بانو رباب صدر در یادداشتی در روزنامۀ النهار لبنان، در روز شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۲ (۲۰۱۴/۲/۸) نوشت:
دیرزمانی است که امام موسی صدر مرا در به زبان آوردن سخن مناسب در جایگاه مناسب خود، یاری داده است. یک روز جایگاه، پیادهرو شویفات است و روزی دیگر پمپ بنزین هرمل و پیش از آن در حارة حریک یا در طرابلس... و بلکه هر جایی. خون یکی است و زخم یکی و خنجر، یکی. آن سخن مناسب که به یادش میآورم، از «پیام امام به مردم لبنان» است در تاریخ هفتم ژانویه ۱۹۷۶ که نزدیک به چهل سال از آن میگذرد، اما هنوز آن کلمات در گوش طنینافکن است. همچنان اوضاع بر همان منوال است. دیرزمانی است که خود را نیکبخت میدانم که تقدیر مرا به لبنان پیوند زده است: در آن بزرگ شدهام، با آن بزرگ شدهام و با هر مشارکت و با هر پروژه و با هر خشتی که من نیز سهمی در آن داشتهام، سرشار از فخر و شادی شدهام. از اشغال آن به جزع نیفتادم و در خلال جنگ داخلی طولانی آن، امید از کف ندادم و شانههایم را هیچ حصری و حتی هیچ ربودن و ناپدید شدنی در هم نشکست. اما امروز و در آغاز سال ۲۰۱۴ میلادی، نزدیک است که اندوه و خشم خفهام کند. بر سینهام بار گرانی از احساس مسئولیت، سنگینی میکند. به کجا میلغزیم؟ این بیمبالاتی در قبال میهن و خاک و انسان از کجا سراغ ما آمده است؟ آیا مسئولی هست که بشنود؟ آیا هموطنان، دیگر به وطنشان لبنان، اهمیتی نمیدهند؟
سخنان امام موسی صدر: به اندیشۀ تابناکی که همیشه در دلهای مهربان جای دارد!
به اندیشۀ پایبند وجدان،
به وجدان بیدار لبنان!
به ودیعۀ بدیعی که خداوند به لبنانیان عطا کرده است،
به شرارهای که دانای توانا در جان فرهیختگان و اندیشمندان و متخصصان برافروخته است،
به اساتید دانشگاه، افراد متعهد و مجرب،
به تمامی صاحبان خِرد که در دل شب تاری که ما را فرا گرفته است، دلی دردمند دارند،
و به تمامی قلبهایی که به لبنان یا به انسان یا به هر دو عشق میورزند،
کجایید ای جانشینان خداوند در زمین؟
کجایید که حوادث خونبار لبنان را بنگرید و شرارهای را ببینید که کشتزارها و انسانها را سوزانده و نزدیک است سراسر منطقه را فراگیرد.
کجایید؟ آیا وظیفه و مسئولیت خویش را از یاد بردهاید؟ آیا فطرتی را که خداوند شما را بر آن سرشته است، منکر شدهاید؟ چه چیز شما را از اندیشیدن برای یافتن راهحل بازداشته است؟ چه کس شما را از اظهارنظر بازمیدارد؟ آیا نظر خود را بیان کردهاید و میهن آن را نپذیرفته است؟! اگر سیاستمداران و هموطنان به شما بیتوجه بودهاند، آیا این بیتوجهی میتواند بهانهای برای گوشهگیری و سکوت باشد؟
میهن گرانقدری را که تنها سرمایۀ ماست، به امید چه کسی رها کردهاید؟ کشوری که در نوع خود بینظیر است، زمینی که آسمان را بازتاب میدهد، جغرافیایی که بیانگر همۀ تاریخ است. خاکی که پاک و تابناک و چون جان نوآفرین است، بلکه خود جان است. سرزمینی که تا همه جای جهان امتداد یافته و جهان در آن مجسم شده است و انسان، این انسان که خداوند او را بزرگ خواسته، اما عدهای او را کوچک شمردهاند، انسانی که خداوند او را پیشگام و همدم همنوعانش آفریده است، اما گروهی او را گوشهگیر و منزوی و بیتوجه به دردهای همنوعان خویش کردهاند؛ خداوند، او را پیشتاز و فداکار آفریده است، اما عدهای او را دنبالهرو و خودخواه و بیاعتنا خواستهاند.
ای صاحبان اندیشۀ مسئولیتپذیر! این کشور و شهروند آن را به امید چه کس رها کردهاید که انسانیت او در سرزمین و رسالت و کرامت او اینچنین مورد تاخت و تاز قرار گرفته است؟
آیا به آنجا رسیدهاید که ـخدای ناکردهـ به ناتوانی خویش اعتراف کنید و در برابر آنان که از سی سال پیش تاکنون، سرزمینِ اقدام و حضور دایم را عقیم کردهاند، عقبنشینی کنید؟ آیا از گلوله و مسلسل میگریزید و میهن را در رنج خویش وامینهید تا چون شمعی در شب تیرۀ دردآور ذوب و خراب شود؟
آیا در خانههای خویش فرو خزیدهاید و در برجهای عاج اروپا سرگرم هستید، تا آن زمان که یکی از خویشاوندان و بستگان شما به مصیبتی گرفتار آید یا خانههاتان مورد تعرض قرار گیرد و آنگاه با فرماندهان جنگجویان یا دوستان آنها ـکه تاکنون وجودشان را منکر بودید و حتی به آنها فکر نمیکردیدـ تماس برقرار کنید؟
آیا زبان به شماتت میگشایید؟ چه کسی را سرزنش میکنید؟ فرجام کار را از آنِ که میدانید؟ آیا آنچه دوستان ـو نه حتی دشمنانـ دربارۀ شما میگویند، شنیدهاید؟ در محنت و رنج میهن عزیزمان همین بس که در آن سوی دنیا، کشته شدن پنج تن از افراد مسلح عضو سازمان «باسک»، کاخ فرانکو و حکومت و نظام آن را به لرزه میافکند، اما دردهای هولناکی که بر ما فرود آمده، پشت کسی را نمیلرزاند و کسی به ما و شهر و کشور و دانشگاههای ما اهمیتی نمیدهد، جز سوداگران اسلحه یا دشمنان کمینکردۀ ملامتگر.
کجایید ای فرهیختگان باوجدان لبنانی وای کسانی که سرنوشت مشترک دارید وای دوستان خردمند؟! بیندیشید، بررسی کنید، بکاوید، بخواهید، اصرار ورزید، خواهش کنید، کمک بخواهید، انتقاد کنید، سرسختی نشان دهید خواستۀ خود را برای بار دوم، سوم و چهارم مطرح کنید. پیشنهاد خود را در میان هموطنان اعلام کنید، در میان دانشجویانی که از صحنه کنار رفتهاند، بانگ برآورید. گواه باشید و جهانیان و تاریخ را گواه بگیرید و در زمان رنج و محنت در کنار میهن باشید.
اغلب راهحلهای مطرح شده ـبا تمام احترامی که برای مطرحکنندگان آن قایل هستیمـ به جز چند مورد، همگی مبتنی بر فرقهگرایی هستند و فرقهگرایی بلای جان این کشور است. برخی دیگر از راهحلها نیز بر مبنای منافع گروهی مطرح شدهاند که پذیرش و اجرای آنها به معنای پیروزی یک گروه بر گروه دیگر است که نمیتواند مقبول باشد. برخی از راهحلها نیز از تشنج و تهدید نشئت گرفتهاند و بدیهی است که مردود هستند!
تحقق راهحلهای عادلانه و منصفانه، نیازمند اجرای صحیح و وحدت مواضع است، که در غیر این صورت به گفتوگوی کران و گُنگان شبیه خواهد بود که علیرغم ایجاد سروصدای بسیار در نهایت طرف مقابل مدعی میشود که خواستههای مشخص یا پیشنهادهای معینی دریافت نکرده است و بدین سان با وجود استمرار تلاشها، نشستها، جلسات و تماسهای ویژه و آکنده از وعدههای مثبت، نتیجهای جز توقف و رکود در بر نخواهد داشت... و بحران همچنان ادامه مییابد.
با شما از هراس و هراس متقابل سخن میگویند و برای ایجاد هراس در نزد دیگران تلاش میکنند، گویی به جای درمان، گسترش بیماری را مدنظر دارند.
و در یک کلمه باید گفت که اکنون میهن ما با بزرگترین بحران در طول تاریخ خود مواجه است، بحرانی که از قربانیان جنگ فراتر میرود، اما علل، پیامدها، ابعاد و عوامل داخلی و خارجی درگیر در آن، فضایی را به وجود آوردهاند که به نظر میرسد حتی پزشکان نیز جز تشدید بیماری کاری نمیکنند.
و اکنون ای اندیشمندان باوجدان لبنانی! ما و همۀ میهن شما را خطاب میکنیم تا پیش از فوت وقت و از دست رفتن فرصت، برای خروج کشور از بحران راهی بیابید.
از شما انتظار میرود که آیندهای را بسازید که سرانجام آن چون گذشته نباشد، آیندهای که شهروندان را در کنار هم گرد آورد، نه دستهها و احزاب را، آیندهای که در آن حقوق و تکالیف همۀ شهروندان با هم برابر باشد. آیندهای که در آن کشور ما بتواند در برابر تهدیدهای جهانی و تجاوزهای نظامی، فرهنگی و اقتصادی اسرائیل ایستادگی کند. آیندهای که رسالت جهانی میهن ما را حفظ کند و توسعه دهد، آیندهای که فرقههای لبنان را به روزنههایی به سوی جهان مبدل کند، نه ایالتهایی پراکنده و درگیر با یکدیگر. آیندهای که در آن هر یک از گروهها به فکر خدمت به کشور باشند، نه اینکه بر خلاف منافع میهن تنها به خود بیندیشند. آیندهای که در آن هر کدام از فرقههای لبنان خود را عزتمند و ثمربخش احساس کنند، نه اینکه خود را ستمدیده و تحقیرشده و در معرض تبعیض ببینند. آیندهای که در آن همۀ شهروندان تنها بر میهن تکیه کنند و احساس کنند که اگر میهن زیان ببیند، آنها زیان دیدهاند، حتی اگر همۀ جهان را به او ببخشند. آیندهای که در آن کشور ما مرکز گفتوگوی اسلام و مسیحیت شود و به پایگاه هماندیشی اروپایی-عربی و عرصۀ تجلی تعامل تمدنها و به نمونهای از تجربهای موفق و جهانی تبدیل شود.
از شما انتظار میرود که آیندهای بسازید که در آن میهن ما پرچمدار قضیۀ فلسطین و رسالت قدس در برابر جهانیان باشد و آن را تا ژرفای جان جهان وارد کند و تمدن آینده را بر مبنای عدالت پایهگذاری کند.
ای خردمندان لبنان! از شما انتظار میرود که آیندهای بسازید که در آن هیچ محرومی باقی نماند و استعدادهای ناپیدا و بیاستفاده، در راه سربلندی میهن عزیز به کار گرفته شود؛ وطنی که تمامی ثروتها و منابع طبیعی خود را در زمین و هوا و دریا به کار گیرد، چنانکه مهاجران از این دیار در جایجای جهان انجام میدهند.
ای خردمندان لبنان! از شما انتظار میرود که راهکاری ارائه کنید تا «لبنان» پیروز باشد؛ نه مسلمانان یا مسیحیان، نه افراد یا احزاب، نه راست یا چپ؛ بلکه تنها ملت پیروز باشد.
از شما انتظار میرود که بیندیشید و اعلام کنید که چگونه باید مردم را قانع کنیم؟ چگونه رضایت طرفهای درگیر را جلب کنیم؟ به هر یک از طرفها چه بگوییم؟ به تندروها، انتقامجویان و خسارتدیدگان چه بگوییم؟ برای کسانی که عزیز از دست دادهاند و برای شهدایی که از پیش ما رفتهاند و دردهای هولناکی که دلها را آکنده است، چه باید کرد؟ به جهانیان و به آنان که اعتمادشان را از دست دادهایم، چه بگوییم و به آنان که نومیدشان کردهایم و پیشنهادهایشان را نپذیرفتهایم، چه بگوییم؟ بنابراین، از شما انتظار میرود که برنامهای ارائه دهید که هم روش و هم نحوۀ اجرا و تحقق آن را تعیین کند. پس بشتابید به عرصۀ عمل، ای اندیشمندان و صاحبان وجدان، که «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ.» [۱]
------
۱. «آنان را که برای ما مجاهده میکنند، به راههای خویش هدایت میکنیم و به راستی خداوند با نیکوکاران است.» (عنکبوت، ۶۹)