مرحوم آیت الله صدر را میدیدم که در حیاط کنار حوض کوچکی نشسته بودند و با دقت حرکت مورچهها را تماشا میکردند.
یادم هست تابستانها برای بازی با صادق۱ به منزل آیتالله سید صدرالدین صدر میرفتم. چیزی که در ذهنم هست بیماری طولانی مدت آیتالله صدر است. هروقت ما برای بازی به آن خانه میرفتیم به ما میگفتند سروصدا نکنید آقا استراحت میکنند.
اما از آن روزها صحنههایی را به یاد میآورم مثلاً یادم میآید که مرحوم آیت الله صدر را میدیدم که در حیاط کنار حوض کوچکی نشسته بودند و با دقت حرکت مورچهها را تماشا میکردند.
کیسه پارچهای پر از شکر دستشان بود خدا میداند که من یادم نمیرود که این شکر را با دو انگشت در مسیر این مورچهها میریختند و من الآن یادم هست که مورچهها دانههای شکر را به دهانشان میگرفتند و به ردیف راه میرفتند و ایشان هم با لذت اینها را نگاه میکردند و من این صحنه را هیچ وقت فراموش نمیکنم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱.مرحوم دکتر سید صادق طباطبایی