دهمین همایش سالیانه «سخن برابر» (کلمه سواء) روز گذشته (پنجشنبه) با حضور
حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی، رییس جمهور پیشین کشورمان در شهر
بیروت، پایتخت لبنان گشایش یافت.
این همایش طی روزهای پنجشنبه، جمعه و شنبه در تالار یونسکو شهر بیروت و با حضور جمعی از وزیران، نمایندگان مجلس و شخصیتهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی لبنان برگزار میشود. علاوه بر حضور نمایندگان موسسههای امام صدر در لبنان، پیامهای مفتی اهل سنت، رهبر مذهبی مسیحیان مارونی و نایب رییس مجلس اعلای شیعه لبنان در این همایش قرایت خواهد شد.
در پاویون دولتی فرودگاه لبنان که مختص به مقامات رسمی است، نمایندگان رئیسجمهور، نخست وزیر، رئیسمجلس لبنان، خانواده امام موسیصدر، نمایندگان احزاب لبنان و همچنین نمایندگان روسای طوایف لبنانی، نماینده ویژهٔ سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان، نماینده ویژه نبیهبری رئیس جنبش امل لبنان و نمایندگانی از پارلمان لبنان، اعضای کمیته پیگیری قضیه امام موسیصدر و لبنانیها برای استقبال از رئیسجمهور سابق ایران به فرودگاه آمده بودند.
به گزارش موسسه تحقیقاتی امام موسی صدر، در نشست صبح روز گذشته این همایش سید محمد خاتمی سخنرانی کرد و موضوعهایی مانند گفتوگوی اسلام و مسیحیت، خانواده، حقوق انسان و هویت فرهنگی وی، جامعه مقاوم و گفتوگوی تمدنها مطرح شد. در حاشیه این نشست نمایشگاه عکسی از امام موسی صدر برپا شده است. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به نقل از موسسه فرهنگی - تحقیقاتی امام موسی صدر متن کامل سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی، رییس جمهور پیشین کشورمان در این همایش به شرح زیر است: «در مجلس با شکوهی که به نام عالم دینی بزرگ و زمانشناس و روشن بین، حضرت امام موسی صدر برپا شده است باید از دین سخن گفت؛ دینی که رهاننده آدمی از جهل و خشونت و بیداد است. همان که امام موسی صدر زندگی خود را وقف آن کرده بود. او پیشوای شیعیان لبنان بود، اما برای پیروان همه ادیان و مذاهب پدری مهربان و معلمی دلسوز بود. او لبنان سرافراز را آرام، آزاد، مستقل و پیشرو میخواست و مسلمان و مسیحی و درزی و شیعه و سنی را در کنار هم و برخوردار از همه مواهبی که خداوند برای بندگان خود آفریده است؛ و همه را شایسته برخورداری از این آن میدانست. اندیشه بلند و روح لطیف امام موسی صدر از مرزبندیهای ظاهری و صفبندیهای تصنعی سیاسی و قومی فراتر میرفت و به نام اسلام روشنگر، همه انسانها را آزاد و عزیز میخواست.
امروز گرچه امام موسی صدر در میان ما نیست، ولی اندیشه و مرام او برانگیزاننده هر انسان آزاد لبنانی است و در مقاومت دلیر لبنان و در جان آنان که سربلندی لبنان عزیز را میخواهند و نسبت به توطئههایی که استقلال و سرافرازی لبنان را تهدید میکند، زنده و جاری است. ما هنوز هم منتظر بازگشت آن عزیز هستیم که در این زمان سخت به او نیازمندیم. قدمت دین به قدمت وجود آدمی است و همین امر نشانه فطری بودن و ریشه داری دین در ذات آدمی است. دین آفریننده تمدنها و فرهنگهاست و حتی در دوران ما، تمدن جدید که با جدایی از سنت شکل گرفت، به شدت مرهون فرهنگ دینی است و چه کسی است که میراث پرشکوه مسیحیت را در گوشه، گوشه همین تمدن جدید نبیند. هر چند که بنیانگذاران و مفسران این تمدن آن را غیر دینی به حساب آوردند و به دینی بودن خود اعتراف نکنند و شاید مهمترین تفاوت دنیای جدید، گذشته در این است که تمدنها و فرهنگهای پیشین همگی دینی بودند و به دینی بودن خود معترف.
دین در همه حال و همه جا معارضان سرسختی داشته است و دین ستیزی نیز مانند خود دین سابقهای بلند دارد. البته در گذشته، ستیز با دین نیز از موضع دین بود و دینی در برابر دین دیگر به معارضه بر میخاست و دینداران مورد تهاجم نیز میکوشیدند تا از دین خود دفاع کنند. علاوه بر جنگهای دینی در تاریخ، اندیشه بشری نیز رشد و تحول خود را بیش از هر چیز مرهون منازعات فکری دینی است. در دوران جدید اما، همانگونه که شکل و محتوای زندگی با گذشته تغییر کرده است، نوع ستیز با دین نیز تفاوت کرده است. جنگهایی که امروز رخ میدهد، اندیشهها یا پندارهایی که به ایدئولوژی تبدیل میشوند و با سلاح تعصب به ستیزه با یکدیگر بر میخیزند، جهانی متفاوت از جهان گذشته را آفریدهاند. منازعاتی که در حوزه فکری رخ داده است منجر به پیدایش نوع جدیدی از کلام (Theology) شده است که موضوع، مسائل، روش و حتی در بسیاری از موارد هدف و غایت آن با کلام قدیم تفاوت دارد. پرسش اساسی این است که آیا ادعای پیشوایان فکری دین ستیز یا دین گریز تمدن جدید در قرن هجدهم و پیش و پس از آنکه مدعی بودند دوران دین به سر آمده درست است؟
آیا تقسیم بندی معروف آگوست کنت (August Cont) که زندگی بشر را به سه دوره دینی، فلسفی و علمی تقسیم میکرد و مهمترین شاخصه دوران مدرن را علمی بودن آن میدانست تقسیم صحیحی است؟ صرف نظر از مباحثی که در فلسفه علم مطرح است و بینش افرادی چون آگوست کنت را درباره علم، سطحی به حساب میآورد و علاوه بر مباحث گسترده فلسفی که پیرامون این تقسیمبندی و نظرات فیلسوفان پیشین عرب و رد و نقد آنها وجود دارد، عالم واقع نیز درسهای بزرگی به ما میآموزد. بنا بود علم جدید، بدون کمک وحی و عقل متافیزیکی همه مشکلات بشر را حل کند. بنا بود بهشت موعود ادیان توسط انسان سود اندیش (Utilitarianist) و ظاهربین بر روی زمین برپا شود. بنا بود با سرپنجه علم گرههای آزاردهنده زندگی گشوده شود و نباید از نظر دور داشت که پیشرفتهای شگفت انگیزی نیز در سایه تمدن جدید پدید آمد. ولی آیا بشر امروز با مشکلاتی به مراتب بزرگتر از مشکلات گذشته مواجه نشده است؟ آیا جنگها و ویرانیهای مادی و معنوی ناشی از آن در دوران جدید قابل مقایسه با درگیریهای دوران قبل است؟ آیا دلهرهای که بر بشر امروز حاکم است و ناامنی تباه کننده زندگی در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم، ویرانگرتر از اضطرابات و ناامنیهای بشر گذشته نیست؟
نمیتوان و نباید با نگاه سطحی در برابر پیشرفتهای محیرالعقول علم تجربی و تکنولوژی غول آسای روزگارمان مبهوت شد و چشم بر مصیبتهایی که در دنیای به هم پیوسته امروز آثار تلخ و جانکاهی را بر جای میگذارد بست. اجازه بدهید یکی از وجوه بارز زندگی در دوران جدید را از زبان کسی که او را حجت موجه عقلانیت غرب خواندهاند بیان کنم. از نیچه، فیلسوف پرآوازه آلمانی. او در کتاب خود «دانش طربناک (Die Frohliche Wissen – Schaft) یا (The Joyous of the Gay Science)» به نقل از دیوانهای مینویسد که در روز روشن فانوسی در دست در بازار میدود و فریاد میزند که «خدا را میجویم» و در پرسش سخره آمیز مردمان که میپرسند مگر خدا گم شده یا به سفر رفته، فریاد میزند: میپرسید خدا کجا رفته است؟ به شما خواهم گفت. ما، من و شما، او را کشتیم... ما قاتلان، سرآمد همه قاتلان، چگونه خویشتن را تسلی دهیم. آنکه را جهان تاکنون مقدستر و نیرومندتر از او به خود ندیده است، زیر ضربات خنجرهای خود گرفتیم. ک
یست که این خود را پاک کند؟ به چه آبی خویشتن را بشوییم؟ هرگز واقعهای به این عظمت نبوده است. گرچه داوری نهایی درباره نیچه، این نابغه ناآرام و آشفته فکر دشوار است، ولی هر چه باشد این فراز از اندیشه نیچه در واقع تمثیلی است از جهان مدرن که در آن انسان ایمان خود را به خدا از دست داده است و روح تمدن جدید روح بیخدایی است. هر چند که انسانهای متمدن ممکن است شخصا صاحب ایمان باشند، چنانکه هنوز هم کلیساها و معابد در غرب از رونق نیفتاده است، ولی چراغ ایمان به غیب و مدد جستن از فیض روح القدس در متن تمدن جدید فرو مرده است. تمدن مدرن غرب تهی از نور مراد این فیلسوف هر چه باشد اما، اولا نمیتوان از حقیقتی که در دل این تمثیل، که با هنرمندی در تعریف تمدن جدید بیان شده است رویگردان شد. ثانیا راه درمانی که او برای بیماری غیبت خدا از متن تمدن جدید معرفی میکند خود بیمار است و به بن بست تأسف باری میرسد. نیچه میگوید: انسان مأیوس و وامانده در جهانی که در آن از خدا چیزی نیست، باید همه ارزشها را از نو ارزیابی کند و از نو بیافریند. باید دلیر باشد و خطر کند و دل به دریا بزند و سرشار از نشئه حیات این دنیا زندگی کند. باید هر مانعی را از سر راه نیرو و نشاط زندگی بردارد.
باید بشود هر آنچه حقیقتا هست. او حیات را بزرگترین مایه آدمی میداند، ولی حیات با این همه ارزش غایت و هدف نیست، بلکه وسیله است در دست ارادهای که معطوف به قدرت است: Derwille zur macht یا The will to power انسان با اهمیت دادن به حیات و با تقویت ارائه معطوف به قدرت باید «ابر مرد» شود، نیچه که خود برآمده از متن تمدن جدید بود در دامی افتاد که پیشینیان او افتادند و علم را نه وسیله کشف حقیقت، بلکه ابزار قدرت و توانستن تعریف کردند و آنرا نه برای تفسیر عالم، که برای تغییر آن به کار گرفتند. او نیز اراده معطوف به حقیقت را افسانه و دروغ دانست و آن را با اراده معطوف به قدرت جایگزین کرد و خواست جای خالی خدا را در نظام دنیوی با انسان پر کند و دیری نپایید که در کشور زادگاهش- آلمان- ابر مرد، در چهره هیتلر و اراده معطوف به قدرت در هیبت «نازیسم» ظهور کرد و جهان را به خاک و خون کشاند تا برای خود فضای «حیاتی» باز کند و شگفت اینکه در نظام ناسیونال سوسیالیسم آلمانی، یهودیان بیش از دیگران مورد تحقیر و آزار قرار گرفتند و بعد که اراده معطوف به قدرت از هیتلر به نیروهایی منتقل شد که در جنگ جهانی دوم پیروز شده بودند، به جای اینکه نازیسم و فاشیسم را از میان بردارند، آن را از صحنه حیات ملی خود به عرصه بین المللی منتقل کردند و از جمله همت و اراده خود را معطوف به فاجعهای بزرگ کردند که طی آن مردم مظلوم خاورمیانه و در رأس آنان ملت عزیز فلسطین میبایست تاوان «آنتی سمیتیزم» و یهودی ستیزی غربیان را بپردازند و این در حالی است که از زمان پیدایش اسلام تاکنون نه تنها در میان جوامع مسلمان شاهد ستیز با پیروان ادیان دیگر نبودهایم، از جمله اینکه قرنها یهودیان و مسیحیان و مسلمانان در فلسطین همزیستی مسلمت آمیز و سرنوشت مشترک را تجربه کرده بودند و اگر احیانا حکومتهای فاسد و جباری نیز به انگیزههای غیردینی یا در اثر القاء ذهنیت نادرست از سوی صاحبان تعصب بر دیگران سخت گرفتهاند، دامن مردم مسلمان از دشمنی با دیگر ادیان پاک است و هم اکنون هم اگر ملت فلسطین به خود رها شوند، مسلمانان و مسیحیان و یهودیان میتوانند آزاد در فلسطین در کنار یکدیگر به سربرند.
گرچه تمدن غرب به نحوی از غیب روی گردانده است، ولی در دوران جدید نیز تاریخ، فارغ از جنگها و درگیریهایی که الهام گرفته از انگیزههای دینی است، نبوده است. صرف نظر از اینکه استعمارگران و سلطه طلبان در مستعمرات و در کشورهایی که مورد تهاجمشان قرار گرفته است با مقاومتهایی روبرو شدهاند که از سرچشمه ایمان دینی مردم سیراب شده، در بسیاری از نقاط در زمانی نه چندان دور از سلطه استعمار شاهد منازعات خونین و ویرانگر بودهایم که هر دو طرف، یا یک طرف آن، با انگیزة دینی به میدان آمدهاند. الجزایر سالها در کابوس خونینی غوطه ور بود که در آن بنیادگرایان دینی در یک سو و ارتش و نیروهای سیاسی و اقتصادی سکولار از سوی دیگر به جان هم افتاده بودند و در مقیاس کوچکتر، همین پدیده را در خاورمیانه و شمال آفریقا و خیلی جاهای دیگر میبینیم و حتی در ترکیه که فرض میشد که در آن محیط امنی برای غربگرایی و عرفیگری (سکولاریسم) فراهم آمده است. اما این پدیده اختصاص به جهان اسلام و کشورهای غیرعربی نداشت.
در غرب نیز حق ستیزه جویی دینی دردسر ساز بوده است. حقّی که به نجات دادن ایمان سنتی از تجاوزهای مردم سالاری عرفی گره خورده است. به همین دلایل بود که حدود یک قرن بعد از نیچه که اعلام میکرد ایمان دینی در تمدن غرب مرده است، متفکران و تحلیلگرانی از «انتقام» خدا سخن گفتند که دست او از آستین مؤمنان تحقیر شده و متعصب در آمده است، در حالیکه واقعیت امر دیگری است. من میخواهم از این بحث دراز دامن، چنین نتیجه بگیرم که آنچه پیش آمده، نتیجه رویگردانی دوران از خدا است. وقتی خدا در ذهن و محاسبات آدمی غایب شد، عشق و عدالت نیز از میان میرود و بشر برای رهایی از این مصیبت راهی جز بازگشت به خدا و زنده کردن چراغ ایمان در دل خود و در متن جوامع خود ندارد.
اما این سخن نه به معنی دعوت به بازگشت به گذشته و احیاء روشها و نظامات غیر انسانی به نام دین است و از یاد نبریم که یکی از بزرگترین عوامل رویگردانی بشر متجدد از دین ناراستیها و نارواییهایی بوده است که به نام دین بر بشر تحمیل شده است. سکولاریسم که مختص تاریخ غرب است، زاده طبیعی و معلول بدبینی و بداخلاقی به نام دین در دوران ماقبل تجدد است. وقتی من اینجا از دین سخن میگویم به هیچ وجه، هم سخن با مرتجعان کج اندیش نیستم که دین را فقط در ظواهر میبینند که بخش عمده آن نیز ناشی از برداشتهای غلط از دین یا عادتهایی است که از گذشته به ارث رسیده و اینک رنگ تقدس و جاودانگی گرفته است. مراد من از دین، رفتارهای خشن و غیر متمدنانهای نیست که به نام دین با هر چه نو وپیشرو است مخالف است و جهاد را در آدم کشی و ترور و ایمان را در خاموش کردن چراغ عقل و تقوی را در محروم کردن زن از همه حقوق خویش و زهد را در مقابله با علم و پیشرفت میداند.
بشر نیازمند دین است و رسالت دین هدایت آدمی است. دین هیچگاه جای عقل بشری را برای راه بردن زندگی نگرفته است، بلکه بر اهمیت تدبر و تعقل تأکید کرده است و انسان را آزاده، خردمند و عزیز خواسته است. دین راستین جهت زندگی را معین میکند. زندگی که در متن همین طبیعت باید جریان یابد، ولی انسان را بزرگتر از همه طبیعت میداند و طبیعت را مسخّر انسان، اما این تسخیر به معنی هم نفسی با عالمی است که در تسبیح دائم ذات حق است، نه تصرف بیرویه در آنکه آثار سوء آن امروز دامن بشر را گرفته است. انسان برتر از طبیعت است، نه تنها به خاطر برخورداری از عقل، بلکه در پرتو موهبت عشق که حتی فرشتگان نیز از آن محروماند. ایمانی که از آن سخن میگویم، ایمانی است که میتواند آدمی را از دلهرة پرتاب شدگی به متن وجود بیانتها رهایی بخشد و ایمانی که صاحب خود را از آفت ویرانگر اندوه و ترس پاک میکند. ایمانی که میان شهر خدایی آگوستین قدیس و شهر دنیای مدرن پیوند ایجاد میکند تا مردم آن، مردم سالاری، معنویت و عدالت و برخورداری را با هم تقسیم کند. زمان ما برای رهایی نیازمند دین است، دینی که علاوه بر خدا، به عدالت، آزادی و حقوق انسان مؤمن باشد و به فقر و جهل و جنگ و ترور و تحقیر انسان کافر.» همچنین سید محمد خاتمی در کنفانس خبری در لبنان با تاکید بر اینکه ایران ثبات کامل درعراق را خواستار است اظهار داشت: «من به عنوان رییس جمهور سابق ایران میتوانم بگویم که جمهوری اسلامی ثبات و امنیت در عراق را خواستار است.»
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، روزنامهٔ دیلی استار چاپ بیروت، با انتشار این خبر به نقل از حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی، رییس جمهور سابق ایران که طی سفر به لبنان در کنفرانس خبری صحبت کرد، افزود: «بگذارید آرزوی محال برای بازگشت آمریکاییها به مسیر منطق را داشته باشیم.» خاتمی در پاسخ به سوالی در خصوص گزارشهای اخیر مربوط به تماس آمریکاییها با ایرانیان برسر عراق با اظهار اینکه اطلاع دقیقی از این مساله ندارد، افزود: «اما در صورت روی دادن چنین امری کسی نباید متعجب شود.» رییس جمهور سابق ایران گفت: «دولت کنونی از صحت و سقم چنین تماسهایی آگاهتر است و بنابراین قادر است در خصوص آنچه باید انجام شود تصمیمگیری کند.»
خاتمی اظهار داشت: «افرادی در ایران و آمریکا هستند که نمیخواهند دو کشور روابطشان را بهبود بخشند.» وی افزود: «تعدی مستمر آمریکا طی نیم قرن اخیر عدم اعتماد عمیقی را در میان ایرانیها نسبت به سیاستهای آمریکا ایجاد کرده است.» خاتمی اظهار داشت: «من نتیجهگیری میکنم که اعتمادی به جناح فعلی سیاستمداران در دولت آمریکا برای بهبود در روابط دو کشور وجود ندارد.» وی در بخش دیگری از سخنانش در پاسخ به سوالی تاکید کرد: «هیچ ایرانی رخ دادن هیچ گونه آسیبی را برای ملتی دیگر خواستار نیست.» رییس جمهور سابق ایران گفت: «در حالی که نظریهٔ نابودی یک ملت غیر قابل پذیرش است، وقتی که با نیم قرن که طی آن فلسطینیها از حقوق طبیعیشان محروم شدهاند، روبرو میشویم چه میتوان گفت یا انجام داد؟»
این روزنامه به نقل از وی ادامه داد که جنگ به رهبری آمریکا، عراق را به پایگاهی برای صدور گروههای افراطی و تروریستی تبدیل کرده است. خاتمی در پاسخ به سوالی در خصوص موضعاش درقبال برنامهٔ هستهیی ایران گفت: «معتقدم که تحت دورهٔ (اختیار) ما ایران یکی از منطقیترین سیاستها را در رویارویی با پروندهٔ هستهیی پذیرفت.» خاتمی افزود که روابط نزدیک میان ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی در نهایت منجر به آن خواهد شد که اتحادیهٔ اروپا به گفتوگو با جمهوری اسلامی دربارهٔ برنامهٔ هستهییاش ادامه دهد. رییس جمهور سابق ایران پیش از این کنفرانس خبری در افتتاحیهٔ کنفرانس سه روزهٔ تحولات بشری در مرکز امام موسی صدر در ساختمان یونسکو در بیروت شرکت کرد. جلسات این کنفرانس تا فردا ادامه خواهد داشت.