ندارد كه به امانت رسولخدا خيانت ورزد و در برابر ستم و كژروي و ادعاهاي يزيد سكوت كند يا با آن همگام شود.
امام حسين ع چارهاي ندارد؛ نه ميتواند سكوت كند و نه همراهي. يزيد ميخواهد طرحش را عملي كند، ميخواهد احكام اسلام را يكي پس از ديگري از ميان بردارد. چنانكه ميدانيم يزيد با شهر پيامبرص آنگونه رفتار كرد كه در پي اعمال وحشيانهاش صدها تن از صحابه و تابعين به قتل رسيدند و كوشيد تا به بهانة دستيابي بر عبداللهبنزبير مكة مكرمه را نيز تصرف كند و تصميم داشت كعبه را ويران سازد. اين مردي است كه ميخواهد ريشة اسلام را بركند، احكام آن را بميراند و انتقام عقدههاي خود را از پيامبرص و مقام رسالتِ او بازگيرد. حسينع چگونه ميتواند با او برخورد كند؟ هنگامي كه سر امام حسين ع و برادرانش نمايان گشت، يزيد شعري براي آنان ميسرايد:
لَمّا بَدَت تِلكَ الرُّؤُوسُ وَأَشرَقَت صاحَ الغُرابُ فَقُلتَُ صِح أو لا تَصِح
تِلكَ الشُّمُوسُ عَلَي رُبَي جَيرُونِ فَلَقَد قَضَيتُ مِنَ النَّبِیِّ دُيُوني
(هنگامي كه آن سرها ظاهر شد و خورشيدها بر تپههاي جيرون تابيده شد، كلاغ قارقار كرد، به او گفتم خاموش ميشوي يا نه؟ من انتقام خود را از پيامبر گرفتهام.)
در برابر اين منطق بر ماست كه نسبت به پي آمدهاي اين واقعه هوشيار باشيم. حسين ع شوريد، ولي براي علاقه به شورش نبود. او جنگيد و كشت، اما به دليل علاقه به قتل و خونريزي نبود. تنها براي پاسداري از اسلام بود. اين مردي كه ميخواهد دِيْن خود را از پيامبرص بستاند، شعري از ابن زبعري ميخواند:
لَستُ مِن خِندِفَ إن لَمأَنتَقِم مِن بَنِي أحمَدَ مَا كانَ فَعَلَ
(فرزند خندف نيستم اگر انتقام كارهايي را كه فرزندان رسول الله انجام دادهاند، از آنها نگيرم.)
اين مرد بقاي اسلام را برنميتابد، به درون اسلام نفوذ كرده و بر كرسي خلافت تكيه زده است و بر آن است که اسلام را از بين ببرد، و مردم خاموش و آرام و همگام و ترسان و طمعكارند؟ پس حسينع چه كند؟
طبيعتاً مسئوليتش اين است كه بپا خيزد، كه او پارة تن رسـولخداست، فرزند دختر اوست و نميتواند از مسئوليت خود شانه خالي كند. وظيفه دارد اهداف يزيد را از ميان بردارد و توطئة او و همراهانش را از ريشه بركند. آيا ميتواند چنين كند؟ حسين ع يك نفر است و اندك افرادي با او هستند. آيا بر اساس عقل و محاسبات طبيعي ميتواند بر يزيد غلبه كند؟ خير. پس چه كند؟»
توصیههایی به سخنرانانِ ماه محرم: در کلام خود هیچ شخص یا طایفه ای را نرنجانید/ آیت الله شهیدسید محمد صدرآیت الله سید محمد صدر در متنی که از کتاب «اضواء علی ثوره الحسین(ع)، پرتوهایی بر انقلاب حسین(ع)» انتخاب شده است، خطبا و واعظان و مداحان اهل بیت را مخاطب قرار میدهد و دربارۀ نقل و تحلیل وقایع عاشورا توصیهها و تذکراتی به آنان میدهد. بخش نخست این توصیهها را در ادامه می خوانید.
«پیش از ورود به جزئیاتی که در ادامه خواهد آمد، شایسته است به ویژگیها و شرایطی اشاره کنیم که سخنرانان ماه محرم و خطیبان مجالس عزای حسینی (ع) باید آن را رعایت کنند تا در دنیا و آخرت به جایگاه والاتری ارتقا یابند و به خیر دو جهان برسند. توصیههایی که در اینجا مطرح میکنیم، بهطور کلی به دو بخش تقسیم میشود؛ بخشی به مسؤولیتهای دینی ما ارتباط دارد و بخشی هم به حادثة کربلا مربوط میشود که به یاری خدا مهمترین توصیهها در هر دو بخش را ارائه خواهیم کرد؛
نخست، آن که خطبا سخنان خود را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کنند و هیچ عبارت دیگری حتی ذکر حسین (ع) را قبل از بسمالله نیاورند، که هر سخنی بی بسمالله آغاز شود، ابتر است و با گفتن بسمالله، سخنران در گفتار خود از شیطان به خدا پناه میبرد و به رحمت خدای رحمان مؤید میشود.
دوم، در سخن خود مخاطبان را موعظه و ارشاد کند که این کار در جامعۀ ما و همۀ جوامع و تمامی زمانها و مکانها ضرورت دارد و بیان پند و موعظه در سخنرانی، نصیحت را به اهلش میرساند تا بیشترین تعداد مخاطبان از آن بهرهمند گردند. خواه این موعظهها مربوط به وقایع قیام امام حسین (ع) باشد یا نباشد که در آن عبرتهای بیشمار وجود دارد.
سوم، این که سخنران در کلام خود، هیچ شخص یا مذهب و طایفهای را نرنجاند و آزار ندهد.
چهارم، از نسبت دادن رفتار و گفتار ناراست به معصومین(علیهم السلام) پرهیز کند که دادن نسبت کذب به معصومین(ع) از بزرگترین گناهان کبیره است، چه این که نسبت کذب دادن به افراد عادی هم گناه کبیره است. خواه در مورد شخصیتهای تاریخی باشد، یا نویسندگان کتب و یا هر انسان مؤمن. بهترین روش برای نقل قول از دیگران، آن است که از عباراتی مانند: «روایت شده» یا «گفته شده» و یا «آوردهاند که ...» استفاده کنیم و تا زمانی که در مورد نویسندۀ کتاب یا مطالب منسوب به وی یقین نداریم، از ذکر نام مؤلفان و کتابها خودداری کنیم.»
آنچه در کربلا گذشت: او بیعت نخواهد کرد/ آیت الله سید رضا صدرآنچه می خوانید بخشی از نوشتار سید رضا صدر درباره واقعه کربلاست که با عنوان «پیشوای شهیدان» منتشر شده است.
«سومین روز محرم بود که عمر سعد با چهارهزار سوار وارد کربلا شد و حر تحت فرمان او قرار گرفت.
عمر، فرزند سعدبن أبیوقاص، فاتح ایران است. خواست نزد حسین کس فرستد تا بپرسد: چرا بدینجا آمدهای و اکنون چه میخواهی. به چند کس امر کرد، اطاعت نشد. چون همگی برای حسین نامه نوشته بودند و دعوت کرده بودند.
سرانجام، یک نفر پیدا شد که پیام فرمانده سپاه کوفه را به حسین برساند، که پاسخ حسین به آن پیام چنین بود: «مردم شهر شما، برای من نامه نوشتند و از من دعوت کردند که به کوفه بیایم. کنون اگر از دعوت پشیمانند، باز میگردم.»
این پاسخ را عمر برای پسر زیاد بنوشت.
امیر کوفه نامه عمر را خواند و گفت: اکنون که در چنگال ما اسیر شده، امید نجات دارد، ولی نجات محال است.
سپس، در پاسخ عمر چنین نوشت: نامهات رسید و آنچه نوشته بودی خواندم. از حسین بخواه تا خودش و یارانش بیعت کنند. اگر پذیرفتند، دربارة آنها تصمیم خواهم گرفت. والسلام.
عمر از پیشنهاد بیعت خودداری کرد. چون میدانست حسین بیعت نخواهد کرد.»