آنچه در زیر میخوانید متن سخنرانی تازهمنتشرشدهای از امام موسی صدر رهبر ربوده شده شیعیان لبنان است که به تازگی با ترجمه «آقای احمد ناظم» و به مناسبت عید سعید غدیر خم انتشار یافته است:
بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا محمد و علي آله الطيبين الطاهرين.در اين لحظات و در اين روزها ـهمان گونه که در هفتههاي گذشته نيز گفتيمـ با آن دسته از برادرانمان همگام و همنوا هستيم که حج گزاردهاند و واجب خود را ادا کردهاند و خوشنودي خداوند سبحان را به دست آوردهاند؛ کساني كه عيد قربان را ارج نهادهاند و آن را حقيقتاً جشن گرفته و گرامي داشتهاند، آن گونه که خداوند متعال ميپسندد.در اين روزها با برادراني همنوا هستيم که از هر کجا به زيارت خانه خدا شرفياب شدهاند. اين زيارت گوارايشان باد. بويژه که در اين سال حادثهاي بزرگ و پرمعنا رخ داد، يعني ديدار با مراجع بزرگوارمان جناب سيد محسن حکيم ـ ادام الله ظله ـ بود.همچنين در اين روزها و لحظات همنوا با برادراني زندگي ميکنيم که در طول تاريخ اسلام حج گزاردهاند و اين مراسم را گرامي داشتهاند؛ همه کساني که فريضه حج را به جا آوردهاند و اين روزها را ارج نهادهاند و اين رسالت و امانت را پاس داشتهاند تا اينکه به دست ما رسيده است. در پيشاپيش آنها قافله پيامبر(ص) است که در سال دهم هجري به همراه پيامبر حجة الوداع را انجام دادند.همان گونه که ميدانيد پيامبر در آخرين سال زندگي خود، به حج رفت و رفتار پيامبر در آن سال و در آن حج رنگ و بوي وداع داشت و مسئوليتهاي بزرگ مسلمانان را به آنان گوشزد ميکرد. به اصطلاح هنرمندان و نقاشان آخرين روتوشها و اصلاحات را به فرمان خداوند در شريعت مقدس اعمال کرد؛ به گونهاي که شريعت در حجة الوداع تمام و کامل گرديد. چندين بار در جاهاي مختلف، هنگام احرام، در مني، در عرفات، در مزدلفه سخناني گفت که نشانگر آن بود که اين حج و اين سال، سال وداع پيامبر با امت خويش است.احکام و رويدادهاي حجة الوداع در کتابها موجود است. در پايان اين حج که پيامبر از مکه خارج شد و به طرف مدينه حرکت کرد، همه مسلماناني که با ايشان در آن سال حج گزارده بودند نيز همراه ايشان از مکه خارج شدند. مسلماناني که ميدانستند پيامبر در آن سال به حج ميرود، کوشيدند در حد توان، آنان نيز به حج بروند و پيامبر را در اين سال زيارت کنند.پس از آن نيز همگي همراه پيامبر از مکه خارج شدند و در روز هجدهم اين ماه (ذي الحجه) يعني پس فردا، در روز غدير همگي به «جحفه» رسيدند. حجفه، براي بسياري از مسلماناني که همراه پيامبر بودند آخر راه بود، چون راه آنها از يکديگر جدا ميَشد: اهل شام از يک راه ميرفتند، اهل يمن از راهي ديگر و مسلمانان عراق از راه سوم. ولي در جحفه همه با پيامبر بودند و به گفته مورخان، جمعيت آنان بيشتر از صدهزار نفر بوده است. در آن روز تعداد مسلمانان حدود صد و بيست هزار نفر بوده است.جحفه نام بياباني بزرگ و وسيع است. پيامبر در آن بيابان به برکه آبي رسيد که در فصل زمستان در آن آب جمع ميشد و در ديگر فصلها از آن آب استفاده ميکردند. پيامبر نزديک اين برکه که به غدير «خم» معروف بود، فرود آمد و به مسلمانان نيز فرمان داد فرود آيند و از مردم خواست جمع شوند.در روزي گرم از روزهاي تابستان که خورشيد در وسط آسمان است و زمين پاها را ميَسوزاند... حتي بسياري از مسلمانان که کفش به پا نداشتند، نميتوانستند بر روي زمين بايستند و از شدت گرماي تابستان برخي از لباسهايشان را زير پايشان گذاشته بودند.همه ايستادند و فهميدند که پيامبر به خاطر امر مهمي آنان را فراخوانده است، زيرا اينجا آخرين چهارراه است و پس از اين روز ديگر پيامبر را نخواهند ديد. چون ماه بعد محرم بود و پس از آن صفر و پيامبر در آخر ماه صفر از دنيا رفت.بنابراين، اين اجتماع، آخرين اجتماع مسلمانان با پيامبر بود و سخنان پيامبر در اين اجتماع مهمترين سخناني بود که يک پيامبر با آن امت خود را وداع ميگويد. ر اين گرما، در وسط اين بيابان از آنان خواسته است تا جمع شوند.بنابر تفاسير ما آيه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛ اي پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکني پيامش را نرساندهاي. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه ميدارد.» [مائده، 67] در روز هجدهم ماه ذي الحجة نازل شده است.پيامبر مسلمانان را جمع کرد و ميتوان گفت اين يک اجتماع بزرگ بوده است، زيرا آنجا چهارراهي بوده است که مسلمانان از يکديگر جدا ميشدند. پيامبر آنان را جمع کرد تا با آنان وداع کند و فرمود: «اي مردم نزديک است که فراخوانده شوم و من نيز آن را ميپذيرم.» يعني زمان مرگ من نزديک است. به شما خبر ميدهم که به زودي از ميان شما خواهم رفت، پيامبر در اجتماع مسلمانان و در آخرين ديدار خود با آنان ميخواهد وداع کند و سخني بگويد. اين سخن يقيناً مهم است و وصيتي بزرگ خواهد بود، اين طور نيست؟ کسي که ميخواهد از ميان خانوادهاش برود، آخرين سخنان را که مهم و اساسي است به آنان ميگويد تا پس از مرگ او براي آنان سودمند باشد.«يا يايها الرّسول بَلِّغ ما اُنزِل اليك مِن رَبّك و اِن لَم تَفعَل فَما بَلّغتَ رِسالَتَك؛ اي پيامبر، آنچه را از خداوند به تو نازل گشته است، به مردم برسان و اگر چنين نكني، رسالتت را به انجام نرساندهاي...» بنابراين، امري عظيم در کار است که اگر رها شود، به معناي عدم ابلاغ رسالت است.گذشته از آنکه در اين امر مهم پيامبر بايد از آزار و اذيت مردم در امان بماند: «و الله يعصمک الناس» پيامبر نياز به مصونيت داشت. يعني مسئلهاي در کار بود که ميتوانست طمع و هوا و هوس مردم را برانگيزد. کساني بودند که به خاطر دنيا اسلام آورده بودند و اسلام را راهي براي رسيدن به خواستهها و شهوتهاي خود ميدانستند. کساني بودند که خود را براي به دست گرفتن رهبري جامعه پس از پيامبر آماده کرده بودند. بيترديد در چنين موقعيتي ممکن بود اعلام اين مسئله توسط پيامبر آنان را بياعتبار کند و آرزوهايشان را و خوابهايي را که ديده بودند، بر باد دهد. از اين رو پيامبر نياز به مصونيتي از جانب خداوند داشت: «والله يعصمک من الناس».اين چه مسئلهاي بود که پيامبر به خاطر آن مردم را در آن بيابان خشک و بيآب و علف و در آن آفتاب سوزان جمع کرد؟ در آخرين ديدار پيامبر چه ميخواست بگويد؟ حتماً امر مهمي بوده است.صدها و هزاران نفر از راويان، محدثان، مفسران، علماي رجال، اصحاب پيامبر و تابعان اين حديث را نقل کردهاند و از نظر سندي جاي هيچ گونه ترديدي در آن نيست. به اتفاق مفسران و تاريخنويسان و راويان و فقيهان و صحابه و تابعان اين ديدار آخرين پيامبر با امت، بيترديد رخ داده است و متن حديثي که احمد بن حنبل پيشواي حنبليان در مسند خود نقل کرده است، درست مانند حديثي است که در کتابهاي ما وجود دارد. در اين مسئله هيچ کس اختلاف ندارد.پيامبر در اين روز به مردم چه گفت؟ پس از آنکه از مرگ خود خبر داد، از آنان خواست که به اداي رسالت از سوي او گواهي دهند. همه گفتند: آري تو رسالت خود را ابلاغ کردي و آن را به طور کامل انجام دادي و در اين راه از هيچ کوششي فروگذار نکردي. پس از آن پيامبر فرمود: آيا من به شما از خودتان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آري. چرا گفتند آري؟ و چرا پيامبر از آنان اعتراف گرفت که به آنان از خودشان سزاوارتر است؟ زيرا قرآن کريم ميفرمايد: « النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديکتر] است.»[احزاب، 6] قرآن کلام خداوند است.همه گفتند: آري. چرا پيامبر چنين سؤالي از آنان پرسيد؟ چرا چنين گفت؟ تا معناي سخن بعدي خود را روشن کند. وقتي گفتند آري تو به ما از خودمان سزاوارتري، پيامبر دست علي را بلند کرد به گونهاي که زير بغل هر دو آشکار شد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه؛ هر که من مولاي او هستم، اين علي مولاي اوست.» سپس دستان خود را به سوي آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؛ خدايا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دارد، دشمن بدار و هر که او را ياري کند ياري رسان و هر که او را خوار کند خوار ساز.» مردم نيز «آمين» گفتند.از اين روايت متواتر چه فهميدهاند و چگونه به آن عمل کردهاند؟ اينها دو سؤالي هستند که دوست دارم در اين روز مبارک و روز جمعه به آنها پاسخ دهم. سخن در اين زمينه بسيار است، ان شاء الله صبح يکشنبه ساعت نه جشن بزرگي در باشگاه امام صادق برگزار خواهيم کرد. حاضران به غايبان خبر دهند.اين روزهاي جاويدان، همواره در تاريخ ما باقي خواهد ماند. جهان دگرگون شده است ولي اين روز تغييري نکرده است. حاکمان بسياري آمدهاند و رفتهاند ولي اين روز باقي است. اوضاع جامعه، مشکلات، انتخابات و ديگر شرايط باعث نميشود که ما اين روز را فراموش کنيم تا نسبت به آن کمتوجه شويم. ان شاء الله به برادران خود خبر دهيد تا گرد هم آييم و درباره غدير صحبت کنيم و اين روز را گرامي بداريم و با خداوند پيمان ببنديم که از کساني خواهيم بود که اين سخن و اين خطبه را شنيدند و فهميدند و به آن عمل کردند. اين طور نيست؟سه نکته وجود دارد:1. شنيدن پيام: ما و همه مسلمانان بدون استثنا اين پيام را شنيدهايم. کسي که تاريخ و لغت و تفسير و حديث را بررسي کند، اين نداي پيامبر در گوش او طنينانداز ميشود که «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» اين سخن را شنيدهايم.2. فهم پيام: آيا معناي سخن پيامبر را درست فهميدهايم؟ ان شاء الله. برخي هستند که سخن پيامبر را به گونه ديگري فهميدهاند، چگونه فهميدهاند؟ چه گفتهاند؟ گفتهاند: ميان اميرمؤمنان علي(ع) و قهرمانان عرب، قبايل عرب، عشاير و خانوادهها حس انتقامجويي و خونخواهي وجود داشت.فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ در خطبه خود با اشاره به آيه «كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ؛ هر بار که آتشي براي پيکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت.» [مائده، 64] فرموده است: «و کلما فغر فاغر من قريش؛ و هنگامي که اوضاع شدت ميِيافت «قذف بابن عمه في لهباتها؛ [پيامبر] پسر عمويش را در شعلههاي آن ميافکند.» فاطمه زهرا ميگويد وقتي اوضاع سخت ميشد و شعله حوادث زبانه ميکشيد و گروهي طغيان ميکردند، پيامبر پسر عمويش اميرمؤمنان علي(ع) را در ميان شعلههاي سرکش ميافکند و او همواره آنها را خاموش ميساخت.طبيعي است که ميان علي و کساني که در آخرين لحظات اسلام آوردند و گروه گروه وارد اسلام شدند [کينه و دشمني وجود داشته باشد] « إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا؛ چون ياري خدا و پيروزي فرا رسد، و ببيني که مردم دستهدسته در دين خدا درآيند.» [نصر، 1_2] کساني که دسته دسته وارد اسلام شدند چگونه اسلام آوردند؟ آيا از همان ابتدا وارد اسلام شده بودند؟ نه، بلکه پس از آنکه پيروزي محمد قطعي شد و توانست بر پسر عموهاي خود و بر قريش غلبه کند، قبايل عرب دريافتند که ايستادگي ديگر هيچ سودي ندارد و بايد اسلام بياورند. بنابراين، ورود آنان به اسلام پس از ثبات يافتن موقعيت پيامبر و قدرت گرفتن امت او بود. چه عاملي باعث ثبات يافتن و استواري دين خدا شده بود؟ رهبري درست و هوشمندانه پيامبر و شجاعت علي. او وارد آتش جنگها و مشکلات شد و به فرمان خداوند بسياري از قهرمانان عرب و بزرگان قريش را کشت.درست است، شايد تعداد کمي از خانوادهها از علي داغدار بودند و نتوانسته بودند از او انتقام بگيرند. از اين رو کساني که اين حديث را نادرست برداشت کردهاند، ميگويند پيامبر اکرم (ص) ميديد مردم از علي بيزارند و نسبت به او حس انتقامجويي و خونخواهي دارند. حال که مرگ او نزديک است، چه کند؟ اين بود که از مردم خواست علي را دوست داشته باشند و گفت: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» آنان ميگويند معناي اين حديث چنين است: «هر کس مرا دوست دارد علي را نيز دوست بدارد.» بنابراين معناي حديث پيامبر دوست داشتن علي و بيزار نبودن از او است.در پاسخ اين افراد بايد گفت: درست است که کلمه «المولي» هم در معناي دوستدار و هم در معناي ولي امر و حاکم استعمال ميشود ولي آيا صرف دوست داشتن علي در خور چنين اهتمام فراواني بود که پيامبر مردم را در آخرين لحظه زير آفتاب شديد و بر روي زمين که مثل آتش سوزاننده بود جمع کند تا به آنها بگويد اي مردم علي را دوست داشته باشيد. بعيد است که مقصود پيامبر اين بوده باشد.گذشته از آن پيامبر در حجة الوداع و در عرفات فرموده بود: خونهايي که ريخته شده است، تمام شده و هيچ کس نبايد به خاطر خونهاي ريخته شده انتقام بگيرد. اسلام آنچه پيش از اين بوده است، پاک ميکند و خونهايي که ريخته شده است به فرمان خدا و رسول خدا و براي دفاع از امت بوده است و خونخو اهي و انتقامجويي در آنها نيست.اين مسأله ميان مسلمانان معروف بود و نياز نبود که مردم را به خاطر آن جمع کند و بگويد علي را دوست بداريد، زيرا کسي که با وجود همه اين احکام او را دوست نداشته پس از شنيدن اين خطبه نيز دوست نخواهد داشت. بنابراين مسئله دوست داشتن، آن مسئله مهمي نبود که پيامبر مردم را به خاطر آن گرد هم آورد. افزون بر آنکه ما عرب هستيم و معناي جمله را با توجه به قرائن متصله و منفصله ميفهميم. ابتداي حديث و خطبه قرينه است براي معناي ولي و مولا، پيامبر ابتدا فرمود: «آيا من به شما از خودتان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آري، سپس فرمود: «هر که من مولاي او هستم، اين علي مولاي اوست.» قرينه، پيش از آن آمده و معنا روشن است و به توضيح نياز ندارد. «آيا من به شما از خودتان سزاورتر نيستم؟ گفتند: آري. معناي «به شما از خودتان سزاوارترم» چيست؟ اگر پيامبر ميخواست بگويد که هر که مرا دوست دارد علي را دوست بدارد، چرا گفت: «آيا من به شما از خودتان سزاوارتر نيستم؟»بنابراين، چنين برداشتي نادرست است و تفسير درست اين است که معناي «مولا» همان است که در ابتداي خطبه آمده است، يعني همان معنايي که از عبارت «آيا من به شما از خودتان سزاوارتر نيستم»، ميفهميم. همان معنا را از جمله «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» ميفهميم. اين يک معناي روشن و عرفي است که هر عربي بدون نياز به اين بحثها و شبهههاي سست و بيپايه درک ميکند.بنابراين، معناي درست حديث و خطبه غدير اين است که مقام و منصبي که پيامبر به فرمان خداوند در روز غدير به علي عطا کرد، همان مقام و منصبي است که خود ايشان به حکم ايه «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» در طول زندگي داشت و معنايي که از آيه شريفه «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» ميفهميم، همان معنايي است که از حديث «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» ميفهميم. يعني موضوع آيه شريفه توسعه يافت. آيه ميگويد: پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و سيره پيامبر و خطبه ايشان ميگويد: «علي به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»در يک کلمه معناي آيه «اولي بالمؤمنين من انفسهم» چيست؟ معناي آيه اين است که اطاعت از پيامبر واجب است. يعني اگر نفس شما چيزي بخواهد ولي علي(ع) چيز ديگري بخواهد، بايد آنچه نفس شما وسوسه ميکند رها کنيد و خواسته علي را مقدم بداريد، همان گونه که قبلاً نيز به سخن محمد عمل ميکرديد. اين معناي روشن و قطعي حديث است. بنابراين، معناي «اولويت و برتري» يک معناي آن است در مقابل اطاعت خداوند و براي عملي ساختن اطاعت خداوند.در اينجا دوست دارم درباره کلمه «المولي» توضيحي دهم تا وارد بحث دوم شويم. اي رسول خدا! ما فهميديم منظور شما از جمله «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» در روز غدير چيست، فهميديم که منظور شما اين است که اطاعت از امام مانند اطاعت از پيامبر واجب است. و همان گونه که شما به ما از خودمان سزاوارتريد، علي نيز به ما از خودمان سزاوارتر است. حال ميخواهيم بدانيم معناي ولايت و مولا چيست؟ همان معنايي است که از آيه زير برميآيد: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءامَنواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛ وليّ شما تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که ايمان آوردهاند: همان کساني که نماز برپا ميدارند و در حال رکوع زکات ميدهند.» [مائده، 55]معناي «ولي» در اين آيه همان معناي «اولوا الامر» است که در آيه «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الامْرِ مِنكُمْ؛ خدا را اطاعت کنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز] اطاعت کنيد.» [نساء، 59]ولي، اولوالامر، مولا و اولي واژههاي مختلف براي يک معنا هستند. ما اين گونه ميفهميم و شاخصه و رمز مذهب ما همين است. اگر تنها بگوييم ما علي را دوست داريم هيچ کاري نکردهايم، زيرا دوست داشتن علي به خاطر آنکه يکي از اهل بيت است يک تکليف و واجب قرآني است، زيرا قرآن کريم فرموده است: «قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا الا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؛ بگو به ازاي آن [رسالت] پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي درباره خويشاوندان.» [شوري، 23] آيا علي از خويشان و ذو القربي نيست؟ مسلماً چرا. پس دوست داشتن ذوي القربي بخشي از اسلام است و هر که علي را دوست نداشته باشد، بدون ترديد کافر است.مسأله محبت و دوست داشتن امر مسلمي است که هيچ کس با آن مخالف نيست و مسلمانان همگي اهل بيت را دوست دارند. بحث در ولايت و مولويت و اولي الامر و ولي و اولي بودن از ديگران است. اين يک بحث اساسي است.3. عمل به پيام: آيا ما به آنچه فهميدهايم، عمل ميکنيم؟ قرآن کريم ميگويد: «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءامَنواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ؛ خداوند سرور کساني است که ايمان آوردهاند، آنان را از تاريکيها به سوي روشنايي به در ميبرد. و[لي] کساني که کفر ورزيدهان، سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند، که آنان را از روشنايي به سوي تاريکيها به در ميبرند.»[بقره، 257]معناي «ولي» و «اولياء» چيست؟ يعني کسي که به انسان فرمان ميدهد، او را نهي ميکند، برميانگيزد، بازميدارد و ....ولي و مولا در برابر برده است. موقعيت مولا چگونه بود؟ تصور کنيد. در زمانهاي قديم برخي از مردم برده بودند و برخي ارباب. مفهوم نوکر و اربابي چيست؟ يعني غلام و کنيز فرمان مولا را اطاعت ميکردند. اگر برده تجارتي ميکرد، جايي ميرفت، چيزي ميخواست يا برخوردي ميکرد، همه چيز بايد به فرمان مولا ميبود. يعني خاستگاه فعاليتها و گرايش و فعل و ترکهاي برده، فرمان مولاست. بنده بايد از مولا اطاعت کند، بايد از خداوند سبحان اطاعت کند، اين طور نيست؟ وظيفه بنده همين است و موقعيت مولا آن را اقتضا ميکند.قرآن ميخواهد بگويد: شما در کارها و رفتارها و خواب و بيداري و همه برخوردهايتان بايد فرمانبر خدا و پيامبر و علي باشيد. يعني چه؟ يعني اگر چيزي به ذهنت آمد و به چيزي ميل پيدا کردي بايد ببيني آيا خدا و پيامبر و اولوالامر از آن خوشنودند يا نه؟ اگر از آن خوشنود بودند آن را انجام دهي و اگر خوشنود نبودند، انجام ندهي؛ خواه آن را دوست داشته باشي يا نه. ما اختيار داريم که آن را انجام دهيم يا ندهيم.ما سخن پيامبر را شنيديم و درک کرديم. حال بايد به آن عمل کنيم. راهي جز عمل کردن پيش رو نداريم. به چه عمل کنيم؟ خداوند ميخواهد که شما تابع خواست و اراده و هوس و خودخواهي خويش نباشيد. از شما ميخواهد رها و آزاد نباشيد. بله در برابر خدا آزاد نباشيد، ماجراي امام صادق و «بشر» را براي شما نقل کردهام. امام روزي از جلو خانه او گذشت و صداي غنا و ساز و آواز و لهو و لعب شنيد. امام نزديک در خانه ايستاد و از خدمتکار پرسيد آيا صاحب خانه بنده است يا آزاد؟ خدمتکار گفت صاحب خانه آزاد است، نه بنده و بلکه خود بندههايي دارد. او «بشر» است که مردي ثروتمند و بينياز است. امام فرمود: آري اگر بنده بود از مولاي خود سرپيچي نميکرد. سپس اين آيه را خواند: «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءامَنوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ؛ آيا براي کساني که ايمان آوردهاند، هنگام آن نرسيده که دلهايشان به ياد خدا نرم [و فروتن] گردد.» [حديد، 16] و رفت. و خداوند متعال بشر را با اين تذکر هدايت کرد.بنابراين، بحث عمل کردن است، اي برادران! کافي نيست که تنها بگوييم وليّ ما خدا و پيامبر است و کساني که ايمان آوردهاند و نماز برپاميدارند و در حال رکوع زکات ميدهند. وليّ شما خداست، يعني چه؟ وليّ شما پيامبر است يعني چه؟ وليّ شما امام است يعني چه؟ شما وقتي ميخواهيد چيز بخوريد يا بياشاميد يا رفتاري داشته باشيد يا برخوردي کنيد، آن را بر اساس مصالح و خواست و هوس خود انجام ميدهيد يعني بر اساس اراده و آزادي خود رفتار ميکنيد. در اين صورت فرق ميان شما و غير شما چيست؟ شما ميگوييد علاوه بر آنکه مانند ديگران به ولايت خدا و ولايت پيامبر ايمان داريد، به ولايت علي نيز ايمان داريد. پذيرفتن ولايت خدا چه تأثيري بر شما دارد؟ پذيرفتن ولايت پيامبر و علي چه تأثيري بر شما دارد؟ انجام واجبات و دوري از محرمات کافي نيست، زيرا اينها اطاعت پروردگار است. اطاعت از پيامبر و اولي الامر چه ميشود؟بايد کارها، حرکتها و گامهاي ما برخاسته از ولايت و الهام گرفته از آن باشد. در اين صورت است که زندگي ما با زندگي ديگران متفاوت خواهد بود. و گرنه اينکه «علي ولي خداست» چه سودي دارد؟ اگر پنجاه هزار بار با زبان بگويي: «اشهد أن عليا وليّ الله» ولي قلب تو چنين شهادتي ندهد، اگر با زبان بگويي وليّ تو خدا و محمد و علي است ولي دست تو نگويد که ولي او خدا و پيامبر است، اگر گوش و چشم و پا و قلب و اعضاي بدن تو نگويند وليّ ما خدا و پيامبر و کساني که ايمان آوردهاند هستند، ديگر ولايت چه معنايي دارد؟ آيا اسم ولايت اثر دارد؟ اسم هيچ اثري ندارد برادران. من به خودم و شما در اينجا و هر جا ميگويم که دين در شکل کنوني آن، يعني دين اسمي و زباني، دين نيست و هيچ سودي ندارد و انسان را به سعادت و موفقيت نميرساند.ما امروزه چه بهرهاي از دين ميبريم؟ در عصر ما دين چه کارکردي دارد؟ آيا دين سرنوشت را تعيين ميکند؟ سرنوشت شما به دست خودتان است؟ اينکه امروز شما ثروتمند يا فقير، سربلند يا سرافکنده، کارمند يا بيکار هستيد به دست چه کسي است؟ امنيت کشور به دست شماست؟ آينده فرزندانتان در دست شماست؟ آينده خودتان چطور؟ تجارت شما؟ دارايي شما؟ باغ و بستان شما؟ خانههاي شما؟ ناموس و آبروي شما به دست شما است يا به دست کافران جهان؟کدام دين؟ دين در جهان معاصر چه سخني و چه پيامي دارد؟ نماز خواندن و روزه گرفتن پيام دين نيست، پيام و محتواي درست دين هنگامي است که زندگي شما را دين رهبري کند؛ آينده شما را دين تأمين کند؛ آبرو و ناموس شما را دين حفظ کند؛ جامعه شما بر پايه دين تشکيل شود؛ خط مشي شما را دين رقم زدند؛ و گرنه دين هيچ تأثيري نخواهد داشت. ما تنها کالبد و شبح دين را داريم و شبح هيچ کس را نميترساند و صورت و ظاهر هيچ کاري از پيش نميبرد، بايد دين را در درون خود پياده کنيم. نگوييد ديگران به دين عمل نميکنند. شما را به ديگران چه کار؟ميخواهم از تک تک شما بپرسم: کدام يک از حرکتها و اقدامات شما برخاسته از دين است؟ آيا غير از اين است که کارهاي ما از روي عادت است؟ نماز، روزه، فعاليت، نشست و برخاست، طرفداري، دشمني، محبت، رفاقت، مهرباني، خشونت ... کدام يک از اينها به خاطر دين است. آيا براي دين خشمگين ميشويد يا براي خودتان؟ يا براي خانوادهتان؟ يا براي دوستانتان؟ آيا به خاطر دين چيزي را دوست داريد يا به خاطر هوا و هوس؟ ... مشکل ما اينجاست.اگر اختيار ديگران را نداريم، اختيار خودمان را که داريم. آيا اختيار خودمان را نداريم؟ امتحان کنيم! تجربه کنيم! تمرين کنيم. از همين امروز تلاش کنيم و چند قدم راه برويم و حس کنيم که در وراي اين گامها خدا و رسول خدا و وليّ خدا هستند. گام به گام پيش رويم. بياييد حداقل ما دگرگون شويم. اين چه اسلامي است که ما با آن زندگي ميکنيم؟ بايد اثر ولايت در وجود ما جاري شود. بايد دلهاي ما به دست خدا دگرگون شود چرا که: «الله وليّ الذين آمنوا؛ خدا وليّ کساني است که ايمان آوردهاند.» بايد خدا را وليّ خود قرار دهيم به گونهاي که محرک و انگيزه ما در زندگي باشد يعني او ما را برانگيزد و با دارد. در اين صورت است که ميتوانيم خود را مسلمان بخوانيم و گرنه شکل دين چيزي جز عادت و بازيچه نيست.الآن ما تا حدي نماز ميخوانيم و کساني هستند که بيش از ما نماز ميخوانند ولي براي خدا نيست. براي غير خداست. کساني هستند که به عبادتهاي دشواري ميپردازند. برخي از متصوفه رياضتهاي روحي انجام ميدهند. کافراني هستند که مثلاً يکي از آنها چهل سال بر روي يک پا ميايستد. درباره اين گونه افراد نشنيدهايد؟ در هند وجود دارند. کساني هستند که بيش از ما عبادت ميکنند. نماز يعني چه؟ الآن ما نماز ميخوانيم، برخي از ما نيز با آن کاسبي ميکنيم و نماز استيجاري ميخوانيم. براي يک سال نماز صد و بيست ليره ميدهند. برخي از کساني که ميميرند پنجاه يا شصت سال نماز وصيت ميکنند. پول آن چقدر ميشود؟ آيا اسلام ما و دين ما اين است؟اسلام بايد محرک ما و همه وجود ما باشد. ما بايد در کارخانه اسلامي ساخته شويم. بايد هر يک از ما به انسان جديدي تبديل شود، يعني انسان مسلمان با انساني که از خدا و پيامبر و اولي الامر اطاعت کند؛ انساني که ولي او خداست و کساني که ايمان آوردهاند و در حال رکوع زکات ميدهند. بايد فعاليتها و گرايشهاي ما برگرفته از آنان باشد. اسلام اين است. تشيع اين است، دين اين است. ولايت اين است و گرنه ديني که چنين نباشد، هيچ نقشي و هيچ تأثيري ندارد.کدام يک از حرکتهاي دنياي معاصر برخاسته از دين است؟ کدام يک از موجهاي جامعه، کدام يک از تمدنهاي جهان، کدام تحول تاريخي، کدام يک از سيرهها و روشهاي ما، کدام لباس پوشيدن ما رنگ و بوي دين دارد؟ دين از صحنه زندگي ما غايب است. در زندگي عادي ما اصلاً حضور ندارد. تنها شبح و شکل و رنگ آن باقي مانده است. اگر نميخواهيم خود را بسازيم و اگر بر اساس دين حرکت نميکنيم، ديگر چرا آبروي دين را ميبريم؟ چرا دين را نادرست جلوه ميدهيم؟ دين صحيح اين است که هر يک از ما به محمد کوچک و علي کوچک تبديل شود و کار و تلاش کند. دين اين است و غير آن لغو و پوچ. راه بسته نيست. به هيچ وجه. ميتوانيم شروع کنيم و به تدريج بکوشيم تا ديگران را براي خدا دوست بداريم، با ديگران براي خدا دشمني کنيم. اندکي براي خدا کار کنيم، براي خدا از کسي طرفداري کنيم، اندکي صدايمان را براي خدا بالا ببريم و همه اين امور اين گونه پيش رود.صحبتهاي من روشن است برادران؟ بحث پيچيدهاي نيست. خدا و پيامبر و امام علي چه تأثيري در زندگي ما دارند؟ چه تغييري در زندگي ما پديد آوردهاند؟ چرا آنان را اولياء ميناميم؟ اولياء يعني چه؟ فرق ميان شما که به خدا و محمد و علي ايمان داريد و ديگر شهرونداني که ولايت علي را قبول ندارند يا به ولايت محمد ايمان ندارند، چيست؟ فرق کسي که به خدا ايمان دارد و با ديگر لبنانياني که به خدا ايمان ندارند، چيست؟ مثل ديگران راه ميرويم و رفتار ميکنيم، مثل ديگران ميخوريم و ميپوشيم مثل ديگران، طرفداري ميکنيم، بيزاري ميجوييم، دوست داريم. پس فرق ما با ديگران چيست؟ اگر چنين باشد، اسلام ما صورت و شبح و شکلي بيش نيست و چنين چيزي جايز نيست.شايد خودمان را دلخوش کنيم. درباره خودم نيز ميگويم تا به شما بيادبي نکرده باشم. ديگران را دلخوش کنيم که ما مسلمانيم، خدا را شکر. به قول ترکها: «مسلمان است، خدا را شکر».منظورم اين است که بايد به اسلام خود عمق و ريشه بدهيم. قلب اسلام ما ضعيف ميزند. وقتي با گناه يا کار زشتي روبهرو ميشويد و ميدانيد که خداوند از آن خوشنود نيست آيا حرارت بدن شما بالا ميرود يا نه؟ در حالي که اگر بشنويد کسي به شما دشنام ميدهد ..._ببينيد به کجا رسيدهايم و چطور دچار نوعي جمود شدهايم_ به مجرد آنکه به شما يا يکي از افراد خانوادهتان دشنام دهند احساس ميکنيد خون در رگهايتان ميدود، رنگ چهرهتان قرمز ميشود، خشمگين ميشويد، و دنيا برايتان دگرگون ميشود. اين نوع تأثير درست است ولي آيا اگر کسي در برابر شما به خدا ناسزا بگويد آيا آن را نشنيده نميگيريد؟ اگر کسي در برابر شما خدا را نافرماني کند، چه ميکنيد؟ آيا تغييري در خود حس ميکنيد؟ نه، به هيچ وجه! اينجا ديگر چنين تأثيري در ما به وجود نميآيد، پس در ما چيزي به نام اسلام وجود ندارد، يا به عبارت ديگر تنها نام اسلام در ما وجود دارد و از اسلام حقيقي بيبهرهايم.[در حديثي از پيامبر آمده است:] «سيأتي زمان علي امتي لايبقي من الاسلام الا اسمه و من القرآن الا رسمه؛ روزگاري بر امت من ميرسد که از اسلام جز نام آن و از قرآن جز نشان آن نميماند.» و الآن همان روزگار است. قرآن تنها شکلها و خطوطي است در کتابي که در گوشه اتاق گذاشته است. مگر نه اين است که امام علي(ع) فرموده است: من قرآن ناطقم آيا شما نيز ميخواهيد تجسم قرآن باشيد؟ اختلاقتان قرآني باشد؟ کارهايتان قرآني باشد؟ دلهايتان قرآني باشد؟ بايد اينچنين باشيد و اين همان چيزي است که او ميخواهد.بنابراين در برابر ما سه مرحله وجود دارد: شنيدن خطبه غدير، فهم آن و عمل به آن. در اين صورت است که همان گونه که اسلام فرموده است: «هر کس روز غدير را درک کند، در حالي که آن را شناخته و به آن ايمان پيدا کرده باشد، گويا فرشتگان با او دست دادهاند.» کي فرشتگان با ما دست ميدهند؟ کي به راه راست درميآييم؟ زماني که پشت سر امام علي حرکت کنيم. هر گاه علي وارد قلبهايمان شود و هر گاه وجود ما و دستان و پاهاي ما را به حرکت درآورد، آن گاه به عزت و سربلندي ميرسيم. نگوييد نميتوانيم، هر يک از شما نسبت به خودش توانايي دارد. از خودت شروع کن و پس از آن خداوند گشايش ميرساند.پس هر يک از ما ابتدا خود به عمل بپردازد و سپس فرزندانش را فراخواند و سپس يقين داشته باشد که پيروز است: «كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ؛ بسا گروهي اندک که بر گروهي بسيار، به اذن خدا پيروز شدهاند.» [بقره، 249]خداوند به ما توفيق دهد و از ما بپذيرد. و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته.