خسرو باقری گفت: امام موسی صدر برای کاهش خشونت در لبنان استراتژی مدارای معرفتشناختی را به کار گرفت و ما نیز باید برای کاهش تروریسم و خشونت در منطقه این استراتژی را به مدارس ببریم و سرلوحه برنامههای آموزشی ما باشد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، چهل و ششمین درسگفتار اندیشه و عمل با موضوع «حدود و ضرورتهای مدارا با ادیان و آیینها: تبیینی از دیدگاه تربیتی امام موسی صدر» عصر چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۶ با سخنرانی دکتر خسرو باقری، در محل موسسه برگزار شد. مشروح این سخنرانی را در ادامه میخوانید.
ضرورتهای بحث درباره امام موسی صدرامام موسی صدر به معنای واقعی کلمه اهل تعلیم و تربیت نبود و البته نیز نمیتوان او را فیلسوف تعلیم و تربیت هم نامید. با این اوصاف امام صدر به عنوان یک مصلح اجتماعی کارهایی کرد که به معنایی غیررسمی شکلی تربیتی داشت و من به آن کارها از زاویه فلسفه تعلیم و تربیت نگاه میکنم. زمانی که از زاویه فلسفه نگاه کنیم در اصل داریم به ریشه یابی اعمال تربیتی از زوایای دیدگاههایی درباره معرفتشناسی، هستیشناسی و... میپردازیم.
امروزه ضرورت بحث درباره امام موسی صدر بسیار محسوس است. فرقهگرایی و گروهگرایی همچنان که همیشه بود، حربهای است برای مشغول کردن مردم و به راه انداختن نزاعها تا از رهگذر آن بهرههایی گرفته شود. در این سالهای اخیر دیدگاه فرقهگرایانه در میان مسلمانان شدت گرفته و نگاهها حتی در اختلافات جزیی هم باریک شده است. اما امام موسی صدر در نقطه مقابل این مسیر حرکت میکرد. او مدام از اشتراکات میگفت.
صحبت از اشتراکات در نظر امام موسی صدر، محدود به اشتراکات دینی نبود. او فراتر از ادیان به اشتراکات انسانی توجه میکرد و این مسئله بسیار مهمی است. در فرقهگرایی، انسان به ما هو انسان کم اهمیتترین موضوع است. بنابراین بحث امروز ما ضرورت تاریخی، اجتماعی و منطقهای دارد، چرا که نیاز به نگریستن به وضعیت انسانها از نقطهای فرادست حس میشود.
وحدت حقیقت و واقعیت در اندیشه امام صدردر اندیشه امام موسی صدر «مدارا» یکی از مهمترین کلیدواژههاست که او این مفهوم را به صورت بینالادیان، بینالفرق و... ترویج میکرد. من سعی میکنم اندیشه و عمل امام صدر را در قالبی فلسفی ارائه کنم.
امام موسی صدر به وحدتی میان واقعیت و حقیقت اعتقاد داشت. او این دو را در نقطه اوج خود یک چیز میدانست که از آن به «خدا» یاد میشود. به عبارتی در نظر او خدا به عنوان حق معرفی شده که حقیقتی در عین واقعیت است. واقعیت آن چیزی است که هست، اما حقیقت درست است که همان چیزی است که هست، اما از شایستگی وجود هم برخوردار است.
در دیدگاه امام موسی صدر خدا هستترین هستهاست و حقیقتترین حقیقتها. بنابراین این دو مفهوم در وجود خدا جمع شدهاند و میان آن دو فاصلهای نیست. در این حالت بحث ما در مرتبه هستیشناسی است که در آن، میان حقیقت و واقعیت دوگانگی وجود ندارد، اما اگر پایینتر بیاییم و وحدت تبدیل به کثرت شود چه اتفاقی رخ میدهد؟ یعنی در مراتب پایینتر از خدا که وجود منقسم شده و موجودات متکثر میشوند، حقیقت چه میشود؟
برداشت من از اندیشه امام موسی صدر این است که در این وضعیت حقیقت نیز به موازات واقعیت منقسم میشود. تمثیل آینه شکسته اینجا کاربرد دارد. هرکدام از تکههای شکسته شده آینه به همان اندازه که واقعیت دارند، حقیقت را بازتاب میدهند. انسانها نیز به اندازه واقعیت خود حقیقت را حمل میکنند و این پارههای حقیقت ممکن است به «حق» منتج شود.
حقوق موجودات از همان طبیعت یا واقعیتشان سرچشمه میگیرد. بنابراین در دیدگاه امام موسی صدر حق، حقیقت و واقعیت با هم هماهنگی دارند و به هر میزانی که موجودات از واقعیت برخوردار باشند به همان میزان هم از حق و حقیقت برخودارند. در اینجا جنبه هستیشناسی حقیقت در نزد انسانها مطرح میشود.
حقیقت معرفتشناختی و تعارض آن با حقیقت هستیشناختیاما در عالم انسانی «معرفت» هم مسئله مهمی است و انسانها به باور ویلیام جیمز اراده معطوف به باور دارند. حقیقت معرفتشناسی یا اپیستمولوژیک چه معنایی میدهد؟ اینکه در ذهن ما چه برداشتی از حقیقت وجود دارد باعث میشود تا وحدت میان آن سه مفهوم از هم گسیخته شود.
اگر فرقهای از میان فرقهها بگوید که حق فقط منم، یعنی حقیقت اپیستمولوژیک خود را بزرگتر از دیگران گرفته است و باقی را باطل میداند. در مقابل انسانی که هیچ حقی برای خود متصور نیست، حقیقت اپیستمولوژیکش کوچکتر است. به این ترتیب در عالم انسانی انشقاقی صورت میگیرد که نتایج آن بسیار مهیب است. این انشقاق از نیاز انسان به توضیح حقیقت اپیستمولوژیک خود ناشی میشود. چرا که انسان لازم است مشروعیت خود را توجیه کند.
در رابطه با سطوح واقعیت بشری در آثار امام صدر چهار سطح را میتوان نشانهیابی کرد: نخستین سطح «من» است. هرکسی به عنوان فرد خودش سطحی از واقعیت است و متناسب با آن یک حقیقت دارد. سطح دوم واقعیتهای «گروهی و فرقهای» است. آدمها اثبات کردهاند که فرقهگرا هستند. هرکسی عضو گروهی است و این بسیار مهم است. افراد یک فرقه مانندیک ارگانیسماند و با هم وحدت دارند. امام صدر هم این وجه را به عنوان یک واقعیت در نظر میگیرد که نباید آن را طرد کرد. بنابراین فرقهای بودن ضرورت وجود است که با فرقهگرایی تفاوت دارد.
«ملیت» سطح بعدی است که مقداری هم مستحدث دوره مدرن است. پیش از این دوره مردم به صورت فرقهها زندگی میکردند. در سطح چهارم نیز ما با واقعیت «انسانی» مواجه هستیم. اتفاق ناگواری که در این سطوح واقعیت میافتد حقهایی است که به صورت اپیستمولوژیک ایجاد میشود. در اینجا عدم انطباق صفحه حقیقت با صفحه واقعیت رخ داده و باعث مشکلاتی میشود.
مدارا از کلیدواژههای مهم اندیشه امام صدردر لبنان که عرصه اندیشه و عمل امام موسی صدر است حدود 20 فرقه وجود دارد. بر مبنایی که طرح کردم مناقشهای در میگیرد میان حقیقت فرقهای و حقیقت ملی. از آن طرف ممکن است که یک ملیت حقیقتها را صرف کند و ممکن است بین ملتها و سطوح انسانی نیز مناقشههای زیادی وجود داشته باشد. این عدم انطباق خشکترین هیزم برای استعمار است. اصل «تفرقه بینداز و حکومت کن» هنوز هم جواب میدهد. اینکه انسان بگوید من شیعه، سنی یا مسیحی هستم پس من حقیقتم، منازعه ایجاد میکند.
اینجاست که «مدارا» مطرح میشود و استراتژی بسیار مهمی است. مدارا یک معنای عاطفی و یک معنای معرفتشناختی دارد. مدارا به لحاظ عاطفی یعنی «کوتاه بیا» و این به عنوان یک اصل بسیار مهم است. بسیاری از دعواها و جدلهای ما بار عاطفی دارد و یا یک تحمل عاطفی حذف میشود. مدارا را باید به کار گرفت تا جهالت انسان به عدل تبدیل شود.
کسانی که به دنبال حقیقتند باید در مقابل رقبایشان مدارا داشته باشند. تنها انسانهای خودمحور این مدارا را ندارند. به طور کل این تکههای انسانی همه به هم نیاز دارند، چون هرکدام بهرهای از حقیقت را با خود دارند، بنابراین میتوانند با هم متحد شوند. این اتحاد از طرق گفتوگو حاصل میشود. به عبارتی انسانها بعد از گفتوگو میتوانند به هم بپیوندند. در مدارای معرفتشناختی اگر حرف همدیگر را بفهمیم، همدیگر را تکمیل کرده و پیروز میشویم.
مواردی که بیان شد صرفا صورتبندی نظری بود، اما قرائنی در زندگی امام موسی صدر وجود دارد که این صورت بندی نظری را تایید میکند. به عنوان مثال برخورد امام صدر با پیروان دیگر فِرَق برخوردی پذیرا بوده است. او در لبنان هیچگاه بیان نکرد که فقط ما شیعیان برحق هستیم. سخنرانی او در کلیسای کبوشین نشان دهنده قدمهای او در حوزه «مدارا» است. در آن سخنرانی نیز از سطوح انسانی سخن به میان میآورد و میگوید انسان را دریابید که در رنج است. رنج بشر باید مومنان را رنجور کند. چرا انسان به ماهو انسان برای برخی از دیندارها اهمیتی ندارد در صورتی که مورد کرامت و منزلت الهی قرار گرفته است؟
ارتباط فرق مختلف در لبنان که مدام با هم در جنگ و جدل بودند، با امام صدر خوب بود. امام کوشش میکرد تا منازعهها را مهار کند. اعتصاب غذای او یک مثال مهم در این رابطه است. در عین جامعیتی که در امام موسی صدر بود فراموش نکنیم که هدف مهم او قویتر کردن تشکل شیعیان است. این مسئله نشان دهنده تمایز فرقهای بودن انسان با فرقهگرایی در تفکر امام صدر است. امام صدر جمعی بین تشکل فرقهای در لبنان و سطوح انسانی قائل شد و از این طریق فرقهگرایی را نفی کرد.
تربیت گفتوگو محور را جدی بگیریمدر تعلیم و تربیت باید اعتقادات و منظومه فکری اندیشمندانی مانند امام موسی صدر را در نظر گرفت. یکی از مجراهای تربیت فرقهگرایی خود «تربیت» است.
در برنامه درسی مراکز تربیتی ما تا چه میزان احترام به انسان آموزش داده میشود؟ مشترکات انسانها چه میزان از کتابهای درسی در نظام آموزش و پرورش ما ایرانیان را تشکیل میدهد؟ تا چه میزان به کودکان و دانشآموزان میگوییم که بسیاری از اختلافهای میان انسانها حاصل زیستشان در جغرافیای خاص و... است. اصولا چقدر به آنها آموزش میدهیم که اختلاف میان انسانها یک امر طبیعی است؟
تفاوت واقعی میان حق و باطل است. سوال اینجاست که اختلافهای واقعی را باید چکار کرد؟ یک راه جدال است و راه دیگر گفتوگو و استدلال. میتوان گفتوگو را در مدارس به کودکان یاد داد. میتوان به آنها آموزش داد تا مشکلات خود را از طریق گفتوگو حل کنند. با گفتوگوی واقعی میتوان مدارای معرفتشناسی را به مدارس برد. باید به بچهها بحث منطقی را آموزش داد.
برخی اختلافهای واقعی حل شده و برخی هم حل نمیشوند. باید به فرزندانمان یاد بدهیم که اختلافاتی را که حل نمیشوند، مسکوت گذاشته و به سراغ موضوع بعدی بروند. بنابراین در زمینه استراتژی مدارای معرفتشناختی تعلیم و تربیت مسئولیت بزرگی را بر عهده دارد. کارخانه تولید تروریست در مدارس است. تروریستها در مدارس عقیدتی تربیت میشوند، چرا که در این مراکز است که انسان یاد میگیرد خود را فدای اعتقاداتش کند. باید در برنامه درسی این مدارس اهمیت به انسان را گنجاند.
امروزه اگر میخواهیم تروریسم، خشونت و جنگ را مهار کنیم باید استراتژی مدارای معرفتشناختی را به مدارس عقیدتی و حتی پژوهشگاهها ببریم. به طور کل این استراتژی باید در سرلوحه برنامههای ما در حوزه تعلیم و تربیت باشد. امام موسی صدر این مشی را در لبنان به کار گرفت و ماهم باید سعی کنیم این مسیر را ادامه بدهیم.