گفتاری برگزیده از کتاب «فدک در تاریخ» نوشته آیت الله سید محمد باقر صدر
نقش فاطمی در این خلاصه میشد که صدیقه از خلیفه اول بخواهد تا اموالی را که از از او گرفته بود بازپس دهد و این درخواست را دستاویزی برای مناقشه دربارۀ مسئلۀ بنیادین، یعنی خلافت، قرار دهد و این حقیقت را به مردم بفهماند که آن لحظه که از علی به سوی ابوبکر روی گرداندند، لحظۀ هوسرانی و انحراف بوده و بدینسان، به ناکامی گراییده و با کتاب خداوندگارشان مخالفت ورزیده و در پی سراب رفتهاند.
هنگامی که این اندیشه در ذهن فاطمه استوار شد، برپاخاست تا اوضاع زمانه را تصحیح نماید و از حکومت اسلامی که بنیانش در سقیفه بنا نهاده شد، آلودگی هایی را که به آن درآمیخته بود، پاک گرداند. روش او برای دستیابی به این مقصود این بود که خلیفۀ حاکم را متهم سازد که به خیانتی آشکار دست زده و حرمت قانون را به بازی گرفته است و نیز بیان کند که دستاوردهای آن معرکۀ انتخاباتی که ابوبکر به عنوان خلیفه از آن سربرآورده، مخالفت با کتاب خدا و راه صواب است.
در این مبارزۀ فاطمی، دو جنبه بود که اگر امام علی (ع) نیز میخواست مانند همسرش به مبارزه برخیزد آن دو جنبه برایش فراهم نمیشد:
1. فاطمه به سبب وضع خاص مصیبتزدهاش و نیز جایگاه ویژه اش نزد پدر بیشتر از امام، میتوانست عواطف را برانگیزد و مسلمانان را با رشتهای از کهربای روحانی به پدر بزرگوارش (ص) و روزگار تابناک او پیوند دهد و احساسات آنها را برای همراهی با اهداف اهل بیت بسیج سازد.
2. مبارزۀ او هر شکلی که مییافت، هرگز رنگ نبرد مسلحانه نمیگرفت که مقابلۀ با آن، فرماندهی نظام را طلب کند؛ زیرا وی زن بود و همسرش هارون پیامبر نیز در خانه مانده و تا زمانی که مردم به سراغش آیند اعلام آتش بس کرده بود و اوضاع را رصد میکرد تا در وقت مناسب دخالت کند؛ یعنی اگر مبارزه به نقطۀ اوج رسید، راهبری انقلاب را به دست گیرد و اگر چنین فضایی فراهم نشد فتنه را مهار گرداند. بنابراین، مقاومت آن بهشتی بانو دو حالت بیشتر نداشت؛ یا با حرکتی همگانی خلیفه را سرنگون میساخت و یا از دایره جدال و ستیز بیرون نمیرفت و به آشوب و تفرقۀ امت نمیانجامید.
بدین سان، امام (ع) خواست تا بانگ خویش را از دهان زهرا (س) به گوش مردم برساند و خود از میدان کارزار دوری گزیند و به انتظار زمانی مناسب بماند تا از آن بهره گیرد؛ همان فرصتی که او را مرد اول این مبارزه میکرد. همچنین در پی آن بود که در رویارویی فاطمه با خلیفه برهان باطل بودن این خلافت را به همۀ امت نشان دهد. این اهداف امام تحقق یافت؛ زیرا زهرا علیها السلام حق علوی را به روشنی تمام و با جلوه هایی از زیبایی و مبارزه بیان کرد.
مبارزۀ فاطمی را میتوان در چند جلوه خلاصه نمود:
1. فرستادهای نزد ابوبکر فرستاد تا در مسئلۀ میراث با وی بستیزد و حق وی را طلب کند. این نخستین گامی بود که زهرا (س) برداشت تا زمینهای فراهم سازد که بتواند شخصاً دست به اقدام بزند.
2. رویارویی خود او با ابوبکر در دیداری خصوصی. هدف وی از این دیدار آن بود که درخواست خویش دربارۀ خمس و فدم و جز آن دو را شدت بخشد تا میزان آمادگی خلیفه برای مقاومت در این زمینه را ارزیابی کند.
شایان ذکر است که در اینجا لازم نیست حتماً مراحل مطالبۀ فاطمه را به نحوی بچینیم که اول مطالبه فدک به عنوان هدیه و سپس مطالبۀ آن ارث مطرح شده باشد؛ چنانکه عالمان شیعه بر این باورند، بلکه به باور من، مطالبۀ ارث تقدم دارد؛ زیرا گزارش تاریخی تصریح دارد که فرستادۀ فاطمه مطالبۀ میراث را بیان مینمود و آنچه بیشتر با نقش آن پیام تناسب داشت این بود که آن درخواست به عنوان اولین گام مطرح شود؛ چرا که روند طبیعی این مبارزه نیز همین را اقتضا میکرد. همچنین ادعای ارث نزدیکترین راه برای رسیدن به حق بود؛ زیرا ارثبری در شریعت اسلامی به شکل قطعی اثبات گشته است. بنابراین روا بود که زهرا نخست آنچه از پدر خویش باقیمانده را به عنوان میراث درخواست کند که به باور خلیفه فدک نیز در زمرۀ آن اموال باقیماندۀ پیامبر بود؛ زیرا خلیفه از اینکه پیامبر فدک را به دخترش بخشیده، خبر نداشت. این درخواست هرگز با این که پیامبر فدک را به فاطمه بخشیده بود ناسازگار نیست؛ زیرا درخواست ارث فقط دربارۀ فدک مطرح نشد، بلکه به طور کلی به همۀ اموال بازمانده از رسول خدا (ص) بازمیگشت.
3. ده روز پس از وفات رسول خدا (ص) فاطمه در مسجد پیامبر خطبه خواند؛ چنانچه در شرح نهجالبلاغه اثر ابن ابی الحدید آمده است.
4. هنگامی که ابوبکر و عمر به دیدار فاطمه آمدند تا از او عذر بخواهند، وی در گفتوگو با آن دو، خشم خویش را اعلان نمود و اظهار کرد که آن دو خدا و رسولش را بدین سان خشمگین ساختهاند.
5. آنگاه که زنان مهاجران و انصار نزد وی آمدند، برای آنان خطابهای خواند.
6. وصیت نمود که هیچ یک از کسانیکه از ایشان دادخواهی نموده در مراسم کفن و دفن وی حضور نیابند. این وصیت واپسین اعلان وی برای ناخشنودی از خلافت حاکم بود.
شکست جنبش فاطمی
جنبش فاطمی به یک معنا شکست خورد و به معنای دیگر پیروز شد. شکست خورد؛ زیرا نتوانست در واپسین حرکت مهم خویش در دهمین روز پس از وفات رسول خدا (ص) حکومت خلیفه را براندازد.
نمیتوانیم همۀ عواملی را که به ناکامی زهرا در این حرکت انجامید، تبیین نماییم؛ اما جای تردید نیست که شخصیت خلیفه از مهمترین عوامل این ناکامی بود؛ زیرا وی در شمار افراد سیاستمدار جای داشت و شرایط را با زیرکی چشمگیری مدیریت میکرد که نمونهای از آن را می توانیم در سخن خطاب به انصار بیابیم؛ سخنی در پاسخ به فاطمه و پس از پایان خطبۀ وی در مسجد بیان شد. در آنجا خلیفه آتش شعله ور درونش را در خود مهار کرد و با لطافت و نرم خویی کامل پاسخ فاطمه را داد؛ آتشی که –به احتمال قوی- پس از بیرون آمدن فاطمه از مسجد زبانه کشید و سپس او رو به انصار چنین گفت: «این چه فرومایگی است که در برابر هر سخنی که میشنوید، نشان میدهید؟ او (یعنی علی) مانند روباهی است که گواهش دم اوست.» این دگرگونی از نرمی و آرامش به خشم شعله ور، نشان میدهد که او تا چه اندازه از توانایی مدیریت احساساتش برخوردار بوده و میتوانسته خود را با وضعیت پیشآمده هماهنگ کند و در هر زمان به ایفای نقش مناسب بپردازد.
پیروزی جنبش فاطمی
و اما پیروزی مبارزۀ فاطمه از این جهت بود که حقیقت را به نیرویی توانمند مجهز نمود و به توان آن برای جاودانگی در میدان کارزار مکتبی، توانی تازه افزود. او این پیروزی را به طور کلی در همۀ آن حرکت و به طور ویژه در گفتوگوی با خلیفۀ اول و خلیفۀ دوم هنگام دیدار خاص آن دو تن با وی به ثبت رساند، آنگاه که به آن دو گفت: «آیا اگر سخنی از رسول خدا (ص) برایتان نقل کنم، آن را صحیح میشمارید و به آن عمل می کنید؟» گفتند:« آری.» گفت:« به خداوند سوگندتان میدهم! آیا از رسول خدا نشنیدید که فرمود: خشنودی فاطمه از خشنودی من و خشم او از خشم من است. پس هر که فاطمه را دوست بدارد با من دوستی ورزیده و هر که او را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر که وی را به خشم آورد مرا به خشم آورده است؟» آن دو گفتند:« آری این سخن را از رسول خدا (س) شنیدهایم.» فاطمه گفت:« پس خدا و فرشتگانش را گواه میگیرم که شما مرا خشمگین ساختید و خشنودم نکردید و هرگاه به دیدار رسول خدا (ص) روم، نزد وی از شما دو تن گلایه خواهم نمود.»
این گفتار فاطمه نشان میدهد که وی تا چه میزان اهتمام داشت که اعتراض خود به دو خصمش را تحکیم و تثبیت نماید و خشم و کینهاش را نسبت به آن دو آشکار سازد. هدف او از این اهتمام این بود که از این مبارزه به نتیجهای دست یابد که ما در صدد بررسی آن و دستیابی به دیدگاهی خاص دربارۀ آن نیستیم. زیرا این سخت از قلمرو عنوان این بحث بیرون است و نیز شأن خلیفه را برتر از او می شمریم که با او وارد چنین مناقشاتی شویم. ما این سخن را فقط از آن روی مینگاریم که اندیشه های فاطمه (س) و دیدگاه او را توضیح دهیم. او بر این باور بود که رهاوردش از این مبارزه، پیروزی قطعی با معیار عقیده و دین بود. مقصودم آن است که خلیفه اول با خشمگین کردن فاطمه ، سزاوار خشم خدا و رسولش شد و با آزار دادنش آن دو را آزرد؛ زیرا خدا و رسولش با خشم فاطمه به خشم میآیند و با رنجش وی رنجیده میشوند. این همان است که در سخن صحیح پیامبر به تصریح آمده است.
بدین سان، روا نبود که وی خلیفۀ خدا و رسولش باشد؛ چرا که خداوند فرموده است:
«وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللّهِ عَظِیماً » و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود در آورید که این کار نزد خدا بزرگ است!
«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا» آنان که خدا و رسول را (به عصیان و مخالفت) آزار و اذیّت میکنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده (و از رحمت خود دور گرداند) و بر آنان عذابی با ذلّت و خواری مهیّا ساخته است.