مصاحبه امام موسی صدر در تاریخ ۸/۶/۱۹۶۹ با روزنامه الدستور، پس از آنکه به ریاست مجلس اعلای شیعیان انتخاب شد. در این مصاحبه به تاریخ شیعه در لبنان، تاثیر ایمان در سرنوشت انسان معاصر و بهبود اضطراب ذاتی او، نقش انسان به عنوان جانشین خدا در جهان خلقت پرداخته شده است.
از انتخاب شما بـه مقام ریاست مجلس اعلای شیعیان در محافـل شیعه و غیرشیعه استقبال خوبی شد و علت این استقبال آن است که شما تواناییِ انجام دادن کار و به نتیجه رساندن آن را دارید. اکنون چه برنامهای آماده کردهاید و قصد انجام دادن چه کاری را دارید؟
o من به سبب انتسابم به شیعه احساس عشق و قدردانی و مسئولیت میکنم. چون به تاریخ این فرقه مینگرم، صفحات درخشانی میبینم که بر تواناییهای فرهنگی و تمدنی و انسانی این مذهب، که کمنظیر هم هست، دلالت میکند. سپس، گذشته را با امروز مقایسه میکنم و چیزی که آرزوها و خواستههای من و شیعیان را ارضا کند، نمییابم. نیز میدانم که امکانات و توانمندیهای افراد این فرقه از گذشته کمتر نیست و بیشتر است.
حال من، بهمقتضای عشق و مسئولیتی که دارم، به علت این تفاوت میاندیشم و میبینم که علت آن فقدان سازماندهی و تشکیلات است. مجلس اعلای شیعیان نیز شیوه لبنانی برای ساماندهی امور شیعیان است.
از طرف دیگر، من هم مثل هر فرد مؤمن به خدا و دینش یکی از تکالیف واجب خود را تلاش پیوسته برای خدمت به بندگان خدا در ابعاد معنوی و اجتماعی آنان میدانم و معتقدم که این خدمت زمانی محقق میشود که وضعیت این گروه مؤمن که رسیدگی به برخی از امور آنان به من واگذار شده، به سامان برسد.
من به این امت به صورت عام و به لبنان بهطور خاص احساس عشق و سرافرازی و مسئولیت میکنم و دریافتهام خدمتی که میخواهم انجام دهم بالاتر از توان محدود من است. بنابراین، اگر در سازماندهی نیروهای این دسته از هموطنانم سهمی داشته باشم، درواقع، به برخی از تکالیف خود عمل کردهام: «الخُلقُ کُلُّهُم عِیالُاللهِ وَ إن اَحَبَّهُم النّاسَ إلیه أنفَعُهُم لِخَلقِهِ» [۱] (همه مردم عیال خدایند و محبوبترین مردم نزد خداوند کسی است که به عیالش سودمندتر باشد.) و در این هستیِ منظم نمیتوان بهطور کامل به کسی نفعی رساند مگر از طریق تشکیلات و سازمان.
شیعیان در لبنان
تاریخ شیعه در لبنان از چه وقت آغاز میشود؟ آنان از کجا آمدند و چگونه به جنوب لبنان و سرزمین بقاع رسیدند؟ اولین شیعهای که به اینجا آمد که بود؟
o از یک سال پیش به سفارش دانشگاه استراسبورگ در پی پاسخ به این پرسشِ بهخصوص برآمدهام و یک نسخه از آن را هم برای روزنامه النهار خواهم فرستاد. اما بهطور خلاصه عرض میکنم که تشیع در لبنان از نیمه اول قرن نخست هجری آغاز شد. انتشار شیعه در لبنان از طریق یاران پیامبر بود که برای دعوت مردم به دین اسلام به سرزمین شام مسافرت میکردند. این عده در روزگار پیامبر به نام شیعه علی معروف شده بودند: افرادی همچون ابوذر غفاری و سلمان فارسی و عدهای دیگر. سپس، این حرکت ادامه پیدا کرد و به دست بعضی از صحابه بزرگ پیامبر و تابعینی که با حکومت مدینه و کوفه هماهنگی نداشتند، رشد کرد. اینان بر ضد اعمال و رفتار حکام شوریدند و، در مقابل، حکام نیز آنان را به سرزمین شام تبعید کردند. بهعلاوه، علل دیگری همچون جنگ امام علی در صفین و واقعه شهادت امام حسینع و انتقال اهل بیت او به این مناطق و عبور اجباری آنان از این مناطق و بازتاب این حادثه در میان مردم و دیگر مواردی از این قبیل، سبب شد تا شیعیان به این مناطق روی آورند و در آن رشد کنند. تشیع، پس از گذشت یک قرن و نیم از این تاریخ، به عصر طلاییِ خود رسید و بر این منطقه، از جمله لبنان، سیطره یافت و در تحولات فرهنگی و مدنی و هنری این منطقه نقش عظیمی ایفا کرد.
سپس، تشیع در طول هفت قرن یا بیشتر با سرکوبهای فرقهای و استعمار مواجه شد و باز هم در این مدت میبینیم که نقش برجستهای در عرصههای انسانی داشته است، تا آنجا که مثلاً یکپنجم علمای شیعه و کتابهای تألیفی آنان در جهان از لبنان است.
بدون تردید، این سرکوب درازمدت نیز بر شیعیان تأثیرگذار بود و آن وضعیت ناگوار پیش از زمان استقلال لبنان را ایجاد کرد. وضعیتی که پس از کسب استقلال بهسرعت در حال تغییر است. ما امیدواریم سازماندهی و رسیدگی به امور شیعیان فصل جدیدی در تاریخ شیعه باشد.
آیا میتوان فهمید که شیعیان کی هستند و به چه میاندیشند؟
o درباره اوضاع شیعیان در حال حاضر آنچه میتوانم مختصراً در این گفتگو مطرح کنم آن است که آنان لبنانیهایی بسیار مخلص و وفادارند. به سرنوشت مشترک اعراب ایمان دارند و احساس مسئولیت میکنند و مسئله اصلی خود را مسئله طمعهای صهیونیستها میدانند. اما درباره صفات اخلاقی آنان از فرد دیگری بپرسید، چرا که تعریف از خود پسندیده نیست. از نظر اجتماعی، بهرغم آنکه بیشترین آمار بیسوادی متعلق به آنان است، برای یادگیری به طرز بینظیری آمادهاند و باز از همین رو برای بهبود بخشیدن به وضع اجتماعی خود در زمینههای مختلف تلاش و پشتکاری پایانناپذیر دارند.
آیا تشیع برای پریشانیهای انسان معاصر جوابی روشن و واضح دارد؟
o مذهب شیعه که در همه اصول و مبادیاش مذهبی است اسلامی، ایمان دارد که دین همان فطرت است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا.» [۲] از این رو، انسانْ کانون و مرکزِ توجهِ همه تعالیم اسلامی است. اما انسانیت در همه جوانب و ابعاد خود، غالباً، تحت تأثیر اوضاع اجتماع و محیط و منافعی است که در آن بهسر میبرد، و همین امر خود بر ضرورت آسمانی بودن دین تأکید میکند. از همین رو، میبینیم در تعالیم اسلامی درباره واقعیت ذاتی انسان و مراحل زندگی مادی او مطلقاً تجاهلی نشده است، بلکه نیازهای انسانی مقدساند و برآورده کردن آنها از جانب خدا نعمت است، و حد و مرزهای صحیح آن از تعالیم دینی محسوب میشود.
اما به نظر من انسانِ پریشان و مضطربِ معاصرِ ما، از زمان آغاز تحول عظیم در صنعت و تمدن و مشارکت عمومی بشر در امور جهان و فناوری و ایجاد سازمانهای گوناگون به چنین حالتی رسید، زیرا این انسان تصور کرد که معبود دیگری غیر از خداوند پیدا کرده است و به علم و صنعت و دیگر دستاوردهای تمدن صفت مطلق بودن بخشید و خدا را انکار کرد و او را در عالم طبیعت غیرمؤثر خواند. درنتیجه، نقش خدا در آفرینش به صورت یکی از عناصر شیمیایی در آزمایشگاه یا چرخی از چرخهای کارخانه یا مادهای زراعی برای سرسبزی زمین درآمد.
انکار خدا
آیا توجه انسان به تولید و اکتشاف و پیمودن راههای ناشناختـه و تلاش برای شناخت، انکار خدا محسوب میشود؟
o این انسانی که خدا را انکار کرد و به مصنوعات و دستاوردهایش (بتهایش) صفت خدا را داد، بهسرعت احساس اضطراب کرد، چرا که علم و صنعت و قوانین وضعی مربوط به آنها همه و همه ناپایدار و متزلزلاند و در طول تاریخِ تکامل متحول میشوند. درنتیجه، انسان ثَبات و آرامش خود را، که جز با ایمانِ مطلق بهدست نمیآمد، از کف داد. زمانی این مسئله پیچیدهتر شد که سرعت این تحولات بیشتر شد و نظریات علمی و اجتماعی و اکتشافات تازۀ مؤثر در تغییر حیات انسانی پیدرپی دگرگون شد. اضطراب زمانی پدید آمد که انسان به آب یا هوا تکیه زده بود. بنابراین تفسیر، من معتقدم که انسان اگر ایمان کاملی داشته باشد و در ذهن خود نقش حقیقی خدا در جهان را به او باز پس دهد، نه آنکه او را جانشین اسباب و عوامل مادی قلمداد کند، بلکه او را خداوند خالق اسباب و مسببات و سببیت بداند و به او ایمان بیاورد و، سپس، به دستاوردهای تمدنش، از علم و سازمان و صنعت تا فلسفه و هنر، ابعاد حقیقی آنها را ببخشد، در این صورت احساس قدرت و ثَبات خواهد کرد و از زندگیاش لذت خواهد برد و از دستاوردهایش بهرهمند خواهد شد. تردیدی نیست که این امر به تکوین تمدنی جدید نیازمند است که فقط بر پایه ماده قوام نمیگیرد و، علاوه بر آن، از نو نیازمند به تربیت انسان هم است.
در قرآن کریم آمده است که انسان خلیفه خدا بر روی زمین است. آیا معنای این عبارت آن نیست که انسان نقش برجستهای در کار آفرینش دارد؟ آیا خلقت جز در نتیجۀ اضطراب انجام نمیگیرد؟
o در پرتو جوابی که به پرسش سابق شما دادم و نیز پس از پذیرفتن این نکته که انسانِ مخلوق خدا تنها عنصری است که در تحول جهان نقش دارد، میگویم که امکانات انسان، بنابر تعبیر شما، در زمینه تولید و خلق حد و مرزی ندارد. مفهوم کلمه خلیفهالله آن است که نقش انسان رشد میکند و تا بینهایت وسعت مییابد و تردیدی نیست که نقش او، که همان مسخر کردن نیروهای جهان پس از اکتشاف آنهاست، نقشی است هماهنگ با آرزوها و بلندپروازیهای انسان نامتناهی و اینکه انسان را هیچ حد و مرزی نیست تا احساس مزاحمت به او دست دهد. اما انسان بزرگی که این نقش را ایفا میکند ذاتاً مخلوق خداست و اگر روزی بخواهد خود را از این واقعیت برهاند خودش را نقض کرده است؛ همانگونه که دستاوردهای انسان از نظر کمّی و کیفی و شمول به هر درجهای که برسد باز از حوزه انسان و اینکه ساختههای دست انسانی است پا فراتر نمیگذارد؛ حتی اگر این مصنوعات انسانی در حیات او تأثیر بگذارند و با او تعامل کنند و نحوه زندگی او را دگرگون سازند. اینچنین است که انگیزۀ آنچه شما آن را خلق کردن بهدست انسان مینامید، همواره بلندپروازیهای انسان و اکثراً نیازهای اوست. اما این اضطراب از آنجا ناشی شد که انسان به نیازهای معنوی و ملزومات ایمانش توجه نکرد. از این رو، ایمان ضعیف شد و رخت بربست، یا به شبهایمان تبدیل گردید. درنتیجه، به علت فقدان ایمانی زنده، احساس جدایی از هستی و غربت سراسر وجود انسان را فراگرفت و به اضطراب مبتلا شد. دستاوردهای فراوان او هم وی را سودی نبخشید.
اضطراب نخبگان
آیا ایمان به خدا در حکم پیوند کلی انسان به اوست و آیـا ایـن پیوند ریشههای اضطراب او را از میان میبرد؟ و اگر اینطور باشد اضطراب انسانهای بزرگ را، که اساس ایمان شناخته میشوند، چگونه تفسیر میکنید؟
o پیوند کلی به معنای مشخص کردن حد و مرز جایگاه انسان در هستی و آفرینش است، و تبیین و تعیین مسیر کلی رسالت زندگی نتیجه طبیعی ایمان به خدا و درمان اضطراب اوست. اما معنای این سخن محدود کردن حرکت انسان و ابعاد فعالیتهای حیاتی او نیست. از این رو، انسان مؤمن با مشکلات بسیاری در راه روبهرو میشود و حیران میماند و در تجربهها خطا میکند. اما در چنین مواقعی، به قول ما، احساس اضطراب ذاتی نمیکند، بلکه اضطراب او نتیجه حتمی توقعات متعالی او و نارضایتیاش از آن چیزی است که در پیرامون او جریان دارد. همچنین، ممکن است ناشی از تلاش همیشگی وی برای ساختن آیندهای بهتر باشد. به عبارتی دقیقتر، قلب این انسان، مطمئن و در پایگاهی تزلزلناپذیر قرار دارد و به آینده مینگرد و این صفت مردان بزرگِ سازنده تاریخ است. اما انسان بزرگی که دچار اضطراب ذاتی میشود و در حالت شک و تردید قرار دارد، نمیتواند در ساختن آینده مشارکت کند، زیرا مسیر حیات او که قبل از وی آغاز شده و با ذات او ادامه مییابد، هنوز معین نشده، لذا دست و پا میزند. البته، انکار نمیکنم که عدهای از مردان بزرگ که دچار اضطراب هم بودهاند خدماتی به انسانیت کرده و ارمغانهایی به او عرضه داشتهاند. اما من مایلم این خدمات را ثمره ریشههای ایمان در عقل باطنی آن یا ضمیر ناخودآگاهشان بدانم که آنان را راهنماست.
آیا اعتقاد ندارید که عوامل اجتماعی و فردی، همچون عشق و روابط جنسی و سرگذشت آدمی، ایمان را متزلزل میکند و انسان مؤمن را در میان چندین گرایش سرگردان میکند؟
o گمان میکنم در گفتگوی قبلی خود به این مطلب هم اشارهای کردهام. احساس عشق و روابط جنسی و نیازهای بشری و اندیشه درباره سرنوشت، همه از ژرفای وجود انسان سرچشمه میگیرد و ایمان نیز برای این نیازها پاسخ و رهنمودهایی دارد. اگر انسان به این پاسخها و راهحلها و رهنمودها توجه کند، ایمانش نیرو میگیرد، وگرنه ایمان او هم ضعیف میشود. البته، تعامل و هماهنگی احساسات انسانی با یکدیگر انکارشدنی نیست، اما درباره همان شمار اندک بزرگمردان شاید بتوان آنان را با این قاعده کلی تفسیر کرد که توجه بیش از حد به هر بُعد از ابعاد وجودی منجر به رشد بیش از حد آن بُعد نسبت به سایر ابعاد و نیازها و توانمندیها میشود.
گرایش دینی و ناسیونالیسم
آیا گرایش دینی و ناسیونالیسم که هردو بـر اهمیت ایمان تأکیـد دارند، با هم تعارضی ندارند؟
o اگر ناسیونالیسم بر اساس ایمان به برتری عنصری بر دیگر عناصر تکیه کند، ما آن را نژادپرستی میخوانیم. ناسیونالیسم به معنی گردهم آمدن عدهای از بنیبشر است که صاحب تاریخی مشترک و آمال و دردهای مشابه و فرهنگی نزدیک به هماند. زبان تأثیر بسزایی در این گردهم آمدن دارد. این ناسیونالیسم مرحلهای طبیعی در زندگی انسان، مرحلهای بین انسان فرد و انسان جهانی، بهشمار میآید. شکی نیست که پایه تکوین جوامع بر تعامل و مبادله تجربیات و در اختیار گذاردن دستاوردها میان انسانها استوار شده است. ناسیونالیسم در تکوین این تواناییها نقش بزرگی دارد. این تعریف و تفسیر از ناسیونالیسم بهطور حتم با تعالیم دینی منافات ندارد. قرآن کریم میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ.» [۳] بنابراین، وجود قبایل و شعوب و نظایر آنها تا زمانی که مبدأ شناخت و آشنایی باشند، یعنی شناخت هر گروه از گروه دیگر، که به همکاری و تعامل میان آنان منجر میشود، امری است که مد نظر دین است.
آیا معتقدید که مناسب و مفید است که دین از حکومت جدا شود؟ اگر نه چرا؟
o این بحث، بحثی علمی و تاریخی و بسیار گسترده است. از شما میخواهم با توجه به کمبود وقت آن را به زمان دیگری موکول کنید تا من برای شما و روزنامه گرامیتان در این باره تحقیقی جامع ارائه کنم.
آیا شما با دخالت علمای دین در سیاست موافقید؟ محذورات این دخالت و عواقب آن چیست؟
o امروز عصر (چهارشنبه چهارم ژوئن) بیانیهای در همینباره از جانب مجلس اعلای شیعیان صادر میشود که میتوانید آن را خلاصه و به این مصاحبه اضافه کنید.
چه فرقی یا تناقضی، البته اگر بتوان تناقض نامید، در میان شیعیان و اهل تسنن هست؟
o در میان شیعه و سنی مطلقاً تناقضی وجود ندارد. هر دو مذاهب یک دیناند. من ماه پیش مقالهای درباره این موضوع به ضمیمه روزنامه النهار فرستادم. همچنین، در یک سخنرانی که در منشورات بنیاد هماندیشی لبنان (الندوه اللبنانیه) هم چاپ شده است، بهتفصیل به این موضوع پرداختهام.
پرسشهای دیگری داشتیم دربارۀ فعالیتها و همکاریهای انسان در جامعهاش و ذوب شدن او در جامعۀ واحد و، همچنین، موضع فردی از یک مذهب در قبال فردی دیگر از مذهبی دیگر، ولی شمار دیدارکنندگان در محل مصاحبه فزونی گرفت و فرصت گفتگو با علامه صدر نیز کم بود. از این رو، وی پاسخ به این سؤالات را به زمانی موکول کرد که فرصت بیشتری وجود داشته باشد.
پی نوشت ها:
[۱]. مجلسی، محمدباقر، همان، ج۹۳، ص۱۶۰.
[۲]. «به یکتاپرستی روی به دین آور. فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است.» (روم، ۳۰)
[۳]. «ای مردم، ما شما را از نری و مادهای بیافریدیم و شما را جماعتها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بشناسید. هرآینه گرامیترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست.» (حجرات، ۱۳).