... هنوز برای خیلیها ناشناخته است. به خصوص برای نسلی چون من که هیچ
تصویری از او در ذهن ندارد. او از تبار علمایی بود که عالمانه و آگاهانه و
شجاعانه چون مرادش خمینی کبیر کوله بار جهاد خود را بر دوش نهاد تا ره گم
کردگان و خستگان بسیاری را امید و نشانه باشد. او خود را سرباز اسلام
مینامید، مصداقی از یک عالم روشن بین و زمانشناس و مجاهد بود و این همان
رمز شیفتگی بزرگ مردی چون چمران به اوست.
اشاره
«سرباز اسلام» که خود را به آن میخواند «مسیح لبنان» بود که مردم آن دیار وی را بدین نام میخواندند و نبودش برای جامعه نیازمند امروز زمان به عالمانی چون او بسیار احساس میشود.
بحث زیر گفتاری از این عالم وارسته در خصوص لزوم ساماندهی کار جمعی و تشکیلاتی در حرکت دینی و تبلغی است که در سال ۱۳۴۴شمسی یعنی حدود پنجاه سال پیش در مؤسسه دارالتبلیغ اسلامی قم در حضور بزرگانی چون آیات عظام شیخ مرتضی حائری، سید محمدباقر سلطانی طباطبایی، استاد شهید مرتضی مطهری، و جمع کثیری از علما و «فضلای ایراد شده است. به این امید که این گفتار روشنگرانه برای آن کسانی که هنوز تلقی روشنی از ضرورت کار تشکیلاتی ندارند و یا به ضرورتی دینی و عقلانی در این زمینه نرسیدهاند مفید و راهگشا باشد.
متن سخنرانی
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم. الرحمن، علّم القرآن، خلق الانسان، علّمه البیان، الشمس و القمر بحسبان، و النجم و الشجر یسجدان، و السماء رفعها و وضع المیزان، ألّا تطغوا فی المیزان (۵۵: ۱-۸)
برای بنده موجب بسی افتخار است که خارج از برنامه دعوت شدهام و آقایان اجتماع کردهاند تا به این سخنرانی گوش فرادهند. این افتخاری را که به بنده محول شده است تکریم و احترام فوق العادهای میدانم و از این بابت به خود میبالم.
البته آقایانی که این افتخار را به بنده دادهاند خیلی هم راه دوری نرفته اند. چون آخر، بر فرض هم که لیاقت ذاتی نداشته باشیم، یک سربازِ ازجنگ برگشتهایم. یعنی محل کار ما را خداوند متعال در جایی قرار داده که سینه به سینه در مقابل دشمن هستیم. کاملا تلخیِ کوتاهی کردن را حس میکنیم. ضربتهای شکننده و خردکننده دشمنان اسلام را از نزدیک لمس میکنیم. یعنی، بنا به اصطلاح جنگی، در خطّ مقدّم آتش هستم. خوب، اگر سربازی را که از جبهه برگشته مورد تکریم و احترام قرار دهند، کارِ نابهجایی نیست. امیدوارم که بتوانم، در این مدت خیلی کوتاه، خلاصهای از مشاهدات و اطلاعات خودم را به عرض برادران عزیزم که در اینجا تشریف دارند برسانم، تا إن شاء اللَّه مورد استفاده قرار گیرد و برای این مؤسسه، که به نظر بنده فجر امیدی در تاریخ تبلیغات شیعه است، ذخیرهای باشد، و نیز قدمی در راه به ثمر رسیدن این جهادها و فعالیتها.
نظم و انضباط از نظر قرآن
آیه ای را که در ابتدای سخنانم از سوره الرحمن قرائت کردم، مورد توجه قرار میدهم: و السماء رفعها و وضع المیزان. از این آیه چه چیزی به نظر آقایان میرسد؟ خداوند در مقام بیان نعمتهای خود، پس از ذکر چند نمونه، میفرماید که «آسمان را برافراشت». بعد میفرماید «و ترازو گذاشت»؛ و السماء رفعها و وضع المیزان. خدا آسمان را برافراشت و ترازو گذاشت. خداوند کجا ترازو گذاشت؟ این ترازویی که خدا گذاشته، آنگاه که آسمان را برافراشته، کجاست؟ شاید معنایش اینطور باشد که بنده میفهمم، که منظور از وضع المیزان این است که جهانی که خدا خلق کرده، و آسمانی که برافراشته، بر اساسی منظم، دقیق و حسابشده بوده است. یعنی خدا این جهان آفرینش را بر اساس حسابی دقیق، که با ترازو سنجیده شده، خلق کرده است. عالم منظم است. بهخصوص که قبل از آن به آیه الشمس و القمر بحسبان نیز اشاره شده است. یعنی خورشید و ماه پدیدههایی حسابشده هستند. منظور آن است که در این آیه اعلان شده است که ایّها الناس، این عالم بزرگی که ما در آن زندگی میکنیم، با نهایت دقت و نظم و انضباط برقرار شده است. یعنی نظم و انضباط بر جهان حکومت میکند.
خوب، چرا خدا این حرف را به ما میزند؟ ألّا تطغوا فی المیزان. برای اینکه ما هم اگر بخواهیم فرزند این دنیا باشیم، اگر بخواهیم زنده باشیم، اگر بخواهیم فعالیت و تلاشمان به ثمر برسد، و اگر دوستدار خلودیم، باید منظم کار کنیم. بَلبَشو و بینظمی، جز فنا در این دنیا، نتیجهای ندارد. زیرا دنیایی است که همه چیزش منظم است. ما هم اگر منظم باشیم، به ثمر میرسیم. و اگر بخواهیم به ثمر برسیم و از عمرمان نتیجه بگیریم، باید منظم باشیم. این اصل به ما یاد میدهد که در همه چیزمان، در زندگیِ داخلیمان، در زندگیِ مالیمان، در وضعِ درسخواندنمان، در وضعِ جوابِ نامه نوشتنهایمان، در معاشرت با دوستانمان، در روش تحصیلی و روحانیمان، در روش تبلیغاتیمان و در هر چیزی که در اداره آن سهیم هستیم، باید منظم باشیم. اگر منظم نباشیم، نابود و بیاثر خواهیم شد؛ درست مانند کسی که در شهری با هوای استوایی و گرم بخواهد لباس پشمی به تن کند و برای گرما آماده نباشد، یا کسی که در زمستان بخواهد لباسی نازک بپوشد، یا کسی که برخلاف جریان آب بخواهد شنا کند. چنین آدمی البته نمیتواند موفق شود. دنیا بر اساس حق و عدل و انضباط و نظم استوار است. اگر کسی بخواهد بینظمی کند، در این دنیا به نتیجه نمیرسد. و هیچ تردیدی در آن نیست.
حالا، این مطلب از آیات بسیاری استنباط میشود. اینکه جهانِ آفرینش جهانی منظم است، هر چیزی به مقدار است، و ما ننزّله إلّا بقدر معلوم (۲۱: ۱۵) و انبتنا فیها من کل شیء موزون (۱۵: ۱۹) بارها در قرآن تکرار شده است، و آقایان بهتر میدانند. شاید دهها آیه بهخصوص این مسئله را به انسان تذکر میدهد، که این عالم منظم است، دقیق است، حساب دارد؛ بادش، هوایش، آفتابش، بارانش، موج دریایش، بادهای موسمیاش، شب و روزش، کوتاه و بلند شدن روز و شبش، همه و همه روی حساب است. ای انسان، تو هم، اگر میخواهی موفق شوی، و اگر میخواهی در این جهان از عمرت بهره ببری و به نتیجه برسی، باید با جهانِ آفرینش همآهنگ باشی و منظم شوی. این سخنِ قرآن است. حال اگر کسی گفته است که بینظمی بهتر از نظم است، به نظر بنده خلافِ آن چیزی است که ما از قرآن میفهمیم. این یک مقدمه مختصر.
دنیای امروز دنیای تشکیلات است
اما مقدمه کوتاه دوم: بنده نمیخواهم تفسیر بگویم یا نصیحت کنم؛ یعنی زیره به کرمان ببرم. بنده میخواهم مشاهدات خود را برای آقایان بیان کنم. منتها یک مقدمه مختصر برای آقایان عرض کردم. مقدمه دوم، و باز کوتاه، این است که روزگاری، در صدها سال پیش از این، همه چیز در دنیا به صورت فردی بود. دولتش دیکتاتوری بود، استبداد بود، فردی بود؛ تجارتش بر اساس معاملات فردی بود؛ یکنفر یکنفر تاجر بودند؛ دخل و خرجش را هر کس خود تنظیم میکرد؛ همه چیز در دنیا صورت فردی داشت: زراعتش، تجارتش، درسخواندنش، دولتش، سیاستش، روزنامهاش و همه چیز به شکل فردی بود. در آن زمان، اگر ما، یعنی قوای دینی و راهنمایان اخلاقیِ بشر، به صورت فردی فعالیت میکردیم، تا حدودی معقول و موجّه بود. عیبی نداشت. برای اینکه ما هم همآهنگ با همه بودیم. یکی در مقابل یکی. آنها تنها بودند، ما هم تنها بودیم. اما امروز همه چیز به صورت دستهجمعی و سازمانیافته درآمده است: دولتها تشکّلها و سازمانها دارند؛ تجارت به صورت شرکتهای وسیع و محیّر العقول درآمده؛ تبلیغاتْ مؤسساتِ وسیعی دارد؛ مطبوعاتْ مشی واحد اتخاذ کردهاند؛ سیاستمدارانْ احزاب را به وجود آوردهاند؛ فلاحت و کشاورزی مکانیزه شده و در قالب شرکتها درآمده است. در این دنیای سازمانی، اگر ما باز بخواهیم تکرَوی کنیم، به نظر من، نهایتِ سادگی است. ما اگر امروز عملِ دستهجمعی نداشته باشیم کلاهمان پسِ معرکه است. که هست! برای اینکه همه چیز منظم و تشکیلاتی و سازمانی است. شما جایی نشان دهید که تنها پیش بروند، بی سازمان راه بروند، بیتشکیلات پیش بروند، یا تکروی کنند. نمیتوانید پیدا کنید.
اینها دو مقدمه عرض بنده بود. مقدمه اول اینکه جهان منظم است، پس نمیشود بینظم زندگی کرد. مقدمه دوم اینکه جامعه امروز همه چیزش مؤسساتی، سازمانی و تشکیلاتی است و اگر ما بخواهیم بیسازمان و بیتشکیلات فعالیت کنیم موفق نخواهیم شد. حالا اگر این دو مطلب را پذیرفتید که چه بهتر. اگر هم نپذیرفتید، به پنجاه سال پیش تا حالا میماند که همهمان خُرد شدیم، له شدیم، قوایمان تلف شد، هرکس به راه خودش رفت، هر کس با دیگری تضارب و تزاحم داشت و مشکلات بیشماری پیش آمد. نتیجه هم این شد که دیگران هزاران فرسنگ از ما پیش افتاده و رفتهاند، اما ما هنوز همین جا هستیم و باز هم میمانیم. میل خودتان است. میخواهید بپذیرید، نمیخواهید هم نپذیرید. اینها دو مقدمه کوتاه بنده بود.
مشاهدات من از نظم و تشکیلات دیگران
حالا برای اینکه عرض کنم دیگران چگونه منظم و سازمانیافته هستند، مشاهدات خود را بیان میکنم. لبنانی که بنده در آن هستم، یکی از پایگاههای مسیحیت و بلکه بزرگترین پایگاه مسیحیت غربی در خاورمیانه است. چون آقایان میدانند که مسیحیت در آغاز دچار یک شکاف بزرگ شد: مسیحیت غربی که تابع پاپ بود، و مسیحیت شرقی که از آن جدا شد و اُرتودوکس نامیده شد. مسیحیانِ غربیِ تابعِ پاپ را تصور نفرمایید که یک فرقه هستند. کلمه «کاتولیک» به معنای مجموعه است، نه یک فرقه معین. فرَقِ بسیار متعددی هستند که همه در لوای واتیکان و پاپ زندگی میکنند. اینها یک شاخهاند. شاخه دوم، مسیحیانِ شرقی یا «ارتودوکس»ها هستند. ارتودوکسها مرکزیت جهانی ندارند. تابع پطرکهای خودشان هستند. هر منطقه وسیعی یک پطرک و، به تعبیر صحیحتر، یک پَطْرِیَرْک (patriarch یونانی: پاتْرِیارْخ، به معنی رئیس خانواده، رئیس ذکور و متبوع گروهی خویشاوند) یا، به تعبیرِ عربیِ قدیمِ ما، که در مباحثات حضرت رضا و حضرت جواد میخوانیم، بَطْریق دارد. بنابراین، هر منطقه ارتودوکسنشین یک پطرک دارد. رئیس هم ندارند. منتها سنّت بر اینجاری شده است که پطرکِ استانبول، که امروز آسیناغوراس نام دارد، پطرکِ مسکونی نامیده شود. یعنی اولین مقام ارتودوکسی دنیا، که بر سایر پطرکها رهبری ادبی و اخلاقی دارد، نه اینکه، مثل پاپ، پیشوای دینیشان باشد. پاپ پیشوای دینیِ کاتولیکهای دنیاست.
کمی از مطلب دور افتادم. همانطور که عرض کردم، مشاهدات بنده بیشتر ناظر به لبنان است که مرکز فعالیت کاتولیکها یعنی پیروان پاپ در خاورمیانه است؛ چه فرقه روم کاتولیک، چه فرقه مارونی، و چه فرقه ارمن کاتولیک، و چه فرقه سریان کاتولیک. چهار فرقه طرفدار و پیرو پاپ در لبنان فعالیت میکنند. بنابراین، بنده مشاهداتی از کار مسیحیان دارم. از طرفی سفری نیز به فرنگ رفتهام. واتیکان را دیدهام؛ در جلسه تاجگذاری پاپ شرکت کردهام؛ و لذا از تشکیلات و مؤسسات کاتولیکی جهان هم تا حدودی از نزدیک مطلع شدهام. دیگر آنکه سفری نیز به آفریقای شمالی و قاهره داشتهام و از مؤسسات اهل تسنن نیز تا حدودی اطلاع پیدا کردهام. ارتباط زیادی هم بهواسطه لبنانیهای مقیم آفریقا با آفریقای سیاه دارم. لذا از فعالیت مسلمانها در آفریقا کمی مطلعم. در بعضی از کنگرههای اسلامی جهان شرکت کردهام و با مسلمانان دنیا و رهبران دینی آنها هم کمی آشنا هستم. یعنی میخواهم یک تصویر اجمالی و خلاصهای از فعالیتهای مسیحیان و مسلمانان غیرشیعه برای آقایان ترسیم کنم.
فعالیتهای تبلیغی مسیحیان
اما مسیحیان: خدا میداند که وقتی متذکر نوع فعالیت مسیحیان میشوم، دلم آتش میگیرد. این مردمی که دینشانْ دینِ رهبانیت است، آنهم رهبانیة ابتدعوها (۲۷: ۵۷) به قول قرآن، ما کتبناها علیهم! (۲۷: ۵۷) رهبانیت تارک دنیا! اینها چطور اینقدر منظم شدهاند؟ در مجلهای بهنام لایف، که یک شمارهاش مخصوص تشکیلات کاتولیکی دنیا بود، خواندم که سازمان کاتولیکهای دنیا آنقدر منظم است که تمام احزاب دنیا، حتی احزاب سرّی و زیرزمینی روسیه، را پشت سر نهاده است. شما تصور کنید که با حکومت پلیسی که در روسیه است، اگر یک حزب سرّیِ ضدِّ دولتی بخواهد در آنجا فعالیت کند، چه مقدار باید منظم و دقیق باشد. این مجله میگوید تشکیلات کاتولیکی دنیا از احزاب سرّی دنیا هم منظمتر و مجهزتر است. این مردمِ تارک دنیا چنین تشکیلاتی دارند. حالا ببینیم که چگونه کار میکنند.
تشکیلات اینها چند رشته فعالیت دارد: یک رشته، رشته کلیساهایشان است. به قول خودشان (مسیحیان عرب)، مؤسساتی که رعایت ابرشیه میکنند؛ یعنی منطقهای دارند که اسم مردم را رعیت میگذارند، و اسم کشیش یا مطران یا پطرک را راعی رعیت، یعنی شبان این گوسفندان. راعی ابرشیه همان راعی منطقه است. این فرقه را «راعویه» مینامند. یعنی فرقهای که کلیساها را اداره میکند، نماز میگزارد، تشریفات اکلیل و عقد و ازدواج انجام میدهد و مراسم مذهبی را در وفیات، که عربها به آن جناز میگویند، به جای میآورد. بنابراین، کشیشها و ادارهکنندگان کلیساها یک دستهاند. دسته دیگر متولّیان دیرهایی در مسیحیت هستند که از نظام کلیساها استقلال دارند. این دیرها خود مؤسسات مستقلی هستند که ابتدا منفصل از واتیکان پدید آمدند، اما بالاخره به آن ملحق شدند. این دیرها خود چند دستهاند. در درجه اول و از همه آنها مهمتر، «ژزوئیتها» یا «یسوعیها» هستند. کتاب المنجد را همه ملاحظه فرمودهاید که میگوید: «الآباء الیسوعیین». این یسوعیها همان ژزوئیتها هستند. اینها فرقه بزرگی هستند. رئیس یسوعیهای دنیا را پاپ سیاه مینامند. اینها در حقیقت حکام واتیکان هستند. میگویند پاپ سلطنت میکند و نه حکومت؛ یعنی حکومت واقعی به دست ژزوئیتها یا یسوعیهاست! یسوعیها هستند که اداره امور واتیکان در دنیا را بر عهده دارند.
البته دیرهای دیگری هم هستند: مثل دیر «فرانسیسکن» و دیر «دومنیکن». در لبنان دیری است به نام دیر «عبرین»، و نیز دیری هست که «کسلیک» نامیده میشود. اینها انواع دیرهایی هستند که استقلال دارند. تشکیلات اینها را بعدا عرض میکنم. دیرِ جدیدی را هم به وجود آوردهاند که دیر «کارگری» نام دارد.
وظایف کلیسا
این تشکیلاتِ بسیار مقتدرِ کلیسا، در اداره امورِ مذهبیِ مردم به قدری دقیق است که اگر در دهی از دهات تنها یک خانواده مسیحی حضور داشته باشد، روز یکشنبه کشیش مخصوصی به آنجا میرود تا مراسم اقامه نماز را انجام دهد. در لبنان دهی هست که مرکز شیعیان است و «جبع» نام دارد. یا به قول خود لبنانیها «جباع». همان جایی که «جبعی جبعی» میخوانیم. ده مهمی است. همه ساکنان آن شیعه هستند و منطقه پیرامون آن هم شیعهنشین است. در این ده یک خانواده، تنها یک خانواده مسیحی وجود دارد. نه اینکه بخواهم مبالغه کنم. تنها یک خانواده، شامل پدر و مادر و دو سه تا بچه، مسیحی هستند. این ده کلیسایی دارد. آقای کشیش روزهای یکشنبه میآید، در کلیسا اقامه نماز میکند و بازمیگردد. ده دیگری هست به نام «روم»، که نصف جمعیّتِ آن مسیحی است، و نصف دیگر آن شیعه. البته آن نیمهای که مسیحی است، جمعیت چندانی ندارد. یعنی سکنه آن چند نفری بیشتر نیستند. شاید مجموعا به هشتاد نفر نرسند. این ده یک مدرسه دارد. روزهای یکشنبه کشیشی برای تعلیم امور دینی محصلین به ده روم میآید، درس خود را میدهد، و بازمیگردد. یعنی شما در تمام نقاط دنیا، یک مسیحی که کلیسا از او غافل شده باشد و به او نرسد، و روز یکشنبه امکان نماز را برایش فراهم نکند، اصلا نمییابید! حالا شما تمام کاتولیکهای دنیا را تصور بکنید که بالغ بر ۵۰۰میلیون نفر هستند. اینکه این ۵۰۰میلیون نفر را اینها چطور باید کنترل بکنند، خدا میداند!
خوب، در مقابل اینها ما هستیم، که در وسط افتادهایم و شدهایم مثلِ گوشت قربانی! دهاتی داریم که مسیحیها در آن تبلیغ میکنند؛ دهاتی داریم که سنّیها در آن تبلیغ میکنند؛ دهاتی داریم که بهاییها در آن تبلیغ میکنند؛ و همینطور إلی آخر!
خوب، این وضع کلیساهای مسیحی است. البته غالبا مدارسی هم وجود دارند که تابع کلیساها هستند. اینها نظیر همان ملاهای قدیم ما هستند، که در هر دهی به صورت مدرسه تأسیس شدهاند. کشیشها این مدارس را اداره و در آن تدریس میکنند.
سازمان وسیع دیرها
قسمت دوم، که بسیار عجیب است، مسئله دیرهاست. یسوعیها را برای شما مثال میزنم. این یسوعیها اول در اثر کوتاهیهایی که کلیسا طی قرون وسطی نسبت به امور دینی و مذهبی و علمی کرد، شکل گرفتند. «لوتِر» ی آمد، پروتستانها آمدند، و از کاتولیکها منفصل شدند. جوانانی بودند که به نام «یسوعی» متشکل شدند و یک سلسله کارهایی شروع کردند. آمدند و دیدند که روحانیت از مردم دور شده، به صورت اشرافی درآمده، به صنف معینی بدل گشته و از مردم فاصله گرفته است. ایشان برای اینکه با مردم نزدیک شوند، آمدند و مؤسساتی درست کردند که در حقیقت صبغه فرهنگی داشت. دانشگاه تأسیس کردند، مدرسه درست کردند و کشیشهایی تربیت کردند که غیر از کشیش بودن، وکیل عدلیه هم هستند، مهندس، طبیب، معلم، استاد دانشگاه، فیزیکدان و شیمیدان هم هستند و هکذا. تمایز اینها با مردم عادی فقط یک یقه سفید است. و الّا لباسشان عینا لباس عادی است. کارشان هم اداره امور بیمارستانها، دانشگاهها، مدارس حرفهای، دارالایتامها و درمانگاههاست.
طبیبی هست در نهایت دقت و مهارت، در عین حال کشیش هم هست. اگر برای شما عرض کنم که روبرت کخ، کاشف میکرب سل، کشیش بوده است، تعجب نکنید. اگر عرض بکنم که بسیاری از کاشفین نظریات جدید کشیش بودهاند، تعجب نکنید. یکی از اینها همین کشیش بلژیکی «لومتر» است که اصل توسعه عالم را کشف کرد؛ که عالم دائما گستردهتر میشود. همین نظریهای که با آیه کریمه و السماءِ بَنَیناها بأی-لدٍ و إنّا لَموسِعون (۴۷: ۵۱) منطبق است. یعنی عالم در حال توسعه است. این نظریهای که در قرآن به آن اشاره شده است، توسط یک کشیش بلژیکی به نام لومتر طرح شد. با اینکه کشیش است، اما اطلاعات کیهانی او به قدری زیاد است که نظریاتش مورد اقتباس همه دانشمندان است. یعنی شما در میان طبقه کشیشها میتوانید طبیبهای خوب، مخترعهای بنام، فیزیکدانهای خیلی مهم، شیمیدانهای خیلی مهم، وکلای عدلیه معروف، و ریاضیدانان برجسته بیابید. بنده در بیروت دوستی دارم که در سلسله سخنرانیهایی که اخیرا درباره اسلام و مسیحیت در لبنان انجام میشود، شرکت میکرد. نامش «أب فرانسوا دوپریلاتور» است. «أب» یعنی کشیش. این مرد، استاد فیزیک و بزرگترین فیزیکدان در خاورمیانه است. کشیش هم هست. اتفاقا لباسش هم لباس کشیشی است. مرد بسیار عالمی است و در عین حال کشیش هم هست.
اینها با این اوصاف چکار کردند؟ آمدند و مجاری امور را به دست گرفتند. همان مجاری الاموری که بر اساس اخبار و احادیثِ ما باید به دست «العلماء باللَّه» باشد. این مجاری امور را به دست گرفتند. مهندس، طبیب، وکیل عدلیّه، ریاضیدان، فیزیکدان و... آن وقت خدا میداند که اینها در مؤسساتشان چه میکنند. تصور نکنید که صریحا تبلیغ مسیحیت میکنند. هرگز. بلکه با علم، با اخلاق، و با روش مردمداری، مردم را جذب میکنند. بنده در طول سال گذشته ۱۴جلسه با جوانی به نام «شفیق قاسم» اهل «صیدا»، که سنی است، صحبت کردهام. این جوان در مدرسه یسوعیهای لبنان مشغول درس خواندن بود، و بعد از اینکه درسش تمام شد و تصدیق کلاس دوازدهمش را گرفت، مسیحی شد. یعنی صریحا مسیحی بودن خود را اعلان کرد. پدر و مادرش به وحشت افتادند. به این و آن مراجعه کردند، به این آقا شیخ سنی و به آن یکی، اما هیچ فایدهای نداشت. بالاخره پیش ما آمدند و گفتند آقا، این از دین اسلام خارج شده، فکری به حالش بکنید. ما هم ملاقاتها را شروع کردیم. دیدم که واقعا نهتنها مسیحی عادی شده، بلکه در اثر تبلیغات مدرسه یسوعیهای لبنان، مسیحی بسیار متعصب و علاقهمندی هم شده است. ما در آنجا جوانهای معروفی از شیعه داریم که مسیحی شدهاند. تصور نکنید که مسیحی نمیشوند. ما جوانی داریم از خانواده عسیران، که از خانوادههای محترم شیعه در لبنان است. او الآن کشیشی شده است به نام «عفیف عسیران». یک استاد دانشگاه آمریکایی بیروت هم هست به نام «دکتر ماجد فخری»، که او هم مسیحی شده است. چنین نمونههایی وجود دارند. تصور نکنید که مسلمانها از اسلام بیرون نمیروند. خیر. بیرون میروند، خوب هم بیرون میروند.
به هر حال، کشیشانی که عرض کردم، مجموعهای از خبرگان و متخصصینی هستند که در همه رشتهها دستی دارند و اداره امور دانشگاهها را بر عهده دارند. این گونه مؤسسات اینقدر به کلیسا خدمت کردهاند، که عرض کردم رئیسشان را پاپ سیاه مینامند، و در حقیقت اینها قدرت واتیکان را در دست دارند. اینها در دنیا متجاوز از چند هزار دانشگاه دارند. آقا بشنوید. یک مؤسسه دینی مسیحی چند هزار دانشگاه دارد. چند هزار بیمارستان دارند. چند ده هزار مدرسه و درمانگاه و دارالایتام و مدرسه حرفهای و مؤسسات مشاورهای و روضة الاطفال و مهد کودک و سالنهای ورزشی و سالنهای سخنرانی و، هزار برابرِ این، مؤسسات اجتماعی دارند... اینها طبق آماری که خودشان دارند، ۳۰۰میلیون نفر از مردم دنیا را باسواد کردهاند. آقا هرچه باشد، ۳۰۰میلیون نفر آدم بیسوادی که باسواد شدهاند تحت تأثیر اینها قرار میگیرند. البته همهشان هم مسیحی نشدند، اما بسیاریشان شدند. این مؤسسه تنها یک دیر از دیرهای مسیحیان، به نام «دیر یسوعیها» ست. و هکذا سایر دیرها... اضف الی ذلک دیرهای «فرانسیسکن» و «دومنیکن» و «عبرین» و «کسلیک» و هزار جور دیر دیگر، که استقلال داخلی و مالی خود را حفظ کردهاند، و در عین حال از ارتباطی هرمی با واتیکان برخوردارند. کار مسیحیها اینگونه است. آن وقت خدا میداند که چطور دارند در این دنیا رخنه میکنند و همهجا را میگیرند. در خود لبنان دیری هست به نام «عبرین»، دیری کوچک که در میان بیابان قرار دارد و کشیش تربیت میکند. رفتهرفته و در اثر فعالیت کشیشها، مدرسههایی تأسیس شده است. تنها دیر عبرین اکنون ۸۲مدرسه دارد. دیر دیگری هست به نام «کسلیک»، که تازگی دانشگاهی هم تأسیس کرده است، و دانشکدهای به نام «تشریع»، یعنی قانونگذاری، ایجاد نموده است. این دانشکده در شهری بهنام» جونیه «در نزدیکی بیروت واقع است، و از بنده نیز دعوت کرده است تا تشریع اسلامی را در آن درس بدهم. اینها نوع کار آنهاست. آن وقت میخواهید اثر عملشان چطور باشد؟
برای پیشرفت دین حق باید تلاش کرد
شما تصور میکنید که حق مطلق، خودبهخود و بدون تلاش، پیش میرود؟ این حرف درست نیست آقا! بنده عبارتی از پیغمبر اکرمص در روز «بدر» برای آقایان میخوانم، ببینید از این حرف چه درمییابید. پیغمبرص در این دعا میفرماید که: اللهم ان تهلک هذه العصابه فلن تُعبد بعد. یعنی خدایا، اگر این دسته کشته شوند، کسی دیگر عبادتت را به جا نمیآورد. عجب! معلوم میشود که اگر مردانی، محمدی، فداکارانی و اصحابی برای دین خدا تلاش نکنند، خدا عبادت نخواهد شد! دیگر از عبادت خدا که ما چیزی برحقتر نداریم؟ پس اینکه دل ببندیم که دین ما حق است، مذهب ما حق است و خودبهخود راه خودش را باز میکند، به نظر بنده درست نیست. خیر. اگر ما تلاش نکنیم، همین دین حق و همین مذهب حق، آنطور که لازم است پیش نمیرود، یا کمتر پیش میرود.
این آقایان، همین دین را، همین روشهای ترک دنیایی و غیرطبیعی و ناهماهنگ با ذات انسانیشان را، با تبلیغات، بهشدت در اعماق قلبهای مردم نشانده اند.
چهارده کشیش برای تبلیغ به کشور اوگاندا رفتند. اوگاندا یکی از کشورهای آفریقایی است، که آقایان حتما اسمش را شنیدهاند. چهارده کشیش به آنجا رفتند و بومیان آفریقایی آنها را خوردند! شما خیال میکنید که از هدفشان دست کشیدند؟ خیر. چهارده زن تارک دنیا و دختران راهبه را به جای آنها فرستادند و مشغول تبلیغات شدند. آقا منفیبافی هم نباید کرد که بنشینیم بگوییم: «آنها استعمار میکنند». خیلی خوب، اما اگر فداکاری نمیکردند، نمیتوانستند بروند. آنها رفتند و تبلیغ کردند. الآن عده مسیحیان اوگاندا نسبت به پنجاه سال پیش صد برابر شده است.
جنوب سودان را ببینید، و ببینید که از سه سال پیش که کشیشها را بیرون کردند، چه حوادثی در آنجا پیش آمده است، که بالاخره هم ممکن است خدای نکرده به جدایی جنوب سودان از شمال آن منجر شود.
«ماسینیون»، مستشرق بزرگ فرانسوی را، که روح اسلامی دارد، میشناسید، و حتما شنیدهاید که در یکی از مجامع پاریس اعلام کرده است که اسلام دینی خدایی است. او کتابی به نام سالنامه دنیای اسلامی در ۱۹۵۴دارد که به چاپ رسیده است. ماسینیون در این کتاب مینویسد که طی سال ۱۹۵۴شش میلیون نفر در آفریقای سیاه مسلمان شدند، اما با تبلیغات مسیحیها و تلاشهایی که به عمل آوردند، یک میلیون نفر از سیاهان نیز مسیحی شدند. البته این طبیعی است. سیاههای بتپرست و سیاههای توتمیست و طرفدار درخت و روباه، بعد از اینکه مستقل شدند، دیدند که دینشان در عمل پاسخگو نیست. لذا به فکر دینهای آسمانی و جهانی افتادند. یهودیت، که دینی عنصری است و کسی را نمیپذیرد، مگر از راه بهاییها. چون بهاییها دست یهودیها هستند- فراموش نکنید. بنابراین، متوجه شدند که یا به مسیحیت یا به اسلام باید متوسل شوند. آنها دیدند که اسلام دینی است پاک که سابقه استعمار و غارتگری ندارد. از طرفی عقاید اسلامی روشن و واضح است. یک خدا دارد، نه سه تا، و عقایدش پیچیده نیست. پس اولا دینی است که سابقه استعمار ندارد، ثانیا پیچیدگی و مشکلی در اعتقادات ندارد، ثالثا احکام عملی و سهلی دارد. این است که به اسلام روی آوردند. شش میلیون نفر در سال ۱۹۵۴مسلمان شدند.
خوب. اما بعد چه شد؟ به دلیل نبودن تبلیغ و مبلّغ اسلامی، نتیجه این شد که آمدند و آبروی اسلام را بردند. گفتند ببینید این مسلمانها چقدر عقبافتادهاند! ببینید چقدر در کشورهایشان کودتا رخ میدهد! ببینید چقدر کثیفند! ببینید چقدر سطح علمشان پایین است! ببینید که در تمام این مدت، حتی یک جایزه» نوبل «را هم مسلمانها نبردند.) چون مسیحیان تمدن اروپایی را با تمدن مسیحی خلط میکنند. در حالی که تمدن اروپایی هیچ ربطی به مسیحیت ندارد. تا وقتی که کلیسا در اروپا قدرت داشت، این تمدن جدید نبود. تمدن جدید، علیرغم مسیحیت در اروپا به وجود آمد، و اصلا تمدنی وثنی است نه تمدن مسیحی. (به هر حال، گفتند که تمدن داریم و چنین و چنان... بعد هم بهواسطه همین دیرهایی که عرض کردم وارد عمل شدند. بچه مریض آفریقایی را وقتی یک مؤسسه سالم میکند آقا، بیسواد را که باسواد میکند و بعد هم به دانشگاه میفرستد، بیپول را که پولدار میکند، بیتربیت را که تربیت میکند، میدانید چه عاطفهای نسبت به این پدران تربیتکننده در او ایجاد میشود؟
شخصی در سنِگال هست که شاهدی بر این سخن است. سنگال یک کشور آفریقایی است که ۹/۹۹ درصد مردم آن مسلمان و۵/۰ درصد آن مسیحیاند. با این حال، رئیس جمهور این کشور مسیحی است که سینگور نام دارد. سینگور یک بچه مسلمان و اتفاقا یک بچهآخوند است. مسیحیها او را زیر بال و پر گرفتند و به مدرسه فرستادند تا باسواد شد. بعد هم او را به اروپا فرستادند تا استاد عظیم دانشگاه شد. وی الآن یکی از فرهنگیان و باسوادهای بزرگ دنیاست که مسیحیان و مسلمانان سنگال در مقابل مقام علمی او تعظیم میکنند، و اخیرا هم رئیس جمهورش کردند. پس بنابراین، مردم را به واسطه سعی در بهبود وضع دنیاییِ آنها جذب میکنند.
این هم داستان دیرها. آن داستان کلیساها بود که ملاحظه فرمودید که در هیچ نقطه دنیا یک مسیحی نیست که بدون رهبری دینی باشد و اگر تنها یک خانواده مسیحی در دهی بود، وضع کلیسایش مرتب و وضع کشیشش مرتب است. این هم وضع دیرهایشان، مؤسسات فرهنگیشان، دانشگاههایشان، بیمارستانهایشان و دیگر سازمانهای عجیب و غریبشان، که واقعا شگفتآور است. اینها یک ذره از کار مسیحیهاست.
دنیای اهل سنت
حالا بیاییم سراغ سنّیها- زُمَلاء و برادران دینی خودمان. آنها هم تا حدودی منظماند. الآن در آفریقای سیاه، در لبنان، و در کشورهای دیگر، مبلغین فراوانی از الاَزهر میبینیم. در شهری که من زندگی میکنم، مردی هست به نام شیخ محیالدین حسن، که از الاَزهر فارغ التحصیل شده و در آنجا به وظایفش سرگرم است. هم وضع سُنّیهای صور را اداره میکند و هم فلسطینیهای پناهنده به آن منطقه را. هم نماز جماعتش را میخواند و هم به خوبی به همه آنان میرسد.
مؤسسات دیگری نیز دارند که با مؤسسات مسیحی مشابه است. مثلا در لبنان مؤسسهای دارند به نام «المقاصد الخیریّة الاسلامیه». برادران سنیِ ما هم شروع کردهاند. الآن متجاوز از ۱۸۰مدرسه در دهات احداث شده است، مدرسههایی کوچک، حتی در دهات شیعهنشین! آثار کار آموزشی را هم میدانید چقدر است؟ بنده الآن دِههایی در بعضی مناطق میشناسم که، در اثر کار همین مدارس، جوانانشان تقریبا سنی شدهاند. برای پدرانشان هم فرقی نمیکند. در تمام نقاط دانشگاهشان مرتب و دارالتبلیغشان فعال است. در بیروت هم مؤسسهای دارند به نام «ازهر». تمام مناطق لبنان کنترل و احصا شده است، و برای تبلیغ و مدرسه نیرو فرستاده میشود. البته ازهر غیر از اینکه مبلغین حضوری میفرستد، مبلغین غیرحضوری نیز از مصر میآورد، که همان معلمها و فرهنگیها هستند. اینها یک سلسله دورههای خاص میبینند و به مناطق میروند.
اما وضع ما
آن داستانِ مسیحیها، این هم داستان برادران دینیمان، سُنّیها؛ آن هم بهطور اجمال. اما ما! ما شیعیانِ مرتضی علی! ما مردمی که اسلامِ خدا را با طاهرترین مذهبش معتقد و پیرویم! ما وضعمان چگونه است؟ تشکیلاتمان چگونه است؟ من چون در اینجا نشستهام، که عرض کردم فجر امید است، آزادم که این حرف را بزنم! و اِلّا اگر در غیر اینجا و در غیر این مؤسسه بود، این حرف به نظرم ویرانگر میآمد! یعنی امیدتان را قطع میکرد!
آقا، شما یک نفر را به من معرفی کنید که عدّه روحانیون را در ایران بداند! شما که افرادتان را نمیشناسید، چطور میخواهید کار کنید؟
چند تا شیعه در دنیا هست؟ بفرمایید!
چند تا روحانی شیعه در دنیاست؟ بفرمایید!
چند تا روحانی در ایران است؟ بفرمایید!
مقدار تحصیلاتشان چقدر است؟ چند تا مسجد در ایران است؟ صلاحیت روحانیونی که در مناطق کار میکنند چقدر است؟ ارتباطشان با هم چگونه است؟ اگر یکیشان مریض و گرفتار شد، به چه وسیلهای میشود به او کمک کرد؟ من خیلی معذرت میخواهم که این مطالب را در حضور آقا (مرحوم آیتاللَّه العظمی شریعتمداری) عرض میکنم!
اصلا این حرفها چیست؟ آقایان، ما کجا میخواهیم زندگی کنیم؟ در کدام دنیا؟ نتیجهاش هم میدانید چیست؟ این است که نهتنها مسیحیان از ما میبرند، نهتنها یهودیها از ما میبرند، نهتنها سنّیها دارند از ما پیش میافتند! ما هم در خواب خوش فرو رفتهایم که «آقا ابدا! شیعیان مرتضی علی مگر ممکن است برگردند؟» بله آقا. بنده دیدهام شیعه مسیحی شده! دیدهام شیعه سنی شده! دیدهام شیعه وهّابی شده! شما ممکن است دیده باشید، ممکن هم هست ندیده باشید! اینجا با دلی خوش نشستهایم، به حقّانیّت خودمان اعتماد داریم، و خیال میکنیم که مطلب تمام شده است. کجا تمام شد آقا! آخر مگر میشود بیتبلیغ و بدون سازماندهی پیش رفت؟
اقلا ما همان قسمت مساجدمان را منظم کنیم. تبلیغاتمان را منظم کنیم. در دعوتمان هماهنگی به وجود بیاوریم. آقا، بنده پای این منبر میروم یک چیز میشنوم، پای آن منبر چیزی دیگر! اصلا متناقض! اصلا نامربوط! این منبری یک چیز میگوید، و آن یکی چیزی دیگر! من چطور میتوانم با این تبلیغاتِ متناقض ایمانم را بارور کنم و رشد دهم؟ به هیچ وجه ممکن نیست چنین چیزی تحقق یابد!
ما اصلا خواب هستیم! این کارهایی که حالا میخواهیم بکنیم باید ۵۰سال پیش، بلکه ۱۵۰سال پیش، شروع میکردیم. امیدوارم که به سرعت پیش برویم. چون در خطابِ آقا در روز افتتاح شنیدم که میگویند امتیازِ روحانیتِ شیعه این است که وابستگی به جایی ندارد، هر قدر بخواهد، میتواند تکاپو کند. امیدوارم این حسن ظن بجا باشد. ما آقا وضعمان خیلی عجیب است! مسیحیها را عرض کردم. کاشکی آنان بودند. حقیرترین و بیمایهترین مذاهب دارند فرزندانمان را از دست ما خارج میکنند. بنده در اصفهان و در شیراز مشاهده کردم که تبلیغات بهاییها شدیدا نظم و وسعت دارد، با هیئتهای ۹نفری، سفرهای تشویقی، و اینجور بازیها.
باید در مقابل اینها آماده شد. اگر فرزند این دنیا هستیم، دنیایی که والسماء رفعها و وضع المیزان (۵۵: ۷) دنیایی که همهچیزش منظم است، اگر منظم نباشیم، محکوم به مرگیم و فرزند این دنیا نیستیم. در عصری که همه چیزش به صورت مؤسسه درآمده، باید خودمان را سازمان دهیم و منظم کنیم. بنده در یک ساعت چقدر دیگر میتوانم بیشتر از این بگویم؟ این از مؤسسات مسیحیها، آن هم شمّهای از مؤسسات سنّیها. در مقابل اینها آقا، ما باید خودمان را منظم کنیم. واقعا سؤال اول این است که ما اصلا چه تعداد روحانی داریم؟ کجاها روحانی داریم و کجاها نداریم؟ وضع دینی مناطق چه جور است؟ دهات چه وضعی دارند؟
حالا نگویید این کار را نجف باید بکند، بالا باید بکند، پایین باید بکند. همهمان مسئولیم. همهمان باید برای چنین هدفی همکاری کنیم. کار را منظم کنیم! مناطق را تقسیم کنیم. احصاء و آمار دقیقی از دهاتمان، از اوضاع شهرها و مناطقمان، از روحانیونی که در آنجا هستند، از اینکه چقدر پیش یا عقب رفتهاند، تهیه کنیم.
البته ما حالا انتظار نداریم که مؤسساتی شکل بگیرد، مدارسی به وجود بیاید، درمانگاههایی به وجود بیاید، بیمارستانهایی به وجود بیاید، و مدارس حرفهای به وجود بیاید. اگر اینها هم بشود که چه بهتر، امیدوارم که بشود؛ ولی اولین قدم، هماهنگی در دعوت است. و ما هنوز این هماهنگی را در یک شهر و حتی در یک مجلس نداریم. سه تا منبری بالای منبر میروند، هر کدام یک جور حرف میزنند. یکی از این طرف میرود، دیگری خلاف آن میرود. اینها کی باید علاج شود آقا؟ چه وقت؟
حالا، اگر چنین سازماندهیی به وجود آمد، اگر چنین هماهنگیی درست شد، اگر چنین روش صحیحی اتخاذ شد، آن وقت کار ما خیلی خوب پیش خواهد رفت. برای اینکه یک کمی هم در آخر سخنم، با حلوای پسین و ملح اول، به قول نظامی، دهانتان را شیرین کرده باشم، عرض میکنم که اگر بهطور منظم و سازمانیافته کار کنیم، خیلی زودتر و بهتر میتوانیم جلو برویم...
دین ما دین زندگی است
در آن ولایتی که ما هستیم گفته میشود که بهترین شیوه دعوت الی اللَّه، یعنی دعوت مردم به سوی خدا، سبکی است که ما داریم. از بنده دعوت کردند در مؤسسهای در لبنان به نام «دیرالمخلص» سخنرانی کنم. دو تا مؤسسه در کنار هم هست: یکی متعلق به راهبان است و دیگری متعلق به راهبات. این طرف کشیش میپرورانند و حوزه علمیه آنهاست، آن طرف هم دختران تارک دنیا میپرورانند. در این مؤسسه از بنده دعوت کردند که صحبت بکنم. در راه، که از صور به سوی دیرالمخلص میرفتم، معاون مطرانِ دیر همسفرِ بنده بود. در راه به بنده گفت که این جوانها دنیا را ترک نموده و خودشان را از لذات دنیا محروم کردهاند. دنیا هم امروز خیلی فریبنده شده است. این است که اگر بتوانی اینها را در این جهاد و فداکاریشان تشویق و تقدیر کنی، کار خوبی است. گفتم خیلی خوب.
بنده ساعتی در این مجلس صحبت کردم. خدا شاهد است این را که عرض میکنم نه برای خودنمایی است، بلکه برای این است که آقایان را دلخوش بکنم، که روش تبلیغاتی و حقایق علمیی که ما داریم، بسیار بسیار جلوتر، عمیقتر و مؤثرتر از حقایق علمیی است که دیگران دارند. در این صحبتی که کردم، بعد از مدتی، رئیس دیر به مدیر کل تبلیغات لبنان، که او هم مسیحی است، گفته بود: آن روحانیتی که سیّد موسی ظرف یک ساعت در محیط دیر ما پراکند، بیش از روحانیتی بود که در مدت شش سالْ ما به اینها دادهایم!
امیدوارم که حمل بر خودنمایی نفرمایید. این یک حقیقت است که مربوط به بنده نیست. مربوط به آن دین مطهری است که میگوید: اگر زراعت بکنی عبادت و سجود خداست؛ اگر با زنت حسن معامله بکنی عبادت و سجود است؛ اگر در بازار تجارت بکنی عبادت و سجود است؛ آن دینی که میخواهد همیشه در همه جا و همه وضعْ انسان به یاد خدا باشد و هیچ چیز را با ذکر خدا و یاد او منافی نمیداند؛ آخر در مقابل این دین، مسیحیها هستند، که اصلا عبادت را جز در کلیسا و جز در شرایطی خاص ممکن نمیدانند. یک کشیش نوظهوری هست به نام «فیلاردو شارمان» که او هم از علمای بزرگ است. این کشیش آمد و عنوان نمود که: عبادت تنها این نیست که در شب عید کریسمس و ولادت مسیحع آن خمیر مخصوص را با آن آب مخصوص مخلوط کنید و بخورید؛ عبادت تنها این نیست. گفته است که: شما حتی اگر سنگی را بردارید و جادهای را صاف کنید، این عبادت است. وقتی وی این حرف را زد، کتابهایش تحریم گردید و تا مدتها خوانده نشد. رنگ کفر حالا تازه آهسته آهسته دارد از روی فیلاردو شارمانِ کشیش زدوده میشود. این در حالی است که هزار و سیصد سال پیش پیغمبر ماص به ابوذر میگوید: حتی در خواب و خوراک قصد قربت کن. دین ما اصلا برای زندگی است. دین ما در کارخانه، در مدرسه، در بیمارستان، در زمین کشاورزی، در بازار و در همه جا، همراه ماست. این دین است که میتواند زندگی کند. حتی عبادات ما چنین سمت و سویی دارند. سخنی را نقل میکنم که متعلق به بنده نیست، بلکه مال شخصی اتریشی به نام «محمد اسد» است که سی چهل سال پیش مسلمان شده و فعلا در شهر طنجه در کشور مغرب ساکن است. بسیار مرد خوبی است و حرفهای خیلی خوب دارد. او میگوید: در عبادتهای اسلامی، از قبیل نماز و حج، سعی شده است تا هر دو جنبه دنیا و آخرت، و جسم و روح، با هم توأم شوند. وی مثلا میگوید که ممکن بود در مورد نماز به ما بگویند: همینطور تکیه دهید و توجه قلبیتان به خدا باشد. اما نگفته اند. به جای آن، در حالی که قلبت پیش خداست، رکوع میکنی، سجود میکنی، تکبیر میگویی، ذکر میگویی، یعنی هم بدنت کار میکند و هم قلب و روحت کار میکنند. قلبت متوجه خداست، اما، همزمانِ با آن، اعمالی از تو صادر میشود، تا عادت کنی که حتی در حین عمل خارجی هم متوجه خدا باشی، تا بتوانی در بازار هم که هستی متوجه خدا باشی، تا بتوانی در حین کشاورزی هم متوجه خدا باشی. مقصود آن است که دین ما دین زندگی است؛ دین ما دین سلامتی و صلح و صفاست. اگر بتوانیم، از نظر شکل و از نظر سازماندهی، وضع خودمان را مرتب کنیم، هزارها هزار امید است.
امیدوارم به برکت حقانیت این دین، و صفا و خلوص قلوب این برادران عزیز، که با این روح پاک و مطهر از همه چیزِ این دنیا گذشتهاند، بتوانیم این حقیقت را با شکلی منظم و موزون به دنیا عرضه بداریم تا، در ظرف مدتی کوتاه، عقبماندگی چهارصد پانصد ساله را جبران کنیم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.