خانم شریعت رضوی مثل همیشه یادی از خاطراتش کرد؛ چهلم دکتر شریعتی در بیروت و حمایتها و تلاشهای امام موسی صدر. رد پای برخی اتفاقات و لحظهها و روزها را به خوبی میتوان در برخی دید. خاطرات شریعتیها و صدرها از همین جنس است. انگار هر بار که همدیگر را میبینند، زمان به سال ۵۶ برمی گردد.
باز هم نمایشگاه کتاب و باز هم اشتیاق ما برای دیدن آدمها. نمایشگاه کتاب قرار سالیانهای شده برایمان تا برخیها را دوباره ببینیم و برخیها را تازه جذب کنیم.
خلوتی روز اول نمایشگاه را با تغییر دکور غرفه جبران کردیم و حسابی خودمان را مشغول کردیم. زیاد شدن کتابها و محصولات مؤسسه هم هر سال کار را در غرفهای که اندازهاش بزرگتر نمیشود، سختتر میکند. اگر سری به غرفه زدید، حتماً به طراحیاش دقت کنید. سعی کردیم طوری باشد که راحت پیدایمان کنید و فعالیتهای مؤسسه را ببینید. روزشمار نفرین شده ربودن هم همچنان باقی است.
خلوت بودن روز اول باعث نشد چهرۀ آشنا نبینیم یا به این سؤال جواب ندهیم که «از امام موسی صدر چه خبر؟» از هم لباس امام، تا خانم مسنی که تصور نمیشد امام را بشناسد، اما برای آزادیاش دعا کرد.
امروز خانم صدر هم چند ساعتی در غرفه بودند. برق چشمان آدمها را وقتی که میشنیدند دختر امام اینجاست، میشد دید.
برنامۀ مهمانهای غرفه برای روزهای دیگر است، اما امروز هم مهمان ناخواندۀ عزیزی داشتیم؛ پوران شریعت رضوی، همسر دکتر شریعتی را در راه رفتن به غرفۀ بنیاد دکتر دیدیم؛ از آن دیدارهایی که معمولاً در نمایشگاه روزی مان میشود.
خانم شریعت رضوی مثل همیشه یادی از خاطراتش کرد؛ چهلم دکتر شریعتی در بیروت و حمایتها و تلاشهای امام موسی صدر. رد پای برخی اتفاقات و لحظهها و روزها را به خوبی میتوان در برخی دید. خاطرات شریعتیها و صدرها از همین جنس است. انگار هر بار که همدیگر را میبینند، زمان به سال ۵۶ برمی گردد.
روز اول تمام شد. مثل همیشه مقدمهای بود برای جبران کمبودها و میزبانی بهتر. چشم انتظار دوستان و دوستداران هستیم در میهمانی سالیانه غرفۀ نُه متری مان.
نویسندۀ گزارش: مهدیه پالیزبان
صفحۀ ویژۀ بیست و ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران