طاهره صدر می گوید: «پدرم مثل قدیمیها اینطور اعتقاد نداشتند که دختر را باید زود شوهر داد. دخترها خیلی برایشان عزیز بودند.»
طاهره صدر، دومین دختر آیت الله سید صدرالدین صدر در خاطره ای که در صفحه ۱۱۰ کتاب «۷ روایت خصوصی» منتشر شده، از ارتباط عاطفی با پدرش گفته است. بخشی از خاطره او را در ادامه می خوانید.
«ازدواج من خیلی زود بود، ولی یک طوری شد که ... شوهر من پسر یا نوۀ عموی ما بودند و به خواستگاری همشیره میآیند و پدرم هم فکر میکرده خواستگار قبلی منصرف شده و قضیه تمام شده است. بنابراین، به این خواستگار قول میدهند و بعد از اینکه قول میدهند، آقای سلطانی تشریف میآورند. و چون پدرم به هردو قول داده بودند، چارهای نداشتند.
البته، آنها از اول نظرشان روی من بوده است اما به آنها گفته بودند که سن من کم است و وقت ازدواج من نیست. ولی وقتی کار به اینجا رسید، چارهای جز این نبود و خیلی متأثر بودند از اینکه من اینقدر زود ازشان دور میشدم. طوری بود که وقتی بعد از عروسی من را به تهران آوردند ساعت ۴ بعدازظهر از خانه بیرون آمدیم پدرم تا غروب ۸ مرتبه آب خورده بودند و اشک چشمشان بند نمیآمده.
هربار هم که از تهران میرفتم دستشان را باز میکردند و من را در بغل میگرفتند، بعد از اینکه یک کم در کنارشان مینشستم، زمین را سجده میکردند. چون یک خورده ازدواج من به میلشان نبود دلشان شور من را میزد. حتی در قم برای من خانه اجاره کردند. برایم کارگر فرستادند و شاید حدود دو سال خانه ماندیم اما حاج آقا شوهر من* نتوانست در قم بماند و چون برنامهاش در تهران بود، به تهران برگشتیم.
میخواهم بگویم پدرم مثل قدیمیها اینطور اعتقاد نداشتند که دختر را باید زود شوهر داد. دخترها خیلی برایشان عزیز بودند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی صدرعاملی