حسین به میدان آمد و بایستاد و دستی بر محاسن کشید. محاسنی که خضاب شده همچون شب، مشکی بود. نخستین سخنی که بر زبان آورد، چنین بود: آتش خشم الهی، بر یهود افروخته گردید، چون عزیر را پسر خدا گفتند...
یاران حسین، از هاشمی و غیرهاشمی، همگی کشته شدند و دیگر یار و یاوری نماند. نوبت شهادت به پیشوای شهیدان رسید. خودش باید به میدان برود و دفتر شهادت را ختم کند. پیشوا داغ یاران و عزیزان و نور چشمان را دید و مصیبت مرگ همه را چشید و آنگه به شهادت رسید. انسان هر چه بزرگ باشد، مصیبتش بزرگتر خواهد بود.
پیشوا آمادة جهاد گردید. نخست از علی ع جوان بیمارش دیدار کرد. پدر باید برود و پسر باید بماند، تا شهادت نورافشانی کند، تا نور خدا خاموش نگردد، تا نسل پیغمبر قطع نشود، تا جهان بشری بدون رهبر نماند، تا گردش چرخ همیشه به کام ستمگران و قلدران نگردد. میان پسر و پدر چه گذشت، خدا میداند.
پیشوا ودایع امامت و ذخایر قدس را به علی سپرد و با پسر وداع کرد و از خیمه بیرون شد. هنگامی که حسین از خیمه علی به سوی مرگ میرفت، علی چه حالی داشت؟
این جوان بیمار چه روح عظیمی داشت که توانست در برابر این همه مصیبت مقاومت کند. در ساعتی چند، پدر و برادرها و عموها و همه عزیزانش را از دست داد، و خود در بستر بیماری افتاده بود و یارای حرکت نداشت. چه نیرویی شگرف در پیکر ناتوان علی بود و چه استقامتی در آن نهفته! خدا داناست که رهبری را به که بدهد و چه کسی را برای رهنمایی بشر بگزیند.
حسین به میدان آمد و بایستاد و دستی بر محاسن کشید. محاسنی که خضاب شده همچون شب، مشکی بود. نخستین سخنی که بر زبان آورد، چنین بود: «آتش خشم الهی، بر یهود افروخته گردید، چون عزیر را پسر خدا گفتند. آتش خشم خدای بر مسیحیان افروخته گردید، چون مسیح را پسر خدا دانستند و آتش خشمش بر مردمی افروخته شد که میخواهند پسر پیغمبرشان را بکشند.»
هر سه ملّت از حد تجاوز کردند و هر کدام به سویی منحرف شدند؛ یهودیان و مسیحیان پیغمبران خود را بالا بردند، تا پسر خدا گفتند، ولی مسلمانان دشمنی کردند، چرا؟ آنان دوستی و محبت کردند، اینان در دشمنی تجاوز کرده و نمک به حرامی کردند! سپس حسین ندا در داد:
«آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که از خدا بترسد؟ آیا یار و یاوری برای ما یافت میشود؟ آیا امیدواری به رحمت خدا هست که به ما یاری دهد؟»
ندای حسین در آن بیابان طنینانداز بوده و هست. این ندای جاویدان همیشه بلند است. فرزندش علی، جوان بیمار، ندای پدر را شنید و از بستر بلند شد و بر عصا تکیه کرد و از خیمه بیرون شد تا به یاری پدر بشتابد. پدر، پسر را از دور بدید و خواهر را صدا زده، گفت: «جلوی علی را بگیر و مگذار بیاید.»
خواهر اطاعت کرد و پسر نیز اطاعت کرد. خواهر دوید و برادرزاده را برد و در بسترش بخوابانید.
جهاد از بیماران و ناتوانان خواسته نشده. علی بیمار شد تا بماند، تا نسل پاک علی و فاطمه در جهان بماند. تا آل محمد نابود نگردند، تا جهان بشری از نور خدا خاموش نگردد. بانوان حرم ندای حسین را شنیدید، شیون و زاری آغاز کردند. به گوش حسین ع رسید. به خیمهگاه بازگشت و زنان را خاموش کرد.
حسین ع به هیچ یک از بانوان اجازه نداد که سلاح بردارند و در جنگ شرکت کرده، یاریاش کنند، با آنکه آنان آماده بودند که خود را فدای حسین کنند.
حسین به زنان اجازة جهاد نداد، چون جهاد سرخ را جدّش پیغمبر برای زن رو انشمرده بود. چون خدا چنین عبادتی را از آنها نخواسته بود.
اگر جهاد برای زن مستحب بود، زینب در جهاد کربلا شرکت میکرد، خواهران حسین شرکت میکردند، دختران حسین شرکت میکردند، بانوان دیگر شرکت میکردند. جهاد سرخ در اسلام، نه تنها بر زن واجب نیست، بلکه مستحب و پسندیده هم نیست.
پس به خواهرش زینب فرمود: «شیرخوار مرا بیاور، تا با وی وداع کنم.»
خواهر، کودک شیرخوار را بیاورد و به دست پدر داد.
شیرخوار از هوش رفته بود. دیدگانش در اثر تشنگی به گودی نشسته بود. لبهای کودک پژمرده شده بود.
حسین خواست فرزند را ببوسد که حرمله از سپاه دشمن تیری به چلة کمان گذارد و نشانهگیری کرد و به سوی حلقوم شیرخوار رها کرد. تیر بر گلوی کودک نشست و گردنش را از گوش تا گوش بدرید و بوسه در میان دو لب حسین خون گردید.
فرزند خون آلود به روی دست پدر جان داد. شیرخوار شهید را به خواهر داد و دستها را زیر گلوی او گرفت، تا از خون پر شد و به سوی آسمان پاشید و گفت: «بر من این مصیبت آسان است، چون در برابر چشم خدا قرار دارد.»
حسین خواهر را تسلیت داد، به جای آنکه خواهر به وی تسلیت گوید. آنگاه کشته کودک را برد و در کنار پیکرهای شهیدان نهاد. شهیدی که به پای خود به میدان نرفت، شهیدی که توانست یک تیر از تیرهای دشمن را کم کند. حسین در آن حال با خدای خود سخن گفت. به نیایش پرداخت:
«پروردگارا، شیرخوار من، کمتر از شیرخوار ِ ناقة صالح نزد تو نباشد.
پروردگارا، اگر یاری ما را از ما دریغ داشتی، بهتر از آن را عنایت فرما و انتقام ما را از ستمکاران بکش و آنچه امروز بر ما میگذرد، اندوختة فردای ما قرار بده.
پرورگارا، تو گواه باش که همانندترین کس به پیغمبرت را این مردم کشتند.»