سخنان شهید سید محمدباقر صدر درباره پیامبر(ص) از کتاب «امامان اهل بیت»
هیچ انسانی نمیتواند صد در صد محمدی زندگی کند، وگرنه همه مردم در شمار شاگردان راستین ایشان بودند.
هیچ انسانی محمدی زندگی نمیکند جز در لحظههایی مشخص که به اندازه هم کنشی وی با رسالت حضرت محمد(ص) کم و زیاد میشود. بنابراین، در آن لحظه هایی که بر هر یک از ما میگذرد و ما حس میکنیم که دلمان برای حضرت محمد (ص) گشایش یافته و حس میکنیم که عواطف و احساساتمان سراسر از نور رسالت این پیامبر والا برافروخته شده، در آن لحظه ها فرصتی مغتنم هست تا انسان ذخیره سازی کند. من به این روند ذخیره سازی ایمان دارم. یعنی ایمان دارم که اگر انسان در این لحظه اندیشه هایش را متمرکز سازد و بر مضمونی معیّن تأکید ورزد و آن را در خود ذخیره کند، این ذخیره در لحظه های ضعف بر او گشوده خواهد شد. بدینگونه که پس از گذشت این تجلیِ والا و بازگشت انسان به زندگی عادتیاش این دریافت به تدریج ژرفا می یابد. بذری را که او در لحظه تجلی در خود نهاده، یعنی در لحظه گشایش مطلق به سوی ارجمندترین رسالت آسمان، به موقع او را در بر میگیرد و به او می گوید: بپرهیز از کژروی! بپرهیز از نافرمانی! مبادا که سر سوزنی از راه محمد (ص) به بیراهه روی!
چون انسان در لحظه های تجلی و گشایش، جان خود را به بندهای حضرت محمد (ص) پیوند دهد و بتواند در دمی از آن لحظه ها با پیامبر گرامی پیمان ببندد که از رسالت ایشان کج نرود و از راه ایشان دل نکشد و با ایشان و با اهداف و رسالت و احکام ایشان زندگی کند، در این صورت چون این جلوه از او درگذرد که بسا به راحتی درمی گذرد و بعد بخواهد کج برود، پیمانش را به یاد می آورد و پیوندش با حضرت محمد (ص) را یاد می کند. چنین رابطه ای دیگر عقلیِ محض و نظری محض نیست، بلکه یک قرار است، یک عهد است، یک بیعت است که پیامبر در لحظه حس، در لحظه ای نزدیک به حس به او عطا کرده است، در لحظه ای که گویا پیامبر را پیش روی خود میبیند و با ایشان بیعت می کند. اگر یکی از ما پیامبر را دید و توانست ایشان را و یا صاحب امر را با چشم خود ببیند . . .
تصور کنید اگر برای یکی از ما چنان شرفی والا دست دهد که امام را، امام زمان خود را ببیند و رهبر خود را به چشم خود بنگرد و رو در رو با ایشان عهد بندد که نافرمانی نکند و بیراه نرود و به رسالت خیانت نکند هرچند سپس این تجلی از او درگذرد و او به هر کجا برود و در هر زمان و مکانی زندگی کند آیا چنین انسانی دیگر می تواند نافرمانی کند؟ میتواند بیراه برود؟ یا هر دم چهره ولیّ امرش را به یاد می آورد در حالی که دارد از او بیعت می گیرد؟ هر یک از ما می تواند این کار را انجام دهد؛ ولی در لحظه تجلی، در لحظه گشایش.
هر انسانی در میان ما، لحظه دیدار امام (ع) را هرچند یک بار در زندگی تجربه میکند، بدون آن که امام (ع) را ملاقات کند. باید بکوشیم که این یک یا دو یا سه بار تکرار شود؛ چون ممکن است پیوسته این لحظه را زندگی کنیم. این امری محال نیست، بلکه امری ممکن است. موضوع، آماده و مهیاشدن برای آن است که این لحظه را زندگی کنیم، برای آن که این لحظه از زندگی مان را گسترش دهیم تا سراسر زندگی مان را فراگیرد یا بخش بزرگی از زندگی مان شود.
با این وجود حتی در حالت گسترش نیافتنِ این لحظه، حتی در حالت وجود بسیاری از لحظه های زندگی در این دنیا که در آن ها با خواست ها و خواسته های دنیوی به سر می بریم، باز باید آن لحظه سرمایهای درون ما بیافریند، باید بذر پایداری و عصمت را درونمان بکارد؛ نیرویی که ما را توانمند سازد تا آن جا که اسلام می گوید «نه»، «نه» بگوییم و آن جا که می گوید «آری» ،«آری» بگوییم؛ وقتی اسلام می گوید «پیش نرو»، پیش نرویم و وقتی اسلام می گوید «پیش برو»، پیش برویم. این لحظه را باید غنیمت بشماریم و ذخیره اش کنیم تا به تدریج این مفاهیم به حقایق دگرگون شوند و این حقایق به محسوسات تحول یابند و این محسوسات در وجودی جلوه کنند که با تمام عواطف و احساسات و تأثرپذیری هایمان در درازای شب و روز با آن زندگی میکنیم.
این تجربه ای از برای ماست؛ یعنی برای ما و در میان خودمان؛ مایی که بسیار به آن نیازمندیم؛ چون فرض این است که ما همان کسانیم که باید برای مردم تبلیغ کنیم و ماییم که باید نور رسالت را بر مردم بتابانیم و ماییم که باید راه و روش را رسم کنیم و نشانه های راه را برای امت و مسلمانان مشخص کنیم. از این رو بسیار نیازمندیم تا راه برای خودمان به طور حسی روشن شود؛ به نزدیک ترین گونه روشنی به روشنایی راه نزد پیامبران. بی جهت و اتفاقی نیست که پیشوای راه، انسانی بوده که پیوسته با وحی زندگی می کرده است؛ زیرا ناگزیر بوده راهش را با بالاترین درجه ممکن از حس پی گیرد تا بیراه نرود و دست نکشد و تباه نشود، تا مایه گمراهی دیگران نشود. این اتفاقی نیست.
بنابراین ما باید به بیشترین درجه ممکن از آن حس بسته به شرایط و محدودیت هایمان آزمند باشیم. باید دعا کنیم، باید همواره در پیشگاه خداوند متعال زاری کنیم تا راه را بر ما بگشاید و نشانه های راه را پیش چشممان گذارد و راه را با دیدن چشم به ما بنمایاند، نه فقط با دیدن عقل. همچنین راه تجسم بخشیدن به این ارزش ها و آرمان ها و این راه را چونان امری محسوس برایمان بنمایاند؛ برای همه پیچ وخم ها و همه دشواری های راه و همه آن چه ممکن است در درازای راه رخ دهد. باید در این اندیشه باشیم که در این راه به بیشترین درجه ممکن از روشنی دست یابیم. این درباره ما نسبت به خودمان است.
پند مطلوب چیست؟
و اما پندی که ما باید در رابطه با دیگران برگیریم؛ ما نیز باید به این بیاندیشیم که به هدایت دیگران تنها از راه ارائه مفاهیم و اعطای نظریه های محض و نگارش کتاب های ژرف چشم نداشته باشیم . ارائه نظریه های محض و نگارش کتاب های ژرف بس نیست . ارائه سخنرانی های نظری کافی نیست .
[بلکه] بر ماست تا اثرگذاریمان در دیگران را در سطح حس نیز تحقق بخشیم. باید کاری کنیم که دیگران از ما تأثیر حسی بگیرند و در این راه از هر وسیله ای که از آن تأثیری پاک و پالوده و دینی می گیرند استفاده کنیم؛ چراکه دیگران نیز همانند ما هستند. دیگران نیز بشرند و بشر بیش از عقل با حس تأثر می پذیرد.
پس بر ماست که بیش از تکیه بر آن دستاورد، به این دستاورد تکیه کنیم. صد کتاب نظری با یک زندگی که در پیروی از راه پیامبران نمود یافته هرگز برابر نیست. هنگامی که زندگی این چنینی را با وجودت، با وضعیتت، با اخلاقت و با ایمانت به دوزخ و بهشت زندگی کنی، هنگامی که ایمانت به دوزخ و بهشت به مرتبه حس، به مرتبه مراقبت شدید و به مرتبه عصمت فرو آید، امری محسوس می گردد. این چنین ایمان امری محسوس می شود و در این هنگام دیگران را جذب می کند و بر دیگران پرتو می افکند.
پس بر ماست که در زندگی مان با دیگران و در اثرگذاریمان بر دیگران تنها به تأثیر در سطح نظریه ها چشم ندوزیم. این عامل گرچه ضروری است اما کافی نیست. بلکه ما باید بر اثرگذاریمان در سطح نظریه ها، پالودن جان هایمان را و کامل کردن روح هایمان را و نزدیک سازی رفتارمان به رفتار انبیا علیهم السلام و اوصیا را نیز بیافزاییم تا بتوانیم با بودنمان آن ارزش ها و آرمان ها را در برابر حس دیگران تجسم بخشیم؛ پیش از آن و یا هم زمان با آن که این ارزش ها و آرمان ها را به دست عقل های دیگران می دهیم.