خصوصیات موضعی و موقعیت جغرافیایی لبنان باعث حضور تاریخی فرقههای گوناگون
مذهبی در لبنان بوده است. کوههای بلند و ناهموار این منطقه که در مرکز
راههای تجاری جهان باستان قرار داشته است، پناهگاه مناسبی برای بسیاری از
فرقههای شیعه، مسیحی و اهل سنت بوده است تا خود را از امپراتوریهای
بیزانس، عرب و عثمانی که در منطقه حکمروایی داشتند، مصون نگه دارد.
تهاجم اروپا به این منطقه، عامل جدی در نهادینه ساختن فرقهگرایی به هر دو شکل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بوده است. از جمله اعطای امتیازات بازرگانی ویژه از جانب سلطان عثمانی به قدرتهای اروپایی که بعدها با تضعیف عثمانی، به صورت یک حق برای آنان درآمد. امتیاز دیگر، کسب حق حمایت و تنظیم دادگاههای کنسولی در زمینه امور قانونی مربوط به شهروندان اروپایی مقیم قلمرو عثمانی بود که در قرن ۱۸ به تمام اعراب مسیحی و حتی دروزیها تعمیم داده شد. بعدها روسیه تزاری و فرانسه، هر یک داعیه داشتن حق حمایت از فرقههای نزدیک به خود را حق انکارناپذیر و مسلم خود میدانستند. دخالت قدرتهای بزرگ در منطقه به بسط فرقهگرایی در لبنان و ایجاد مرزبندیهای جدید، منجر گردید به گونهای که نظام فرقهگرایی تا به امروز هم پابرجاست. لذا نهادهای فرقهگرایانه اجتماعی، فرهنگی، رفاهی و خویشاوندی به موازات فرقهگرایی سیاسی، از زمان استقلال لبنان در ۱۹۴۳ نه تنها باقی مانده است. بلکه تقویت نیز شده. به این ترتیب نظام سیاسی ـ اجتماعی لبنان در برابر همبستگیهای ملی و مذهبی و طبقاتی بر فرقهگرایی و همبستگیهای منطقهای تأکید دارد.
در حال حاضر چهار فرقه عمده مذهبی در لبنان وجود دارد:
۱ـ مسلمانان (شیعه و سنی)
۲ـ دروزیها (فرقهای مانند اسماعیلیه، هرچند که خود را مسلمان میدانند اما در تحلیل نهایی از اسلام و اعتقادات اسلامی و عمل به وظایف و تکالیف مذهبی، فاصله بسیاری دارند).
۳ـ مسیحیان مارونی که طبقه ممتاز کشور را تشکیل میدهند.
۴ـ مسیحیان کاتولیک، پروتستان، ارتدوکس و ارامنه
شیعیان با وجود اینکه بزرگترین فرقه کشور را تشکیل میدهند، در مقایسه با سایر گروهها چه در جنبه سیاسی و چه اقتصادی، در محرومیت به سر میبردهاند. مارونیها و اهل سنت دو طایفه بودند که به خاطر سیطره بر مبازات سیاسیای که به خارج شدن لبنان از قیمومیت فرانسه در سال ۱۹۴۳ میلادی منجر شد، توانستند نفوذ خود را در آرایش سیاسی لبنان تا سال ۱۹۷۵ و آغاز جنگهای داخلی لبنان حفظ نمایند. در این میان، شیعیان همانند دروزیها و دیگر طوایف کوچک مسیحی، نقش بازیگران ثانوی را ایفا میکردند.
درواقع میثاق ملی لبنان، توافقی میان مارونیها و اهل سنت لبنان بود. مسیحیان مارونی که دارای تفوق سیاسی در لبنان بودند، گوش شنوایی برای مطالبات موجه مربوط به اصلاحات سیاسی نداشتند و نسبت به آنچه که در جامعه شیعه رخ میداد، غفلت میورزیدند. حکومت به جای استقبال از اصلاحطلبان شیعه، برنامه ارعاب و سلطه را برگزیده بود. لذا میتوان حضور شیعیان را به تعبیر «جان اسپوزیتو» نمادین دانست. از لحاظ اقتصادی نیز فقر و فلاکت، عنصر جداناشدنی از جامعه شیعیان شده بود.
به طور عمده، مهمترین موانع پیش روی شیعیان برای شکوفایی در جامعه لبنان را بدینگونه میتوان برشمرد:
۱ـ خودداری دولت مسیحی لبنان از سرشماری جمعیت و عدم آگاهی از جمعیت واقعی شیعیان
۲ـ حمایت بیدریغ دول غربی و آمریکا از دولت مسیحی
۳ـ ضدیت با مسلمانان به ویژه با شیعیان و جلوگیری از گسترش نفوذ آنها در جامعه
۴ـ حمایت دول عربی دست راستی از دولتهای مسیحی و اعطای کمکهای مالی به آنان
۵ـ حمایت دول عربی دستچپی و رادیکال از احزاب سیاسی و غیرمذهبی در لبنان که در نتیجه به ضرر جامعه اسلامی بود.
۶ـ رواج تز جدایی دین از مذهب توسط روحانیون دولتی
۷ـ تشویق مسلمانان به ویژه شیعیان به اشتغال در کارهای غیردولتی
۸ـ عدم رفع نواقص آموزشی، بهداشتی ـ اقتصادی و سیاسی در مراکز شیعهنشین از طرف دولت مسیحی
۹ـ جلوگیری از استخدام مسلمانان به ویژه شیعیان در مراکز مهم دولتی مانند ارتش و وزارت خارجه و وزارت کشور
وضعیت موجود در لبنان، بسیاری از جوانان شیعه را به این نتیجه رسانده بود که ظلمی که از زمان بنیامیه تا به امروز بر آنان و مسلمانان این منطقه میرود را در مسلمان بودن خویش جستجو کنند. در نتیجه برای گرفتن انتقام از این شرایط تاریخی به سوی احزاب غیراسلامی جذب میشدند. آنچه به طور مشخص باعث شده بود تا مسلمانان جنوب لبنان و به ویژه شیعیان در تشتت و تفرقه به سر برده و از حقوق اولیه خود محروم باشند، نداشتن یک تشکیلات قوی در برابر احزاب و گروههای فراوانی بودند که با زور برای خود، کسب قدرت کرده بودند. فقر، جهل، مرض و خلأ فکری در جامعه شیعیان، بستر لازم برای استثمار جوانان شیعه توسط احزاب چپ را فراهم میکرد. این در حالی بود که روزگاری منطقه جبلعامل در جنوب لبنان، مرکز تشیع و بزرگترین دانشمندان و رهبران شیعه بوده است.
به دنبال وفات پیشوای شیعیان لبنان، آیتالله سیدعبدالحسین شرفالدین در ۳۰/۱۲/۱۹۷۵، شیعیان لبنان از سیدموسی صدر برای مهاجرت به لبنان درخواست کردند. وصیت آیتالله شرفالدین مبنی بر مهاجرت سیدموسی صدر به لبنان و اصرار آیتالله بروجردی برای پذیرش زعامت شیعیان لبنان و درخواست عمومی باعث اجابت این دعوت و ظهور امام موسی صدر در سال ۱۹۵۹ در لبنان شد. امام موسی صدر همزمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعهنشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشهیابی اسباب عقبماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان آن سامان، در پیش گرفت. در نیمههای دهه ۶۰ میلادی، پیوستن بسیاری از جوانان شیعه به سازمانهای چپگرای لائیک را با نگرانی شاهد بود. همچنین ناتوانی و عدم تمایل رهبران سنتی شیعه را در رویارویی با مشکلات موجود، مشاهده میکرد. به همین خاطر، تصمیم گرفت خود، زمام امور را به دست گیرد و به عنوان نخستین گام، مجلس اعلای شیعیان لبنان را تأسیس نمود. تلاشهای سیدموسی صدر در جهت متحد کردن جامعه شیعیان برای دیگر احزاب نگرانکننده بود زیرا این امر یک مبارزهطلبی جدی برای رهبری آن تلقی میشد. این مخالفتها حتی تا ترور نافرجام سیدموسی صدر نیز پیش رفت. سرانجام سیدموسی صدر در یک مصاحبه مطبوعاتی بزرگ که در بیروت تشکیل داد، آلام و دردهای شیعیان را در معرض افکار عمومی قرار داد و انگیزهها و موجبات نیاز به یک مجلس را به اثبات رسانید. نهایتا پارلمان لبنان در دسامبر ۱۹۶۷، تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان را برای رهبری شئون طائفه شیعه و دفاع از حقوق آنان، تصویب نمود. سیدموسی صدر در می۱۹۶۹ به ریاست این مجلس انتخاب و لقب «امام» به وی اعطا شد.
امام سیدموسی صدر در نخستین اطلاعیه خود، برنامههای عملی برای تحقق اهداف مجلس اعلای شیعه را اعلام کرد که خطوط اساسی زیر را در بر میگرفت:
۱ـ ظهور شیعیان در لبنان به عنوان یک قدرت سیاسی در جامعه و فراهم نمودن امکانات مبارزه و جهاد در راه اسلا
۲ـ تنظیم شئون طائفهای شیعه و بهسازی هرچه بیشتر اوضاع اجتماعی و اقتصادی شیعیا
۳ـ همکاری با سایر ادیان و طوایف مختلف مذهبی در لبنان
۴ـ توجه و ممارست نسبت به مسئولیتهای ملی و وطنی و صیانت از استقلال و آزادی لبنان و حفاظت از سرزمین و مرزهای کشور
۵ـ مبارزه بیامان با جهل، فقر و عقبماندگی و ستم و فساد اجتماعی
۶ـ اقدام اساسی جهت عدم تفرقه میان مسلمانان و تلاش برای وحدت کامل
۷ـ یاری و پشتیبانی از مقاومت فلسطین و مشارکت با دولتهای مترقی و برادران عرب به منظور آزادسازی سرزمینهای غصبشده توسط اسرائیل
بدین ترتیب با ظهور صدر در لبنان، نقش و حضور شیعیان در جامعه لبنان، روز به روز پررنگتر شد. امام موسی صدر، شیوه رهبری جدیدی را در میان شیعیان ابداع نموده و گسترش داد که میتوان آن را رهبری مردمی نامید. رهبران مردمی، رهبرانی هستند که بیشترین تعداد از اقشار مختلف جامعه خود را مورد خطاب قرار داده، حامل یک پیام سیاسی ـ ایدئولوژیک باشند. وی با استفاده از این موقعیت بسیاری از اعتصابها را تنظیم و اداره نمود و رهبری بسیاری از تظاهراتها را برای دفاع از حقوق شیعیان بر عهده داشت. از سوی دیگر، امام به این نتیجه رسیده بود که شیعیان لبنان به حمایت یک قدرت پرتوان خارجی نیز نیاز دارند و این مسئله، هیچ تناقضی با وفاداری نسبت به نظام سیاسی لبنان ندارد لذا در سال ۱۹۷۳ جریان ائتلاف سیاسی میان حکومت بعثی حافظ اسد در سوریه و طایفه شیعه لبنان به رهبری امام موسی صدر، آغاز گردید. پس از چند سال از تشکیل مجلس اعلای اسلامی شیعیان و موفقیت نسبی آن در کسب امتیازات برای شیعیان و به موازات گستردهتر شدن دامنه فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی داخلی و خارجی امام موسی صدر، شیعیان کمکم توانستند بر عقده حقارت خود تسلط یابند و جوانانی که در احزاب مختلف پراکنده شده بودند، کمکم به مجلس اعلی و امام موسی صدر پیوستند. به موازات استمرار حملات و تجاوزات اسرائیل به جنوب لبنان از سال ۱۹۷۱، امام موسی صدر با درک این نکته که با احساسات نمیتوان کاری از پیش برد و نیز با توجه به این واقعیت که همه گروهها و سازمانهای دستراستی و دستچپی مسلح بوده و هر کار که میخواستند با مردم فقیر و محروم میکردند، در اندیشه ساماندهی این جمعیت افتاد و سرانجام در سال ۱۹۷۳، سازمان حرکتالمحرومین را بنا نهاد. درواقع یک علت عمده تأسیس حرکتالمحرومین به عنوان اولین تشکل سیاسی ـ نظامی مستقل و غیروابسته به دیگران در نزد امام موسی صدر، ظلم و اجحافی بود که از ناحیه فلسطینیها نسبت به شیعیان جنوب لبنان روا داشته میشد. امام موسی صدر گرچه از لحاظ ایدئولوژیکی و سیاسی، مبارزات فلسطینیها را مورد تأکید قرار میداد، اما ادامه این وضعیت را نگرانکننده میدید لذا اقدام به ایجاد حرکتالمحرومین کرد که در سالهای بعد، شاخه نظامی این حرکت تحت عنوان «افواج المقاومة البنانیة» (امل) تأسیس گردید و از حمایت کشور پراهمیتی چون سوریه برخوردار گشت. هسته اولیه حرکتالمحرومین، متشکل از معلمین مؤمنی بود که از هر روستا انتخاب شده بودند و در کلاسهای ایدئولوژی که توسط افرادی نظیر شهید مصطفی چمران، سیدمحمد فضلالله و سیدموسی صدر برگزار میشد، شرکت میکردند. آنان با رهبر خویش همقسم شده بودند تا آنگاه که مظلومی در لبنان مانده است، مبارزه را ادامه دهند و در این راه مقدس، هیچگاه سستی و یأس به خود راه ندهند.
امام موسی صدر در ترسیم خطوط کلی این حرکت، اظهار داشت: حرکتالمحرومین از ایمان حقیقی به خدا و انسان و آزادی کامل و کرامت وی نشأت گرفته و هرگونه ستم اجتماعی و نظامی سیاسی طائفی را طرد نموده و با استبداد و اقطاع و سلطه و تفرقه به جنگ برخاسته است. حرکتالمحرومین حرکتی است وطنی که متمسک به سیادت و عظمت وطن و سلامت سرزمین میباشد و با استعمار و تجاوزات و مطامعی که متوجه لبنان است، مبارزه میکند. مرحله بعد از سازماندهی نیروها که توسط شهید چمران صورت میپذیرفت، سازماندهی نظامی بود. این سازمان از سال ۱۹۷۴ شروع به تعلیم جوانان شیعه کرد. این آموزشها در منطقه بعلبک در کوهستانهای نزدیک به سوریه انجام میگرفت. تعلیماتی که در آن مقاومت فلسطینیها با سازمان همکاری میکرد. اولین گروه ۷۰ نفری از اساتید و شاگردان مؤسسه صنعتی جبلعامل در دهی به نام «یمونه» در بعلبک به مدت یک هفته تعلیم دیدند. پس از آن و با توافق سازمان «الفتح»، مرکز بزرگ آموزشی نظامی امل در «عینالبینه» حوالی بعلبک زیر نظر مربیان فتح برای جوانان امل افتتاح شد. در این راستا، رهبر شیعیان لبنان در آوریل سال ۱۹۷۵ ضمن خطابه پرشوری که به مناسبت سالروز عاشورای حسینی، ایراد نمود، مردم لبنان را به تشکیل یک گروه مقاومت نظامی در برابر تجاوزات اسرائیل و توطئههای دولت اسرائیل به منظور بیرون راندن لبنانیها از سرزمین خویش فراخواند. این سخنرانی اولین نشانه جدی در تشخیص مسیر حرکتالمحرومین و آمادهسازی برای ایجاد یک بازوی نظامی ـ امنیتی به شمار میرفت. فعالیتها و آموزشهای نظامی به طور مخفی دنبال میشد تا اینکه انفجار مین در اردوگاه بعلبک، سروصدای زیادی به پا کرد و باعث شهادت ۲۶ نفر و مجروح شدن بیش از ۷۰ نفر از جوانان دیگر شد. به دنبال این انفجار امام موسی صدر در ۶ ژوئیه ۱۹۷۵ (قریب به هفت ماه بعد از خطابه پیشین) در یک کنفرانس مطبوعاتی به طور صریح تأسیس و ولادت یک گروه مسلح با نام «افواج المقاومة البنانیة» (امل) در حیات سیاسی مذهبی کشور لبنان را اعلان نمود.
مواضع امل را اینگونه میتوان برشمرد:
۱ـ بهرهگیری از جوانان فداکار و سلحشور
۲ـ مقاومت و پافشاری در برابر تجاوزات مکرر اسرائیل
۳ـ حمایت از کرامت و حریت مسلمانان جنوب
۴ـ رویارویی با دشمنان مسلمین به ویژه شیعیان در امل
احزاب چپ لبنان تا پیش از ساماندهی امل، با امام موسی صدر کاری نداشتند اما هنگامی که متوجه سازماندهی نیروهای آن شدند و به تعلیمات نظامی جوانان شیعه پی بردند، شروع به کارشکنی و کینهتوزی کردند و به خصوص در جنوب لبنان، موانع بسیاری را برای امل، به وجود آوردند. در جریان جنگ داخلی لبنان که از اواسط سال ۱۹۷۵ آغاز گردید، احزاب چپ قصد داشتند از جنگ برای تغییر رژیم استفاده کنند و احزاب چپ تندرو و دیگران نیز هر کدام طمعی داشتند. تنها مسلمانان غیرحزبی سنی و شیعه بودند که برای دفاع از مقاومت فلسطینی وارد جنگ شده بودند و تلاش داشتند که مقاومت فلسطینی وارد بحرانهای پرتوطئه لبنان نشود. با این حال، احزاب چپ تندرو و همپیمان فلسطینیها با رهبری «کمال جنبلاط» و کادرهای کمونیست سازمان مقاومت فلسطینی با در اختیار داشتن سلاحهایی که از طرف بلوک شرق به سازمان مقاومت داده میشد، باعث ورود مقاومت فلسطینی به جنگ شدند. امام موسی صدر سیاست محتاطانهای را در پیش گرفت به همین خاطر جنبش امل را از میدانهای جنگ داخلی، دور نگه داشت. اگرچه گاهی اوقات اعضای جنبش گرفتار حوادث مسلحانه میشدند، ولی این درگیریها به قصد اشغال منطقه خاصی صورت نمیگرفت. بلکه صرفا برای حمایت و حفاظت از مناطق شیعهنشین بود. لذا امام موسی صدر به دلیل درگیری محدود جنبش امل در جنگهای داخلی، از لحاظ سیاسی نقش میانجی را ایفا مینمود. در اواسط سال ۱۹۷۶ به رغم مخالفت شدید سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) و گروههای چپگرای رادیکال لبنان، ارتش سوریه وارد لبنان گردید. امام موسی صدر و جناحهای مارونی ورود ارتش سوریه را مورد تأیید قرار دادند. سوریه سعی داشت با کسب توافق کشورهای عربی، اوضاع داخلی لبنان را سامان دهد. جنگ داخلی، لبنان را به ورطه تجزیه کشانده بود و در تقسیمبندیهای جدید شیعیان بیشترین خسارت را متحمل شدند زیرا هیچ منطقه مشخصی در اختیار آنان قرار نمیگرفت و از سوی دیگر هم نفوذ چندانی بر قدرت مرکزی حاکم کسب نکردند. پس از جنگ، حضور مسلحانه جنبش امل در روستاهای جنوب لبنان از حضور ساف هم ضعیفتر بود در حالی که آنان تا پیش از آغاز جنگ داخلی و ورود قدرت نظامی به معادلات سیاسی دارای جایگاهی بودند که از طریق آن میتوانستند خواستههای خود را مطرح کنند. حمله اسرائیل در مارس ۱۹۷۸ به خاک لبنان تحت عنوان «عملیات اللیطانی» بر مصائب و رنجهای شیعیان لبنان افزود و مهاجرتهای تازهای از جنوب لبنان به جنوب بیروت را باعث گردید. امام موسی صدر که دوران تضعیف جایگاه خود در عرصه سیاسی لبنان را سپری میکرد، در آن هنگام قادر به انجام کاری نبود. در این مقطع، دو واقعه بسیار مهم اتفاق میافتاد که در سمتدهی به حرکت جامعه شیعیان، نقش بسیار مهمی داشت. ناپدید شدن امام موسی صدر و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران.