حسین پاسخ داد: «هرگز چنین نخواهد شد، من نزد خدای آمرزنده و مهربان میروم.» و نفرینش کرد: «خدایا این مرد را به سوی آتش بکشان.» نفرین به اجابت رسید؛ ناگهان پای اسب ابن جوزه در جویی رفت و تکانی سخت خورد و سرنگون گردید.
سپهسالار لشکر یزید پیش آمد و تیری به چله کمان نهاد و سوی لشکر حسین بینداخت و گفت: گواه باشید که من نخستین کس بودم که به سوی حسین تیر انداختم.
پس از این تملق و چاپلوسی که به دست عمر سعد رخ داد، جنگ آغاز شد و کوفیان، حجازیان را تیرباران کردند و بسیاری از یاران حسین زخم تیر برداشتند. حسین ع نیز فرمان جنگ را صادر کرد و یاران را فرمود:
ای بزرگواران، به پا خیزید. این تیرها پیکهای دشمن هستند که به سوی شما میآیند. پس از تیراندازی، دو تن از سپاه یزید به نام سالم و یسار برای مبارزه و جنگ تن به تن به میدان آمدند و هماورد خواستند.
این دو از دلیران بودند و از نزدیکان امیر کوفه به شمار میآمدند. سالم و یسار، افسران ارشد سپاه حسین را برای نبرد دعوت کردند. حسین به افسران خود اجازه نداد که هماورد آن دو گردند. سرباز رشید حسین به نام ابن عمیر شرفیاب شد و اجازه خواست که پاسخ مبارزطلبان سپاه یزید را بدهد. حسین که چشم به سرباز رشید خود انداخت، مردانگی و رشادت وی را پسندید و اجازه داد که به میدان برود.
ابن عمیر به میدان آمد و یک تنه با آن دو دلاور بجنگید و طولی نکشید که پیروز شد و هر دو را بکشت. در برابر، انگشتان دست چپش قطع گردید. در این جنگ تن به تن یزیدیان شکست خوردند و دیگر کسی جرئت نکرد که به میدان آید و از سپاه حسین مبارز طلب کند. پیروزی ابن عمیر آژیر خطر برای یزدیدیان بود و روحیه آنها را متزلزل ساخت.
نقشة جنگ عوض شد و حملة عمومی از سپاه یزید بر سپاه حسین آغاز گردید. یزیدیان حملهای سخت کردندکه کار تمام شود، ولی با شدیدترین مقاومتها از یاران حسین روبهرو شدند. چنین مقاومتی در تاریخ بشریت نظیر ندارد.
شمارة مدافعان از یک صدم مهاجمان کمتر بود، ولی به خوبی حمله را دفع کردند. پدافند یاران، به قدری موفقیت آمیز بود که نیازی پیدا نکرد خود حسین شخصاً در نبرد شرکت کند. نیمی از یاران حسین در اثر این حمله برخاک و خون غلتیدند و شهید شدند. گویند شهیدان این حمله چهل و یک تن بودند.
این دفاع مردانه موجب شد که فرمانده سپاه یزید از حملة عمومی صرفنظر کند و از حملههای جناحی پیش گیرد. جناح چپ سپاه کوفه بر جناح راست سپاه حجاز حملهور گردید. حجازیان زانوان را بر زمین نهادند و نیزهها را به سوی دشمن گرفته، خط دفاعی تشکیل دادند. این حمله نیز به خوبی دفع شد و سپاه کوفه از این حمله نیز نتیجه نگرفت و عقدهای در دل پلیدان پیدا شد. ابن جوزه از درون سپاه یزید بیرون شد و فریاد زد:ای حسین، مژده باد تو را به آتش دوزخ. منظورش نزدیک شدن شهادت بود.
حسین پاسخ داد: «هرگز چنین نخواهد شد، من نزد خدای آمرزنده و مهربان میروم.» و نفرینش کرد:
«خدایا این مرد را به سوی آتش بکشان.» نفرین به اجابت رسید؛ ناگهان پای اسب ابن جوزه در جویی رفت و تکانی سخت خورد و سرنگون گردید. پای چپش در رکاب ماند و پای راستش از رکاب خارج شده، در هوا قرار گرفت. اسب همچنان میکشانید و بر روی زمین میخزانیدش. سرش به سنگ میخورد و تنش معلق شده بود و همچنان بود تا جان داد. نفرین کار خود را کرد و مسروق حضرمی را به هوش آورد تا از سپاه کوفه بگریزد و سر به بیابان گذارد. او کسی بود که به عزم کشتن امام آمده بود، تا از امیرکوفه جایزه بگیرد.