خاطرم هست که گاهی امام موسیصدر مثل یک کشیش روزهای یکشنبه به کلیسای مسیحیان میرفت و به آنها «سرمون» میداد؛ یعنی بهگونهای در کلیسا صحبت میکرد که گویی خودش هم یک کشیش بود.
هفتهنامه مثلث گفتوگویی با علی اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی و وزیر امور خارجه دولت دهم انجام داده است، که بخشی از آن به این شرح است:
بنده معتقدم که انقلاب اسلامی ما توانست تحرکی نه فقط در ایران بلکه در جوامع بشری ایجاد کند که نگاه دوبارهای به مسائل متافیزیکی داشته باشند؛ متافیزیک اعم از دین، ماوراءالطبیعه و معرفتشناسی. این مقدمهای برای بازگشت به فطرت اصیل انسانی است و آرامآرام زمینه برای بیان و پذیرش حرف حق آمادهتر میشود. یعنی اگر زمینه فراهم شود و شما مبانی فکری خودمان را که منبعث از اسلام است به درستی مطرح کنید، گوش شنوا برای شنیدن آن بسیار میشود. حضور ما در لبنان حدودا با حکم مرحوم آیتالله بروجردی برای امام موسی صدر همزمان شده بود که زعامت امور دینی اقلیت شیعه لبنان را برعهده بگیرند. وقتی من به لبنان رفتم، دو، سه سالی از حضور ایشان در آنجا میگذشت. ما در خدمت امام موسیصدر بودیم و ایشان به زیبایی دین را عرضه میکرد.
خاطرم هست که گاهی امام موسیصدر مثل یک کشیش روزهای یکشنبه به کلیسای مسیحیان میرفت و به آنها «سرمون» میداد؛ یعنی بهگونهای در کلیسا صحبت میکرد که گویی خودش هم یک کشیش بود. کسی که در کلیسا مینشست تصور نمیکرد که او بهعنوان یک روحانی شیعه میخواهد شیعهگری و اسلام را رواج دهد. درباره حضرت مریم (س) و حضرت عیسی (ع) با در نظر گرفتن مشترکات همه ادیان صحبت میکرد. میگفت ما هم درباره حضرت مریم (س) و حضرت عیسی (ع) همینها را میگوییم، درباره مبانی اخلاقی این گونه فکر میکنیم و... اما روی مسائلی دست میگذاشت که مسیحیان هم به آنها اعتقاد داشتند. اگرچه ما افتراقاتی با مسیحیان داریم اما در عین حال مشترکات زیادی هم داریم. امام موسیصدر روی این مشترکات تمرکز میکرد. ایشان همچنین بارها برای سخنرانی به دانشگاه آمریکایی بیروت آمد. اگرچه زبان مادری امام موسی صدر فارسی بود، اما به زبان عربی تسلط ویژهای داشت و سخنران بسیار زبدهای بود. ما در دانشگاه آمریکایی بیروت درسی مشابه دروس عمومی در دانشگاههای ایران داشتیم؛ اما در آنجا خیلی سختتر بود.
باید کتابهای فلسفی از یونان باستان تا قرون وسطی و عصر حاضر را میخواندیم که برای سن کم ما کار بسیار دشواری بود؛ یعنی باید کتابهای تمام فلاسفه را میخواندیم اما در عین حال چیز زیادی متوجه نمیشدیم. امام موسی صدر که یدطولایی در بحث فلسفه داشت، یک بار برای سخنرانی در اینباره به دانشگاه ما آمد، بسیار گزیده و زیبا صحبت کرد. مثلا یک بار نظرات افلاطون، سقراط و بقراط را بازگو کرد، بعد به مونتسکیو و دکارت میپرداخت و در نهایت به عصر هگل رسید. اما به قدری هوشمندانه این گزیدهها را انتخاب کرده بود که مخاطبانش به آن توجه کنند. امام موسی صدر میدانست جماعتی که در برابرش بودند، توجه چندانی به دین نداشتند. این ماجرا مربوط به دهه ۶۰ میلادی است که دین جایگاهی در جوامع این چنینی نداشت. بنابراین به جای اینکه از دین صحبت کند، اندیشه و احوال متفکران و فلاسفه را بیان میکرد و در پایان میگفت ما هم همین اعتقادات را داریم. منظور او از ما، «شیعیان» و «مسلمانان» بود؛ یعنی آرامآرام آنها را به سوی خودش جذب میکرد. متاسفانه شیعه در آن دوره، منزویترین، عقب افتادهترین و فقیرترین اقلیت در لبنان بود؛ اما امام موسیصدر بهگونهای عمل کرد که کار ایشان و بعدها کمکهای جمهوری اسلامی ایران شیعه را به مقتدرترین، عزیزترین، موفقترین و جاافتادهترین اقلیت لبنان تبدیل کرد.
به سوال نخست شما بازمیگردم. خانواده ما یک خانواده روحانی بود؛ هم پدر پدرم و هم پدر مادرم و اسلاف آنها همه روحانی هستند. ما از نوادگان شهید ثالث هستیم. عموی بنده هم نویسنده است و برای دایرهالمعارف شیعه مقالات بسیاری نوشته است. میخواهم عرض کنم که خانواده ما با این مفاهیم بیارتباط نیست. مساله دیگر این است که بسیاری از مسائل به ذات اشخاص بازمیگردد. مثلا اگر بنده به مدرسه نقاشی بروم، شاید بتوانم خطوطی رسم کنم اما هیچگاه یک نقاش برجسته نخواهم شد؛ کسی نقاش برجسته میشود که علاوه بر آموزش، آمادگی ذاتی هم داشته باشد. به عبارت دیگر، هم ذاتی است و هم اکتسابی. موسیقی و شعر هم همین طور است. در مسائل سیاسی هم این مساله صدق میکند.
خاطرم هست در زمانی که من سن کمی داشتم، آقای امینی نخستوزیر بود. ایشان هم زیاد صحبت میکرد هم خوب حرف میزد. من رادیو را روشن میکردم تا سخنرانیهای نخستوزیر را گوش کنم. روزنامه و مجلههای مختلف را هم پدرم میخرید و من میخواندم. واقعا به این مسائل علاقه داشتم. کتاب هم زیاد میخواندم. این یک علاقه فردی بود که ما با همین علایق رشد کردیم. در آن دوره بهعنوان یکی از دانشجویانی که خدمت امام موسی صدر میرسیدم و در تجمعهای دانشجویی حضور داشتیم، از انزوای اسلام رنج میبردم و واقعا این مساله برای ما عقده شده بود. گاهی از خودم میپرسیدم که ممکن است روزی دین از این انزوا خارج شود؟ واقعا تصور این اتفاق هم مشکل بود. کسی تصور نمیکرد که انقلاب اسلامی به این زیبایی رخ بدهد و جایگاه مناسبی در جهان پیدا کند. علاقه اصلی من، مسائل مربوط به سیاست بود؛ مقاله میخواندم، کتاب میخواندم، به سخنرانیهای بزرگان گوش میکردم و... تقدیر هم بیتاثیر نبود و چرخ روزگار گشت و گشت تا اینکه سه سالی در وادی که به آن فکر نمیکردم قرار گرفتم.
هفته نامه خبری تحلیلی مثلث، سال پنجم، شماره دویست و دوم، هفتم دی ۱۳۹۲