اگر می خواستم یک نفر را بر اساس ظاهرش برای مسوولیت گشت ارشاد انتخاب کنم، شاید او اولین نفر بود. هم خَلق او به این کار می خورد و هم خُلقش! آمد و شروع کرد به به صحبت کردن.
علي جعفرآبادي
1- اگر می خواستم یک نفر را بر اساس ظاهرش برای مسوولیت گشت ارشاد انتخاب کنم، شاید او اولین نفر بود. هم خَلق او به این کار می خورد و هم خُلقش! آمد و شروع کرد به صحبت کردن. با لحنی انتقادی و قدری پرخاشگرانه از کم تردد بودن غرفه ات انتقاد می کرد. هرچه من سعی می کردم برایش توضیح دهم که الان ساعت خلوتی است و ... راضی نمی شد. می گفت غرفه این اندیشه باید پر باشد. باید پر رفت و آمد باشد.
2- اگر من مسوول گشت ارشاد بودم و می خواستم بر اساس ظاهر آدم ها قضاوت کنم، حتما اولین نفر او را می گرفتم. اگر در اختیار من بود شاید از او می خواستم خیلی دور و بر غرفه نپلکد و زودتر خرید کند و برود. اما او آمده بود تا برای تو و اندیشه تو تبلیغ کند. چون در پناه اندیشه تو بود که دیده می شد. با کتاب هایت معرکه ای گرفته بود. از کتاب هایت دوتا دوتا برمی داشت و به این و آن توصیه می کرد.
3- تو گشت ارشاد بودی. می گشتی و خلق را با رفتارت ارشاد می کردی. غصه سیاه روزی آنان تو را سپید موی کرده بود: طبیبٌ دوارٌ بطبه!