دل نوشته مرضیه احمدی (نارون)
بدون شک در شما هزاران دلیل برای دوست داشتن هست، که کسی با شناخت و کشف حتی یکی از آن ها در وجودتان، شیفته منش و رفتار شما باشد!
اما چیزی که بتواند قلب مرا اقناع کند قصه دیگری دارد...
از مدت ها پیش به این حقیقت چشم گشوده ام که آدمی گذشته از اینکه گاهی واقعاً از سر لجاجت و دشمنی و حرص نمی خواهد با کسی هم رای باشد، آغازگر جنگ هاییست که دنیایی را به خون می کشد... اما گاهی هم واقعا قادر به درک رفتار کسان دیگر نیست، چرا که آدمی دیگر است!
با جهان بینی و افکار و تربیتی دیگر...
و اینجاست که بدل می شود به موجودی ترحم برانگیز که نمی داند به کدام راه متوصل شود برای کنار آمدن با انسان ها و عقاید مختلف پیرامونش..
و راز پایان دادن به تمام این درماندگی ها واژه "صلح" است، چیزی که بی حد و اندازه در شما یافت می شود!
وقتی لبخند می زنید به روی تمامی ادیان و آدم ها، وقتی از کشیش ها و اسقف ها دعوت می کنید و برای خاطر صلح و مهربانی و آرام شدن قلب آدمی در کنار یکدیگر، حرف می زنید...
وقتی هنوز پس از این همه نبودنت، با اجماع آدم هایی مختلف از عقاید و نژاد و باورهای مختلف در کشورهایی متفاوت یادت را هنوز در کنج قلب شان زنده نگه می دارند!
این یعنی شما هرگز ترازو به دست نگرفتید برای سنج خوبی و بدی کسی...شما تنها به مهربانی دعوت کردید!
و چه زیبا دعوتیست که از قلب هرآدمی توان نه گفتن را می گیرد...
آری اینکه دوستتان می دارم قصه اش صلح است...
کاش باشید، بیایید
جهان بیش از هر زمان دیگری به "صلح" محتاج است، این سه حرف ِنجات بخش آدمی، که غمگین است این روزها...