«اُم نادر» خانم لبنانی بلند قد، لاغر و مسنی است که در مؤسسه امام موسی صدر چای و قهوه سرو میکند؛ وقتی به محل انفجار رسید با پیکر پسرش طارق مواجه شد
روز انفجار سفارتمان در بیروت، «اُم نادر» با نگرانی و عجله به سمت سفارت رفت؛ به محل انفجار رسید با پیکر پسرش طارق مواجه شد؛ پیراهن سیاه خونی و پاره طارق، تا روز قیامت و دیدار مولایش حسین علیه السلام بر تنش ماند.
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس وبلاگ خاطرات و نظرات یک ایرانی ساکن لبنان نوشت: «اُم نادر» را باید بشناسید؛ روز انفجار سفارتمان در بیروت با نگرانی و عجله به سمت سفارت رفت؛ ۲ پسرش نادر و طارق در همان نزدیکی کار میکردند؛ وقتی تلفنشان جواب نداد با نگرانی و بغض به آنجا شتافت.
«اُم نادر» خانم لبنانی بلند قد، لاغر و مسنی است که در مؤسسه امام موسی صدر چای و قهوه سرو میکند؛ وقتی به محل انفجار رسید با پیکر پسرش طارق مواجه شد؛ اینکه بر او چه گذشت را نمیدانم اما فقط بگویم از آن زمان تا کنون هنوز داغ دلش فروکش نکرده؛ شوهر «اُم نادر» حدود ۲۰ سالی هست که او را بدون طلاق دادن رها کرده و زن دیگری گرفته و به بعلبک رفته.
«اُم نادر» با دختر و پسرانش زندگی میکرد؛ خانه آنها یا بهتر بگویم اتاق آنها یکی از خانههای کوچک دست ساز لب دریا است که در هنگام بلبشو و نبود نظارت دولت در سالهای پس از جنگ در ساحل ساخته شده؛ وقتی به آنجا میروی خانهات هر چقدر فقیرانه باشد، میفهمی فقیر نیستی؛ بیغولههایی که لب ساحل ساخته شده و هر بارندگی، آب داخل منزل میآید؛ بعضی که که وضعشان بهتر است رنگی به دیوار زدهاند و کف خانه را کاشی کردهاند.
طارق پس از انفجار اول، از محل کارش بیرون دویده تا ببیند چه خبر است اما انفجار دوم او را طعمه خود کرد؛ نادر هم پس از انفجار به طبقه پایین دویده تا از برادرش خبری بگیرد؛ وقتی میگویند رفت بیرون، همانطور که با گوشی حرف میزد از ساختمان بیرون دوید و انفجار دوم همان لحظه رخ داد؛ ترکش انفجار به گوشی خورد و خودش سالم ماند؛ تنها کمی جراحت سطحی برداشت.
حالا نادر وام نادر و همسر طارق با سه فرزندش در غم فراق طارق، به سوگ نشستهاند؛ پیراهن سیاهی که محرم تنشان بود بر تنشان ماند و پیراهن سیاه خونی و پاره طارق، تا روز قیامت و دیدار مولایش حسین علیه السلام بر تنش خواهد ماند.