این اواخر دور از جون و چشم بد دور، ما سرگرم یک مبارزه با دولت شدهایم و هر مدتی مییتینگی با پنجاه هزار، صد هزار [نفر] یا بیشتر و کمتر و گاهی مسلح بپا میکنیم و یاد ایام جوانی تو را و مرحومان را تجدید کردیم. مطلوب بهبود وضع شیعیان لبنان است.
بسم الله
برادر عزیز و سرور مهربان و عموزادۀ نازنین و آسایش دل و جان و امید شکوفا و درخشنده، قربانت بروم.
من در پاریس در کنگرهای شرکت کردم و سپس سر راه به صادق که فعلاً در شهر باخومِ آلمان با خانوم و دختر کوچولویش زندگی میکند، سری زدم و بهتر بگویم: سری بخم زدم و امشب هر دو ساعتها به یاد تو بودیم و دلهامان به سوی محبت و مجلس و محفل و رعایت و عنایتت پر میکشید، بهخصوص آنگاه که کلمۀ «آفی درزن» [۱] را شنیدیم.
نامهای در لبنان به وسیلۀ یکی از دوستان که گویا جرئت آمدن سراغ ما را نکرده بود، از آن عزیز دریافت کردم، ولی لابد میدانی که دربارۀ ما و تنبلی... چیزی شنیدهای. به علاوه این اواخر دور از جون و چشم بد دور، ما سرگرم یک مبارزه با دولت شدهایم و هر مدتی مییتینگی با پنجاه هزار، صد هزار [نفر] یا بیشتر و کمتر و گاهی مسلح بپا میکنیم و یاد ایام جوانی تو را و مرحومان را تجدید کردیم. مطلوب بهبود وضع شیعیان لبنان است، دفاع از جنوب لبنان است و پارهای مسائل دیگر. داستانی است... این هم خود مزید بر علت است ولی خدا شاهد است، آنقدر دلم تنگ است که حد ندارد. نمیدانم چرا مدتی است توفیق دیدارت را نداشتهام. گفتهاند چندی قبل به پاریس رفته و به ماها سری نزدی! ایوالله!
خوب، برادر جان، رفقا چطورند... امیرزا ابرام، خادمی، علی جان، آقا هاشم، برادر، شهلا خانم، بابا، دایی، همه و همه چطورند؟ این اتاق گوشهای چطور است؟ صندوقخانه به چه حال است؟ حوض، قلیان، در، پرده؟ وای که چه دلم تنگ شده است.
الان صادق گفت علی را گرفتهاند. امیدوارم خیر باشد. از اینجا شنیدهام که [...] احتیاج به نصیحت دارد. جوانهای ما خیلی از او رنجیده هستند. اگر نامهای از شما یا از میرزا ابرام برایش نوشته شود و او را نصیحت کنند، خوب است.
سلام به همه برسان، قربانت، موسی صدر
------
[۱]. به معنای «خداحافظ» در زبان آلمانی است.
* قسمتهایی از متن نامفهوم یا ناخواناست که با علامت [...] مشخص شدهاند.