دهمین کنفرانس بین المللی «کلمه سواء» با دعوت مرکز مطالعات و تحقیقات امام
موسی صدر از متفکران مسیحی و مسلمان و با عنوان «توسعه انسانی؛ ابعاد
دینی، اجتماعی و معرفتی» صبح امروز در سالن یونسکو بیروت با حضور نمایندگان
رسمی رییس جمهور، نخست وزیر، رییس مجلس و رهبران طوائف مختلف لبنان و با
حضور و سخنرانی میهمان ویژه این کنفرانس حجتالاسلام سید محمد خاتمی آغاز
شد.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به نقل از موسسه فرهنگی - تحقیقاتی امام موسی صدر، در جلسه افتتاحیه تعداد فراوانی خبرنگار از شبکههای مختلف رادیویی و تلویزیونی و روزنامههای منطقه یی و فرامنطقه یی برای پوشش خبری این مراسم حضور یافته بودند و مراسم به طور مستقیم از چند شبکه تلویزیونی پخش میشد. پیش از سخنرانی خاتمی، نبیه بری رییس مجلس لبنان به طور غیر منتظره وارد جلسه شد.
در جلسه صبح امروز در ابتدا سیدصدرالدین صدر، فرزند امام موسی صدر، ضمن خیر مقدم به حضار و میهمانان و یادآوری تلاشهای امام موسی صدر برای رشد و توسعه شهروند لبنانی و لبنان اشاره کرد و گفت: امام موسی صدر خود توسعه را یک هدف نمیدانست، بلکه همه تلاش او برای تأمین فضای مناسب برای شکوفایی تواناییهای انسان بود. که این نیز با به دست آوردن معارف و مهارتها، ابزار مناسب و فرصتهایی که جامعه برای او فراهم میسازد؛ به دست میآید.
وی افزود: امام موسی صدر معتقد است نقش و جایگاه سیاسی و مترقی لبنان در قبال منطقه و جهان و تأمین این نقش و جایگاه با عدالت اجتماعی، آزادیهای سیاسی و با تشکیل اتحاد ملی به سبب طوائف متعدد میسر خواهد شد. طوایفی که دریچههای پیشرفتند نه موانع اجتماعی. صدرالدین صدر سخنان خود را با کنایهای به معمر قذافی و کتاب سبز او به پایان برد و گفت: امام موسی صدر به دست دیکتاتوری ربوده شد که هیچ «سبزی» در کشور او نمانده است. شیخ قاضی دالی بلطه سخنران دوم این همایش بود که پیام مفتی اهل سنت لبنان را در این همایش قرائت کرد. او در ابتدای سخنانش گفت: این همایش عنوان جدیدی است که هر ساله در سایه آن در چنین ایامی و به دعوت مرکز مطالعات و تحقیقات امام موسی صدر، دور هم جمع میشویم. وی ادامه داد: به گمان من عنوان این همایش یکی از حیاتیترین موضوعات عصر جدید است، خصوصاً درباره امت ما که تمدنی بلند را به دوش میکشد.
بلطه گفت: فرق بزرگی میان اراده خلق همه مخلوقات و خلق انسان وجود دارد. انسانی که از ابتدا شایستگی و توانایی رشد و پیشرفت را داشت. او افزود: امام موسی صدر به واسطه موقعیتی که خداوند به او عطا کرده بود، مبارزه برای توسعه انسانی را آغاز کرد. وی در ادامه با اظهار تأسف از ربوده شدن امام موسی صدر گفت: این اندیشه روشن که منشأ حرکتهای اجتماعی و دینی در لبنان بود هم اکنون کجاست؟ وی افزود: ما هر روز هزینههای سنگینی برای از دست دادن ثروتهای انسانیمان میپردازیم و امام موسی صدر نخستین آنها نبود و آخرینشان هم نخواهد بود. مطران پولس مطر به نمایندگی از کاردینال مار نصرالله پطرس پاتریاک انطاکیه و منطقه شرق سخنران سوم افتتاحیه بود. او در ابتدای سخنان خود ضمن خوش آمد گویی به خاتمی گفت: حضور آقای خاتمی باعث مباهات و افتخار ماست.
سپس ادامه داد: جهان در قرن نوزدهم و بیستم شاهد نوعی اندیشه اجتماعی بود، که قایل به تناقض میان توسعه و دین بود، تا جایی که گمان برد که توسعه جانشین دین است و با آن دیگر نیازی به دین نداریم. او گفت: این اندیشه مارکس بود که ماده را اساس روح میدانست. اما اندیشههای اهل ایمان و خصوصاً امام موسی صدر بود که کژیهای این تفکر را نشان داد. وی سپس به این جمله امام موسی صدر اشاره کرد که نادیده گرفتن دردها و نیازهای مردم نوعی کفر و صورتی از الحاد است و افزود آیا این فهم و دریافت روش برهانی بر سندیت دین برای توسعه نیست؟ او در ادامه گفت: توسعه خارج از چارچوب دینی نیست و اگر توسعه بعد دینی خود را از دست بدهد، راهی هم برای تحقق آن وجود نخواهد داشت، زیرا جوهر دینی خود را از دست خواهد داد و همین بعد ایمانی توسعه بعد اجتماعی آنرا نیز تضمین خواهد کرد.
مطر افزود: امروز بعد اجتماعی توسعه با مشکلات شدیدی روبه روست که نتیجه نوعی تفکر اقتصادی و تمدن مصرف گر است که مبتنی بر لذت گرایی فردی از نعمتهای زمین است. او در ادامه افزود: این تمدن مصرف گرا مبتنی بر فردیتی است که ناقض زندگی اجتماعی سالم است. او درباره بعد معرفتی توسعه گفت: شناخت مطلوب برای توسعه تنها به شناخت قوانین طبیعت برای تسخیر آن بسنده نمیکند. بلکه باید حقیقت انسان را از نظر شخصی و اجتماعی نیز شناخت. سخنران بعدی افتتاحیه شیخ عبدالامیر قبلان بود. او در آغاز سخنانش از تلاشهای برگزار کنندگان همایش خصوصاً سیده رباب صدر، خواهر امام موسی صدر، تشکر و قدردانی کرد. او در ادامه گفت: خداوند ایمان را برای بشر مجبور نکرد بلکه خواست تا انسان آزادانه حرکت کند. خداوند افلاک و روز و شب و زمین و آسمان را در تسخیر ما قرار داد تا بیندیشیم. او آنچه نمیدانستیم به ما آموخت تا قسط میان مردم برپا شود و عدالت محقق شود و فقر و جهل و استبداد و ظلم از میان رفت.
وی افزود: اسلام ما را به کسب معرفت تشویق میکند. چرا که جهل تاریکی در دنیا و آخرت است و جاهل نه خود را میشناسد و نه خدا را. او گفت: امام موسی صدر میدانست چه میخواهد و همه خاستگاههای ضعف را میشناخت، و به همین علت بود که همه تلاشش ساختن مؤسسات گوناگون و اصلاح اجتماع بود. او میخواست اجتماعی بنا نهد که در آن انسان محور است و توسعه انسانی غایت و هدفش بود. زیرا انسان گرامیترین مخلوق خداوند است. او در بخش دیگری از سخنان خود بر لزوم تقویت بیداری در جهان اسلامی در برابر تهدیدهای کنونی تأکید کرد و افزود: مسلمانان با آگاهی و شناخت میتوانند خود را اثبات کنند و نقش خود را در جهان ایفا کنند. سخنران پایانی افتتاحیه حجت الاسلام سید محمد خاتمی بود.
خاتمی در سخنان خود به زیان جامعه از ربوده شدن و عدم حضور کنونی امام موسی صدر اشاره کرد و آرزو کرد که ایشان هرچه سریعتر به آغوش وطن بازگردند. متن کامل سخنان آقای خاتمی در پی میآید: به نام خداوند بخشنده مهربان. در مجلس با شکوهی که به نام عالم دینی بزرگ و زمانشناس و روشن بین، حضرت امام موسی صدر برپا شده است باید از دین سخن گفت؛ دینی که رهاننده آدمی از جهل و خشونت و بیداد است. همان که امام موسی صدر زندگی خود را وقف آن کرده بود. او پیشوای شیعیان لبنان بود، اما برای پیروان همه ادیان و مذاهب پدری مهربان و معلمی دلسوز بود. او لبنان سرافراز را آرام، آزاد، مستقل و پیشرو میخواست و مسلمان و مسیحی و درزی و شیعه وسنّی را در کنار هم و برخوردار از همه مواهبی که خداوند برای بندگان خود آفریده است؛ و همه را شایسته برخورداری از این آن میدانست. اندیشه بلند و روح لطیف امام موسی صدر از مرزبندیهای ظاهری و صف بندیهای تصنعی سیاسی و قومی فراتر میرفت و به نام اسلام روشنگر، همه انسانها را آزاد و عزیز میخواست.
امروز گرچه امام موسی صدر در میان ما نیست، ولی اندیشه و مرام او برانگیزاننده هر انسان آزاد لبنانی است و در مقاومت دلیر لبنان و در جان آنان که سربلندی لبنان عزیز را میخواهند و نسبت به توطئههایی که استقلال و سرافرازی لبنان را تهدید میکند، زنده و جاری است. ما هنوز هم منتظر بازگشت آن عزیز هستیم که در این زمان سخت به او نیازمندیم. قدمت دین به قدمت وجود آدمی است و همین امر نشانه فطری بودن و ریشه داری دین در ذات آدمی است. دین آفریننده تمدنها و فرهنگها است و حتی در دوران ما، تمدن جدید که با جدایی از سنت شکل گرفت، به شدت مرهون فرهنگ دینی است و چه کسی است که میراث پرشکوه مسیحیت را در گوشه، گوشه همین تمدن جدید نبیند. هر چند که بنیانگذاران و مفسران این تمدن آن را غیر دینی به حساب آوردند و به دینی بودن خود اعتراف نکنند و شاید مهمترین تفاوت دنیای جدید، گذشته در این است که تمدنها و فرهنگهای پیشین همگی دینی بودند و به دینی بودن خود معترف. دین در همه حال و همه جا معارضان سرسختی داشته است و دین ستیزی نیز مانند خود دین سابقهای بلند دارد.
البته در گذشته، ستیز با دین نیز از موضع دین بود و دینی در برابر دین دیگر به معارضه بر میخاست و دینداران مورد تهاجم نیز میکوشیدند تا از دین خود دفاع کنند. علاوه بر جنگهای دینی در تاریخ، اندیشه بشری نیز رشد و تحول خود را بیش از هر چیز مرهون منازعات فکری دینی است. در دوران جدید اما، همانگونه که شکل و محتوای زندگی با گذشته تغییر کرده است، نوع ستیز با دین نیزتفاوت کرده است. جنگهایی که امروز رخ میدهد، اندیشهها یا پندارهایی که به ایدئولوژی تبدیل میشوند و با سلاح تعصب به ستیزه با یکدیگر بر میخیزند، جهانی متفاوت از جهان گذشته را آفریدهاند. منازعاتی که در حوزه فکری رخ داده است منجر به پیدایش نوع جدیدی از کلام (Theology) شده است که موضوع، مسائل، روش و حتی در بسیاری از موارد هدف و غایت آن با کلام قدیم تفاوت دارد.
پرسش اساسی این است که آیا ادعای پیشوایان فکری دین ستیز یا دین گریز تمدن جدید در قرن هجدهم و پیش و پس از آنکه مدعی بودند دوران دین به سر آمده درست است؟ آیا تقسیم بندی معروف آگوست کنت (August Cont) که زندگی بشر را به سه دوره دینی، فلسفی و علمی تقسیم میکرد و مهمترین شاخصه دوران مدرن را علمی بودن آن میدانست تقسیم صحیحی است؟ صرف نظر از مباحثی که در فلسفه علم مطرح است و بینش افرادی چون آگوست کنت را درباره علم، سطحی به حساب میآورد و علاوه بر مباحث گسترده فلسفی که پیرامون این تقسیم بندی و نظرات فیلسوفان پیشین عرب و رد و نقد آنها وجود دارد، عالم واقع نیز درسهای بزرگی به ما میآموزد. بنا بود علم جدید، بدون کمک وحی و عقل متافیزیکی همه مشکلات بشر را حل کند. بنا بود بهشت موعود ادیان توسط انسان سود اندیش (Utilitarianist) و ظاهر بین بر روی زمین برپا شود.
بنا بود با سرپنجه علم گرههای آزاردهنده زندگی گشوده شود و نباید از نظر دور داشت که پیشرفتهای شگفت انگیزی نیز در سایه تمدن جدید پدید آمد. ولی آیا بشر امروز با مشکلاتی به مراتب بزرگتر از مشکلات گذشته مواجه نشده است؟ آیا جنگها و ویرانیهای مادی و معنوی ناشی از آن در دوران جدید قابل مقایسه با درگیریهای دوران قبل است؟ آیا دلهرهای که بر بشر امروز حاکم است و ناامنی تباه کننده زندگی در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم، ویرانگرتر از اضطرابات و ناامنیهای بشر گذشته نیست؟ نمیتوان و نباید با نگاه سطحی در برابر پیشرفتهای محیرالعقول علم تجربی و تکنولوژی غول آسای روزگارمان مبهوت شد و چشم بر مصیبتهایی که در دنیای به هم پیوسته امروز آثار تلخ و جانکاهی را بر جای میگذارد بست. اجازه بدهید یکی از وجوه بارز زندگی در دوران جدید را از زبان کسی که او را حجت موجه عقلانیت غرب خواندهاند بیان کنم.
از نیچه، فیلسوف پر آوازه آلمانی. او در کتاب خود «دانش طربناک (Die Frohliche Wissen – Schaft) یا (The Joyous of the Gay Science)» به نقل از دیوانهای مینویسد که در روز روشن فانوسی در دست در بازار میدود و فریاد میزند که «خدا را میجویم» و در پرسش سخره آمیز مردمان که میپرسند مگر خدا گم شده یا به سفر رفته، فریاد میزند: میپرسید خدا کجا رفته است؟ به شما خواهم گفت. ما، من و شما، او را کشتیم... ما قاتلان، سر آمد همه قاتلان، چگونه خویشتن را تسلی دهیم. آنکه را جهان تاکنون مقدستر و نیرومندتر از او به خود ندیده است، زیر ضربات خنجرهای خود گرفتیم. کیست که این خود را پاک کند؟ به چه آبی خویشتن را بشوییم؟ هرگز واقعهای به این عظمت نبوده است. گر چه داوری نهایی درباره نیچه، این نابغه ناآرام و آشفته فکر دشوار است، ولی هر چه باشد این فراز از اندیشه نیچه در واقع تمثیلی است از جهان مدرن که در آن انسان ایمان خود را به خدا از دست داده است و روح تمدن جدید روح بیخدایی است.
هر چند که انسانهای متمدن ممکن است شخصاً صاحب ایمان باشند، چنانکه هنوز هم کلیساها و معابد در غرب از رونق نیفتاده است، ولی چراغ ایمان به غیب و مدد جستن از فیض روح القدس در متن تمدن جدید فرو مرده است. تمدن مدرن غرب تهی از نور مراد این فیلسوف هر چه باشد اما، اولاً نمیتوان از حقیقتی که در دل این تمثیل، که با هنرمندی در تعریف تمدن جدید بیان شده است رویگردان شد. ثانیاً راه درمانی که او برای بیماری غیبت خدا از متن تمدن جدید معرفی میکند خود بیمار است و به بن بست تأسف باری میرسد. نیچه میگوید: انسان مأیوس و وامانده در جهانی که در آن از خدا چیزی نیست، باید همه ارزشها را از نو ارزیابی کند و از نو بیافریند. باید دلیر باشد و خطر کند و دل به دریا بزند و سرشار از نشئه حیات این دنیا زندگی کند. باید هر مانعی را از سر راه نیرو و نشاط زندگی بردارد. باید بشود هر آنچه حقیقتاً هست.
او حیات را بزرگترین مایه آدمی میداند، ولی حیات با این همه ارزش غایت و هدف نیست، بلکه وسیله است در دست ارادهای که معطوف به قدرت است: انسان با اهمیت دادن به حیات و با تقویت ارائه معطوف به قدرت باید «ابر مرد «شود، نیچه که خود برآمده از متن تمدن جدید بود در دامی افتاد که پیشینیان او افتادند و علم را نه وسیله کشف حقیقت، بلکه ابزار قدرت و توانستن تعریف کردند و آنرا نه برای تفسیر عالم، که برای تغییر آن به کار گرفتند. او نیز اراده معطوف به حقیقت را افسانه و دروغ دانست و آن را با اراده معطوف به قدرت جایگزین کرد و خواست جای خالی خدا را در نظام دنیوی با انسان پر کند و دیری نپایید که در کشور زادگاهش- آلمان- ابر مرد، در چهره هیتلر و اراده معطوف به قدرت در هیبت «نازیسم» ظهور کرد و جهان را به خاک و خون کشاند تا برای خود فضای «حیاتی» باز کند و شگفت اینکه در نظام ناسیونال سوسیالیسم آلمانی، یهودیان بیش از دیگران مورد تحقیر و آزار قرار گرفتند و بعد که اراده معطوف به قدرت از هیتلر به نیروهایی منتقل شد که در جنگ جهانی دوم پیروز شده بودند، به جای اینکه نازیسم و فاشیسم را از میان بردارند، آن را از صحنه حیات ملی خود به عرصه بین المللی منتقل کردند و از جمله همت و اراده خود را معطوف به فاجعهای بزرگ کردند که طی آن مردم مظلوم خاورمیانه و در رأس آنان ملت عزیز فلسطین میبایست تاوان «آنتی سمیتیزم» و یهودی ستیزی غربیان را بپردازند و این در حالی است که از زمان پیدایش اسلام تاکنون نه تنها در میان جوامع مسلمان شاهد ستیز با پیروان ادیان دیگر نبودهایم، از جمله اینکه قرنها یهودیان و مسیحیان و مسلمانان در فلسطین همزیستی مسلمت آمیز و سرنوشت مشترک را تجربه کرده بودند و اگر احیاناً حکومتهای فاسد و جباری نیز به انگیزههای غیردینی یا در اثر القاء ذهنیت نادرست از سوی صاحبان تعصب بر دیگران سخت گرفتهاند، دامن مردم مسلمان از دشمنی با دیگر ادیان پاک است و هم اکنون هم اگر ملت فلسطین به خود رها شوند، مسلمانان و مسیحیان و یهودیان میتوانند آزاد در فلسطین در کنار یکدیگر به سر برند. گرچه تمدن غرب به نحوی از غیب روی گردانده است، ولی در دوران جدید نیز تاریخ، فارغ از جنگها و درگیریهایی که الهام گرفته از انگیزههای دینی است، نبوده است. صرف نظر از اینکه استعمارگران و سلطه طلبان در مستعمرات و در کشورهایی که مورد تهاجمشان قرار گرفته است با مقاومتهایی روبرو شدهاند که از سرچشمه ایمان دینی مردم سیراب شده، در بسیاری از نقاط در زمانی نه چندان دور از سلطه استعمار شاهد منازعات خونین و ویرانگر بودهایم که هر دو طرف، یا یک طرف آن، با انگیزه دینی به میدان آمدهاند.
الجزایر سالها در کابوس خونینی غوطه ور بود که در آن بنیادگرایان دینی در یک سو و ارتش و نیروهای سیاسی و اقتصادی سکولار از سوی دیگر به جان هم افتاده بودند و در مقیاس کوچکتر، همین پدیده را در خاورمیانه و شمال آفریقا و خیلی جاهای دیگر میبینیم و حتی در ترکیه که فرض میشد که در آن محیط امنی برای غربگرایی و عرفیگری (سکولاریسم) فراهم آمده است. اما این پدیده اختصاص به جهان اسلام و کشورهای غیرعربی نداشت. در غرب نیز حق ستیزه جویی دینی دردسر ساز بوده است. حقّی که به نجات دادن ایمان سنتی از تجاوزهای مردم سالاری عرفی گره خورده است. به همین دلایل بود که حدود یک قرن بعد از نیچه که اعلام میکرد ایمان دینی در تمدن غرب مرده است، متفکران و تحلیلگرانی از «انتقام» خدا سخن گفتند که دست او از آستین مؤمنان تحقیر شده و متعصب در آمده است، در حالیکه واقعیت امر دیگری است. من میخواهم از این بحث دراز دامن، چنین نتیجه بگیرم که آنچه پیش آمده، نتیجه رویگردانی دوران از خدا است. وقتی خدا در ذهن و محاسبات آدمی غایب شد، عشق و عدالت نیز از میان میرود و بشر برای رهایی از این مصیبت راهی جز بازگشت به خدا و زنده کردن چراغ ایمان در دل خود و در متن جوامع خود ندارد. اما این سخن نه به معنی دعوت به بازگشت به گذشته و احیاء روشها و نظامات غیر انسانی به نام دین است و از یاد نبریم که یکی از بزرگترین عوامل رویگردانی بشر متجدد از دین ناراستیها و نارواییهایی بوده است که به نام دین بر بشر تحمیل شده است. سکولاریسم که مختص تاریخ غرب است،زاده طبیعی و معلول بدبینی و بداخلاقی به نام دین در دوران ماقبل تجدد است. وقتی من اینجا از دین سخن میگویم به هیچ وجه، هم سخن با مرتجعان کج اندیش نیستم که دین را فقط در ظواهر میبینند که بخش عمده آن نیز ناشی از برداشتهای غلط از دین یا عادتهایی است که از گذشته به ارث رسیده و اینک رنگ تقدس و جاودانگی گرفته است. مراد من از دین، رفتارهای خشن و غیر متمدنانهای نیست که به نام دین با هر چه نو وپیشرو است مخالف است و جهاد را در آدم کشی و ترور و ایمان را در خاموش کردن چراغ عقل و تقوی را در محروم کردن زن از همه حقوق خویش و زهد را در مقابله با علم و پیشرفت میداند.
بشر نیازمند دین است و رسالت دین هدایت آدمی است. دین هیچگاه جای عقل بشری را برای راه بردن زندگی نگرفته است، بلکه بر اهمیت تدبر و تعقل تأکید کرده است و انسان را آزاده، خردمند و عزیز خواسته است. دین راستین جهت زندگی را معین میکند. زندگی که در متن همین طبیعت باید جریان یابد، ولی انسان را بزرگتر از همه طبیعت میداند و طبیعت را مسخّر انسان، اما این تسخیر به معنی هم نفسی با عالمی است که در تسبیح دائم ذات حق است، نه تصرف بیرویه در آنکه آثار سوء آن امروز دامن بشر را گرفته است. انسان برتر از طبیعت است، نه تنها به خاطر برخورداری از عقل، بلکه در پرتو موهبت عشق که حتی فرشتگان نیز از آن محروماند. ایمانی که از آن سخن میگویم، ایمانی است که میتواند آدمی را از دلهره پرتاب شدگی به متن وجود بیانتها رهایی بخشد و ایمانی که صاحب خود را از آفت ویرانگر اندوه و ترس پاک میکند. ایمانی که میان شهر خدایی آگوستین قدیس و شهر دنیای مدرن پیوند ایجاد میکند تا مردم آن، مردم سالاری، معنویت و عدالت و برخورداری را با هم تقسیم کند. زمان ما برای رهایی نیازمند دین است، دینی که علاوه بر خدا، به عدالت، آزادی و حقوق انسان مؤمن باشد و به فقر و جهل و جنگ و ترور و تحقیر انسان کافر.