نوشتاری از آیت الله سید رضا صدر از کتاب «استقامت» با موضوع وفاداری به عهد و پیمان
اذا عاهدوا والصابرین فی الباساء والضراء وحین الباس اولئک الذین صدقوا واولئک هم المتقون». (1)
ذات اقدس حق در این آیه شریفه، چهار مورد از مواردی که «استقامت و پایداری» در آن ها نیکو و پسندیده است برمیشمارد و دارندگان این صفات پسندیده را می ستاید.
وفای به عهد
نخستین مورد، وفاداری به عهد و پایداری و استقامت در رفتار مطابق با پیمان است، خواه آن عهد با خدای تعالی بسته شده باشد، خواه با خلق خدا. کسانی که پایبند به عهد خود باشند و پیمانشکنی را از خود دور کنند، ستوده حضرت حق هستند.
اگر از اول قرآن تا آخر آن را بنگریم، بسیاری از آیات را میبینیم که خداوند، پایداری در عهد را تمجید فرموده و مؤمنان را بدان ترغیب نموده و مسلمانان را از بیتوجهی به پیمان و شکستن آن بر حذر داشته است.
وفای به عهد، نزد همه خردمندان و عقلا، از صفات پسندیده است و پیمانشکنی مذموم و ناپسند است. هر ملتی از ملل جهان نزد خود افسانهها و داستانهایی دارند که در آنها پایبندان به عهد را ستوده و پیمان شکنها را نکوهش نموده است و منظور از گفتن و نوشتن این داستانها و نقل این افسانهها آن است که فرزندان و نوباوگان، خود را بدین صفت نیکو بیارایند. شعرا در اشعار خود بسیار از پیمان شکستن و پیمان شکن، بدگویی نمودهاند. شاید پسندیده بودن وفاداری به عهد و قبیح بودن عهدشکنی، از فطرت بشر باشد؛ یعنی فطرت انسانی، قطع نظر از ادراک عقلی به حسن آن و قبح این حکم میکند، چنانچه اگر پدری به فرزند خود وعدهای بدهد، سپس به وعده خود وفا نکند، آن فرزند هر چند خردسال باشد پدر را شایسته اعتراض و انتقاد دانسته و او را زیر سؤال میبرد.
اسماعیل (ع)، پیامبرِ صادق الوعد
خداوند تعالی در قرآنمجید هنگامی که میخواهد یکی از پیامبران خود را بستاید، او را «صادق الوعد» لقب میدهد؛ یعنی کسی که وعده دروغ نمیدهد و همیشه به وعدههای خود وفا میکند. هرکس وعدهای بدهد و به آن وفا نکند، آن وعده دروغ خواهد بود. اسماعیل پیامبر(ع) که از این جهت مورد ستایش قرآن قرار گرفته است همه وعدههای خود را انجام میداد و در وعده، راستگو بود؛ دیده نشد که به زبان وعده کند، ولی در مقام عمل، از انجام آن خودداری کند، آنگاه گرفتاری یا فراموشکاری را عذر بیاورد کسی که احتمال میدهد که گرفتاری یا فراموشکاری او مانع از انجام وعده بشود حق ندارد وعده بدهد و خلف وعده کند، چنین کسی در همان حالیکه وعده میدهد، دروغگو است.
کوشش در انجام وعده
اسماعیل پیامبر(ع) روزی در خارج از مکه وعدهای کرد و قرار بر این شد که اسماعیل در آن جا بماند و آن کس برود و باز گردد؛ اتفاقا آن شخص فراموش کرد؛ آن حضرت روزها در انتظار او در همانجا نشست و به مکه نیامد، یاران اسماعیل متوجه شدند که چندی است آن حضرت در میان آنها نیست، به جستوجو پرداختند تا آن حضرت را در بیابانی نزدیک مکه یافتند؛ سبب توقف پرسیدند، فرمود: من با فلان شخص در این جا وعده کردهام و تا باز نگردد به شهر نخواهم آمد، به سراغ او رفتند معلوم شد که فراموش کرده و حضور آن حضرت شرفیاب شد و معذرت خواست. بعضی گویند مدت انتظار اسماعیل در آنجا تا هنگامی که آن شخص شرفیاب شد و معذرت خواست، یک سال طول کشید لذا قرآن او را صادقالوعد نامیدهاست.
در ستایشی که قرآن از اسماعیل مینماید اهمیت وفاداری به عهد آشکار میشود؛ زیرا خدای تعالی در بزرگترین و بهترین کتاب آسمانی خود وقتی میخواهد یکی از فرستادگان خود را بستاید به چنین صفتی می ستاید که نزد خدا و خلق و عقل و فطرت، پسندیده است.
فرق میان وعده و عهد
فرق میان وعده و عهد آن است که وعده باید به کسی داده شود و وجود شخص دیگر در آن مدخلیت دارد، ولی عهد باخود به تنهایی میشود که تصمیم بگیرد کاری نکند و یا موضوعی را انجام دهد. احتمال دوم آن که وعده یک طرفی است، ولی عهد، دو وعده است از دو نفر در برابر هم. کسی که پایبند به وعده که یک طرفی است باشد قطعاً وعدهای را که در برابر وعده دیگری باشد که آن را عهد و پیمان نامند پایداری و پایبندیاش بیشتر خواهد شد.
اسلام و پایداری در عهد
در دین مقدس اسلام تعبیراتی حساس راجع به پایبندی به عهد رسیده است، در یکجا حقیقت دین را با عهد توأم قرار داده، رسول خدا فرمود: «لا دین لمن لاعهد له؛ (2) کسی که به عهد خود وفادار نیست، دین ندارد.» زیرا دین پیمانی است میان حضرت پروردگار و بندگانش، و مسلمانی که به عهد خود وفا نکند، پیمان خدا را شکسته و حقیقت مسلمانی را نداشته و جز صورتی از اسلام که همان لقلقه زبان باشد حقیقت دین را دارا نشده است.
هنگامی که اسلام در مکه غریب بود، عدهای از اهل مدینه حضور رسول خدا شرفیاب شدند و پیمان بستند که از ایشان با جان و دل دفاع کنند. رسول خدا به مدینه نزول اجلال فرمود آنان به عهد خود وفا کردند و از هیچگونه فداکاری درباره آن حضرت دریغ نکردند و در هر دو جهان سربلند گردیدند؛ زیرا راست پیمان بودند.
خدای متعال در کتاب خود، آنجا که نیکان را میستاید میفرماید: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه؛ (3) از مؤمنان مردانیاند که در پیمان خود باخدا راست گفتند.»
راستگویی در عهد و پیمان، رفتار بر طبق آن است و دروغ در پیمان شکستن آن و مخالفت با آن است.
دقت رسول خدا در وفای به عهد
رسول خدا روزی در کنار کوهی نشسته بودند، آفتاب سوزان حجاز بر رخسار مبارکشان میتابید و حضرت بر نمیخاست، زیرا آن بزرگوار در آن جا با کسی وعده فرموده و در انتظار او بود. یاران آن حضرت عرض کردند که خوب است در سایه بنشینید. فرمود: من در اینجا وعده کردهام. این روش، بزرگترین دستور واداشتن مسلمانان به پایبندی به عهد است، زیرا اگر پیامبر چند قدمی از آفتاب دور شده و به سایه میرفت شاید خلف وعده نمیشد، ولی مقصود این بود که این جزئیات را هم که حریم وفای به عهدست باید منظور داشت، زیرا اگر از این جزئیات چشمپوشی شود، کمکم سرایت به اصل وفا به عهد خواهد کرد. ما مسلمانان گاه در اثر بیاعتنایی و سهلانگاری در امور جزئی اصول ایمان را نیز از دست دادهایم.
حمزه و علی(ع)
حمزه عموی رسول خدا و امیرمؤمنان علی(ع) با خدای خود عهد کردند که تا جان دارند در راه خدا قدم بردارند و جان خود را در آن راه فدا سازند؛ حمزه(ع) در جنگ احد شهید شد، امیرمؤمنان(ع) تا آخرین نفس کوشید و با آنکه بیشتر یاران رسول خدا بلکه همه آنها فرار کردند علی(ع) چون کوه برجا ماند و همیشه آماده جانبازی بود و منتظر بود که به عهد خود وفا کند. خدای تبارک و تعالی در ستایش آنها میفرماید:
«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر وما بدلوا تبدیلا؛ (4) از مسلمانان با ایمان مردانی هستند که در آنچه با خدا پیمان بستند راست گفتند، بعضی از آنها جان خود را فدا کردند (حمزه سیدالشهداء(ع)) و بعضی دیگر از آنان منتظر فدا کردن جان خویش میباشند و هیچگونه تغییری در عهد و پیمان خود با خداوند ندادند.»
شاید بیش از پنجاه روایت از پیشوایان دین اسلام رسیده باشد که به عبارات مختلف مسلمانان را وادار به پایداری در عهد و پیمان مینماید و از عهدشکنی برحذر می دارد و از گفتاری که از پی آن کردار نباشد میهراساند. رسول خدا فرمود:
«من کان یؤمن بالله والیوم الاخر فلیف اذا وعد؛ (5) کسی که به خدا و معاد ایمان دارد، باید به وعده خود وفا کند.»
پس ایمان به مبدا و معاد با وفای به عهد همراه است. نتیجه با قیاس خطابی چنین است: کسی که وفاداری به عهد ندارد، ایمان به مبدا و معاد ندارد و اگر گفتیم پیمان شکستن روش همیشگی بعضی از مسلمانان است، طبق فرمایش رسول خدا آنها ایمان به مبدا و معاد ندارند. آری، بیایمانی سرچشمه همه رذایل و بدبختی هاست، با آن که خلف وعده ناپسند است و ذات اقدس حق تعالی از آن منزه است: (ان الله لایخلف المیعاد) (6) ولی در میان ما مسلمانان نشانه هوش و فرزانگی شده است! کسی که وعده بدهد و پایداری نکند، ما او را عاقل و خردمند میخوانیم، ولی کسی که پایبند به سخن خود باشد، او را نادانش میپنداریم و به باد استهزا میگیریم، سیاستمدار در میان ما کسی است که برادران هم کیش خود و بندگان خدا را فریب دهد و آن چه که میگوید، انجام ندهد و این روش را بهترین شاهکار سیاسی خود بداند.
این طرز تفکر اکنون در تمام طبقات مسلمانان رسوخ کرده و سرچشمه این مغزهای پوسیده و فکرهای فاسد غربیان از قبیل ماکیاول و شاگردان مکتب اوست. بدبختانه زمامداران جهان همه در این مکتب پرورش یافتهاند. این است که بویی از حق و حقیقت، صفا و دوستی و راستی و درستی در مغزهای الکلیسم آنها نیست.
پیشبینی رسول خدا
پیامبر(ص) با دوراندیشی خود همین روش را پیش بینی فرموده است:
«روزگاری بیاید که صفات نیک و پسندیده را ناپسند خوانند و صفات رذیله و پست را پسندیده شمارند.»
اگر وفاداری به عهد در میان مسلمانان رواج یابد به یقین از این بیچارگی و بیآسایشی نجات خواهند یافت؛ زیرا در اثر پیمان شکستن و گفتن و نکردن، روح اطمینان عمومی که اساس سعادت و آسایش بشر است از میان رفته و دیگر، کسی به دیگری اعتماد ندارد و در اثر آن، اشتراک مساعی که اساس و پایه حیات انسان است، متزلزل شده همکاری و تعاون رخت برمی بندد، فشارهای طاقتفرسا بر هر کسی به طور مستقیم رو آورده و همه افراد را فلج مینماید، به طوریکه افراد به مقصد نمیرسند و زیر بار هزاران خروار مشقت و سختی جان می دهند؛ درصورتی که اگر پیمانداری عادت شود، اطمینان عمومی و اشتراک مساعی برقرار خواهد شد، فشارها و سختیها تجزیه و تقسیم میشوند و قابل تحمل بلکه قابل دفع خواهند بود، آنوقت است که آسایش همگانی جامعه مسلمانان را فراخواهد گرفت، بسیار بجاست هر مسلمانی در هر شغلی که هست با خود قرار بگذارد که وفاداری به عهد را پیشه خود سازد و نگوید: به یک گل بهار نمیشود و من یک نفر چه تاثیری در جامعه به این بزرگی دارم؛ زیرا که جامعه از تکتک افراد تشکیل میشود. اگر تکتک افراد جامعه با خود چنین قراری بگذارند، جامعه خوب خواهد شد و ممکن است روش یک نفر در هر مقامی که باشد موجب سرمشق دیگران شود و عدهای از او پیروی کنند، کمکم از این یک نفرها بسیار میشود. و همه مسلمانان از این صفت نیک برخوردار خواهند شد.
.......................
پینوشتها:
1.بقره (2) آیه 177.
2.بحارالانوار، ج 69، ص 198، ط بیروت.
3.احزاب (33) آیه 23.
4.احزاب (33) آیه 23.
5.بحارالانوار، ج 77، ص 149، ح 77.
6.آل عمران (3) آیه 9.