با این که من خیلی کوچک بودم، اما یادم هست که همۀ مربیها با ما ماندند، و هیچ کس به خانهاش نرفت، و خدا را شکر همه سالم و زنده ماندیم.
یادم هست در جنگ شانزده روزه، من در مؤسسه بودم. تازه من را به مؤسسه آورده بودند. گلوله باران خیلی شدید بود. فکر کنم به مؤسسه هم اصابت میکرد. ما صدای رگبارها را میشنیدیم. ما را به زیرزمین میبردند، و دورتا دور پنچرهها را کیسۀ شن میگذاشتند تا به ما آسیبی نرسد.
تمام مربیها پیش ما میماندند، با اینکه همه مجرد بودند و میتوانستند به خانههایشان برگردند، اما همه ماندند.
با اینکه من خیلی کوچک بودم، اما یادم هست که همۀ مربیها با ما ماندند، و هیچ کس به خانهاش نرفت، و خدا را شکر همه سالم و زنده ماندیم.
منبع: آرشیو مؤسسات امام موسی صدر