هر سال ماه رمضان برای بچهای که میخواست برای اولین بار روزه بگیرد، دکتر به خانه میآمد تا قلب بچه ها را معاینه کند. همین جوری نمیشد ما روزه بگیریم. باید خاطرشان جمع میشد که ما میتوانیم.
هر سال ماه رمضان برای بچهای که میخواست برای اولین بار روزه بگیرد، دکتر به خانه میآمد تا قلب بچه ها را معاینه کند. همین جوری نمیشد ما روزه بگیریم. باید خاطرشان جمع میشد که ما میتوانیم. حالا ندیده ام از این رسمها باشد. اما در خانۀ ما از آن زمان، این برنامه به راه بود.
خود من یادم است دکتر قلبم را معاینه کرد. فشارم را دید. 12 بود. گفت خیلی عالی است، میتواند روزه بگیرد. اما سه سال بعد، زمانی که خواهرم رباب سال تکلیفش شد، دکتر تشخیص داد فشار خونش پایین است، ضعف عمومی دارد و نمیتواند روزه بگیرد.
پدر این را رعایت می کردند که به امر دکتر، بچهای که ضعیف است، یک دوسه سالی را روزه نگیرد تا حالش جا بیاید.
سفرۀ افطار در حیاط پهن میشد. پدرم در حیاط مینشستند و به آسمان نگاه می کردند تا وقت مغرب بشود و خیلی زودتر از وقتی که الان میگویند مغرب شده، اعلام میکردند که وقت افطار است. نه اینکه روز تمام نشده باشد، ولی مقید بودند که این بچهها الان همه روزه میگیرند و در اعلام وقت افطار وسواس نداشته باشند.
آن زمان که یخچال نبود، هندوانهها را در حوض میانداختند. حتماً هر روز برای هر بچهای که روزه میگرفت، خوراکی مخصوصی میخریدند. مثلاً گفته بودند برای من دو سیخ کباب میآوردند.
سال اول روزه هم حتماً برای بچهها کادو میگرفتند. این از واجبات خانۀ ما بود. اولین سالی که بچهها روزه میگرفتند، حتماً باید آخر ماه رمضان یک کادو به آن ها می دادند.
منبع: مصاحبه گروه تاریخ شفاهی مؤسسۀ امام موسی صدر با خانم فاطمه صدر