امام موسى صدر، در تاریخ ۱۹فوریه ۱۹۷۵مطابق با ۳۰بهمن _۱۳۵۳در قالب خطبه
موعظه آغاز روزه، در کلیساى کبوشیین بیروت با موضوع ادیان در خدمت انسان
سخنرانى کرد.
به گزارش شفقنا، در این مراسم، که بزرگان مسیحیت لبنان در آن شرکت جستند، در بالاترین سطوح سیاسی و دینیِ طوایف مسیحی و به عنوان نماد «گفتگو و تعایش» از امام صدر تجلیل به عمل آمد.
شارل حلو، رییس جمهور اسبق لبنان، در این باره میگوید: «برای نخستین بار در تاریخ مسیحیت یک روحانی غیرکاتولیک در یک کلیسای کاتولیک و برای جمعی از مومنان در جایگاه موعظه سخن میراند. این اتفاق نهتنها اعجابانگیز بلکه موجب تامل و تفکر عمیق و درازمدت است.» اقدام بعدی امام دعوت از بزرگان مسیحیت برای ایراد خطبه های نماز جمعه بود، اما به سبب جنگ داخلی این برنامه تحقق نیافت.
«برای انسان گرد آمده ایم، که ادیان برای او آمده اند، ادیانی که یکی بوده اند و هرکدام ظهور دیگری را بشارت میداده است و یکدیگر را تصدیق میکرده اند. خداوند، به واسطه این ادیان، مردم را از تاریکیها به سوی نور بیرون کشید و آنان را از اختلافاتِ ویرانگر نجات داد و پیمودن راه صلح و مسالمت آموخت.
ادیان یکی بودند، زیرا در خدمتِ هدفی واحد بودند: دعوت به سوی خدا و خدمتِ انسان. و این دو، نمودهای حقیقتی یگانهاند.
و آنگاه که ادیان در پی خدمت به خویشتن برآمدند میانشان اختلاف بروز کرد. توجه هر دینی به خود آنقدر زیاد شد که تقریبا به فراموشیِ هدفِ اصلی انجامید. اختلافات شدت گرفت و رنجهای انسان فزونی یافت.
ادیان یکی بودند و هدفی مشترک را پی میگرفتند: جنگیدن در برابر خدایان زمینی و طاغوتها و یاری مستضعفان و رنجدیدگان. و این دو نیز نمودهای حقیقتی یگانه اند. و چون ادیان پیروز شدند و همراه با آنها مستضعفان نیز پیروز شدند، طاغوتها چهره عوض کردند، و برای دستیابی به غنائم از ادیان پیشی گرفتند و در پی حکم راندن بر ادیان به نام ادیان برآمدند، و اینگونه بود که رنج و محنت مظلومان مضاعف گشت و ادیان دچار مصیبت و اختلاف شدند. هیچ نزاعی نیست مگر برای منافع سودجویان.
ادیان یکی بودند، زیرا نقطه آغاز همه آنها، یعنی خدا، یکیست؛ و هدف آنها، یعنی انسان، یکیست؛ و بستر تحولات آنها، یعنی جهان هستی، یکیست! و چون هدف را فراموش کردیم و از خدمت انسان دور شدیم، خدا هم ما را به حال خود گذاشت و از ما دور شد و ما به راههای گوناگون رفتیم و به پارههای مختلف بدل گشتیم و در پی خدمت به منافع خاص خود برآمدیم و معبودهای دیگر، غیر خدا، را برگزیدیم و انسان را به نابودی کشاندیم.
اینک به راه درست و انسانِ رنجدیده بازگردیم، تا از عذابِ الهی نجات یابیم. برای خدمت به انسانِ مستضعفِ رو به نابودی گردِ هم آییم، تا در همه چیز و در مورد خدا یکی شویم، و تا ادیان همچنان یکی باشند.»
بر اساس گزارش منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی اندیشه، متن سخنرانی امام موسی صدر به این شرح است:
«خدایا، تو را سپاس میگوییم. پروردگارا، ای خدای ابراهیم و اسماعیل، خدای موسی و عیسی، خدای مستضعفان و همه آفریدگان!
سپاس خدایی راست که ترسیدگان را امان دهد، شایستگان را نجات دهد، مستضعفان را برتری دهد، مستکبران را فرونشانَد، شاهانی را نابود سازد، و دیگرانی را بر جایگاه آنان نشانَد. و سپاس خدایی را که درهم کوبنده جبّاران، نابودکننده ستمگران، دریابنده گریزندگان، انتقامگیرنده از سرکشان و فریادرس دادخواهان است.
خدایا، تو را شکر میگزاریم که ما را به عنایتت موفق داشتی، و به هدایتت گردآوردی، و با مهربانیت دلهای ما را یکی کردی.
ما، هماینک، در پیشگاه تو، و در خانهای از خانههای تو، در ایامِ روزه، به خاطر تو، گرد آمده ایم.
دلهای ما به سوی تو پر میکشد، و خردهای ما نور و هدایت را از تو میگیرد. تو ما را فراخوانده ای تا در کنار یکدیگر در خدمت به خلق گام برداریم و بر کلمه سواء برای خوشبختی بندگانت اتفاق کنیم. به سوی درگاهت روی آورده ایم و در محراب تو نماز گزارده ایم.
»لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنکُم شِرعَةً و مِنهاجا و لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ اُمَّةً واحِدَةً و لکِن لِیَبلُوَکُمْ فی مآ ءاتکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ« )) (۴۸ :۵برای هر گروهی از شما شریعت و روشی نهادیم. و اگر خدا میخواست همه شما را یک امت میساخت. ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است بیازمایدتان. پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید. همگی بازگشتتان به خداست).
در این لحظه، در کلیسا، در ایام روزه، در مراسم وعظ دینی و بنا به دعوت مسئولان متعهد، حاضر شدهام. اینک خود را در کنار شما مییابم: هم اندرزگو و هم اندرزپذیر؛ با زبان خود سخن میگویم و با قلب خود میشنوم. تاریخ گواه ماست. بدان گوش فرامیدهیم. و تاریخ شنوای ما نیز هست. تاریخ گواه لبنان است. شهرِ بیدار، شهرِ انسان، وطنِ رنجدیدگان و پناهگاه ترسیدگان. در این شرایط، و در این افق بلند، میتوانیم شنوای پیامهای اصیلِ آسمان باشیم؛ زیرا ما به سرچشمه ها نزدیک شده ایم:
این حضرت مسیح است که فریاد میزند: «هرگز! هرگز محبت خدا با دوست نداشتن انسان جمع نمیشود!» و صدای او در جانها میپیچد و ندایی دیگر از پیامبر رحمت اوج میگیرد که: «هرگز به خدا و روز واپسین ایمان نیاورده است کسی که سیر به بستر خواب رود اما همسایه اش گرسنه باشد» (بحار الانوار، ج ۷۲ص۳۶۲)
و هر دو صدا در بستر زمان هم آوا بوده اند، تا آنکه پژواک آنها بر زبان پاپ بزرگ ظاهر میشود که به مناسبت روزه میگوید: «مسیح و انسانِ فقیر، شخصی واحدند.» و در نامه معروفش به نام »پیشرفت ملل« برای کرامت انسان خشمگین میشود و مانند مسیح در معبد میگوید: «این تجربه سترگی است که با قدرت، اهانتهایی که در حق کرامت انسانی روا داشته میشود پایان پذیرد» و باز میگوید: «نظامهای ستمگر منحطترین نظامها از نظر ارزشهای انسانیاند، که با سوء استفاده از جایگاه حکومت و پایمال کردن حقوق کارگران و شکستن پیمانها پا گرفتهاند»
آیا این ندای پاک، با آنچه درباره مقصود اصلی، یعنی خدا، در متون معتبر اسلامی آمده است، تفاوت دارد؟ «من- یعنی خدا- نزد شکسته دلانم هستم؛ آنگاه که مریضی را عیادت، فقیری را یاری، و حاجتِ نیازمندی را روا میکنی، من نزد آنانم»
اما درباره وسیله نیل به آن مقصود: خدا هر کوششی را برای بهپا داشتن حق و یاری ستمدیده تلاشی در راه خودش و چونان نماز در محراب عبادتش دانسته است. او خود عهده دار یاری و نصرت است.
از خلال این گواهیها به انسان برگردیم تا نیروهای ویرانگر و متلاشی ساز انسان، این عطیه الهی، را بشناسیم؛ انسان! مخلوقی که بر صورت و صفات خالقش آفریده شده است! خلیفه خدا بر روی زمین! غایت هستی! آغاز و فرجام اجتماع! و حرکت آفرین تاریخ! انسان برابر است با مجموع نیروها و توانایی هایش؛ با آنچه مورد تأکید ادیان و تجربه های عملی است: اینکه برای انسان جز تلاش او چیزی نمیماند؛ و کارها جاودانه اند؛ و انسان به جز شعاع ها و پرتوافکنی هایش در زمینه ها و افقهای گوناگون، با چیزی برابر نیست. از این رو، هر قدر تواناییهای انسان را محترم بداریم، به همان اندازه او را تکریم و جاودانه کرده ایم. اگر ایمان یا بعد آسمانی اش به انسان درک و همّتی نامتناهی میدهد و او را همواره امیدوار نگه میدارد، اسباب را در نظرش بی اعتبار میگرداند، نگرانیِ او را برطرف میکند، و او و دیگر انسانها، و او و دیگر موجودات را هماهنگ میسازد، و او را، هم از جلال و شکوهمندی و هم از جمال و زیبندگی بهره مند میسازد، همین ایمان، با بعد دیگرش، میکوشد که از انسان صیانت کند و تأکید دارد که ایمانِ بدون التزام به خدمتِ انسان واقعیتی ندارد.
باید همه نیروهای انسانی و نیروی همه انسانها را حفظ و تقویت کرد. از این روست که اصل کمال طلبی، از اولین رسالتها، تا پیام اخیر پاپ، مورد تأکید بوده است: «باید پیشرفتی اصیل و کامل در کار باشد؛ یعنی همه انسانها، با تمام تواناییهای انسانیشان، به پا خیزند». به همین جهت است که میبینیم، سرقت را ادیان حرام دانسته اند. (و امروز به صورت استثمار و احتکار درآمده است و، در پوشش پیشرفت صنعتی یا تأمین نیازهای ساختگی، موجه شمرده میشود.) امروزه نیازها برخاسته از ذات انسانها نیست، بلکه، به یاری تبلیغاتِ وابسته به ابزارها و قدرتهای تولیدی، واقعی وانمود شدهاند. و این گونه میبینیم نیروهای مختلفی که مانع تواناییهای انسان اند و آنها را نابود یا پراکنده میگردانند، تحولی عمیق یافته اند. با این حال، اساس و بنیاد این نیروهای ویرانگر ثابت باقی ماندهاند، هرچند که شکلها تغییر کرده و تحولاتْ فزونی یافته است.
مثلا دین با دروغ و دورویی و نیز غرور و تکبر درافتاده است، و چون به صورت بنیادین به این خصلتها مینگریم، میزان تأثیر منفی آنها را بر تواناییهای فرد و جامعه به دست می آوریم. دروغ حقایق و ظرفیتهای آماده تبادل میان انسانها را واژگونه و ناشناخته میگرداند، پس تبادلها و تواناییها مشوه و معطّل میمانند.
کبر و غرور توانائیِ انسان را سرکوب میکند. زیرا آدم مغرور حس میکند که به مرتبه خودکفایی رسیده است، لذا از داد و ستد بازمیایستد و از تکامل بازمیماند و مردم نیز از اقتباس از او و کامل شدن به واسطه او دست میکشند، و این یعنی مرگ تواناییها و ظرفیتها.
آزادی حال و هوای متناسب با رشد نیروها و موهبتهای انسانی است. آزادی که همواره در معرض تجاوز قرار دارد و به بهانهه ای مختلف از انسانها سلب میشود، اصل و اساس و سرچشمه همه تواناییها است. نزاعها و برخوردها غالبا برای نیل به آزادی یا حفظ آن بوده است. نبود آزادی، فرد و جامعه را به بندِ محدودیتهای اعمال شده توسط غاصبان آزادی میکشد و، در نتیجه، انسانها به محدودیت و نقص در تواناییها دچار میگردند. آنگاه که بنا به ایمانمان میکوشیم مانع سرکشیِ این نیروی ویرانگر شویم، در حقیقت، از توانایی و کرامت انسان دفاع میکنیم.
قالبهای سلب آزادی در گذر زمان تغییر یافته است. گاهی به صورت استبداد، گاهی به صورت استعمار، گاه به صورت نظام ارباب و رعیتی، گاه به صورت تروریسم فکری و ادعای قیمومت بر مردم و نابالغ انگاشتنِ قدرتِ فکریِ آنان، گاه به صورت استعمار نو و گاه به صورت تحمیل مواضع بر افراد یا ملتها رخ نموده است. فشارهای اقتصادی، فرهنگی و فکری، از مظاهر همین تضییقات است. سیاستِ محروم کردن برخی از مردم از فرصتها، نگاه داشتنِ مردم در جهل و بیسوادی، و محروم کردن مردم از بهداشت و فرصتهای تحرک و توسعه، همه و همه از شکلهای مختلف سلب آزادی و در هم کوباندن توانمندیِ انسان است.
همینطور است تمام نیازهای انسانی، که به قیمت نادیده گرفتن نیازهای دیگرِ انسان تقویت میشوند. شهوتها یکی از این نیازهایی است که رشدی ناموزون یافتهاند. هر نیازی در انسان انگیزهساز و حرکتآفرین است. ولی اگر به قیمت مغفول ماندن دیگر نیازها رشد یابد، فاجعه آفرین خواهد بود.
و این، منشاَ مسئولیتِ بزرگ ما در برابر قدرت، ثروت، شهوت، مقام و دیگر امکانات واقعی انسانها است. اگر ایمانی که میان خدا و انسان ارتباط و حضوری مستمر پدید می آورد مبنا و اساس تمدن جدید نباشد، با تمدنی شکننده روبه رو خواهیم شد. هنگامی که تاریخ تمدن را مدّ نظر قرار میدهیم، با رشد یک جانبه انسان در ابعادی خاص روبه رو میشویم. سیاست، مدیریت، بازار و آبادانی، اگر بر پایگاه ایمان استوار نباشد، رشدی ناهماهنگ مییابد و به استعمار، منازعات، بازاریابیهای جدیدِ فرصت طلبانه، و حاکمیتِ صلحِ مسلحانه و مقولاتی از این دست منتهی میشود، و زندگی انسان میان جنگهای سرد و گرم نوسان مییابد.
حبّ ذات یا خویشتنخواهی، که مایه و پایه کمال خواهی انسان است، آنگاه که خودپرستی را در فرد بسط دهد، مشکل آفرین میگردد.
جنگها، تبعیض نژادی، تحقیر دیگران، و نزاع شدید در هسته های مختلف جامعه، از خانواده تا جامعه بینالملل، همه نزاعهایی هستند که علتشان یکی، و چند و چونشان متفاوت است. این نزاعها که جزءِ بنیادین خلقت تلقی شده است، حاصل تبدیل خویشتن خواهی به خویشتن پرستی است. انانیت و خودخواهیِ فرد در یک گروه نیز همین تأثیر منفی را دارد. گروهها و جوامع برای خدمت به انسان شکل گرفته اند. طبع انسان مدنی و اجتماعی است. انسان موجودی است با دو بعد شخصی و اجتماعی. مشکل انسان در صورتهای مختلفی بروز میکند: از خودخواهی فردی، خودخواهی خانوادگی، خودخواهی قبیلهای، به خودخواهی طائفه ای و مذهبی، که ارزشهای آسمانی را به خصوصیات زمینی تبدیل و دین و مذهب را از محتوایش تهی میکند، و علوّ و مدارا را از بین میبرد، همان فرقه گرایی که ارزشهای والا را وسیله سوداگری قرار میدهد و سرانجامْ به ملی گرایی خودخواهانه میرسد.
وطن دوستی نیز، که از شریفترین احساسات انسانی است، میتواند به نژادپرستی بدل شود؛ تا جایی که فردْ وطنش را، به جای خدا، در مقام پرستش قرار میدهد؛ و حاضر میشود عظمتِ وطنش را بر ویرانه های اوطان دیگران، و تمدنش را بر خرابه های تمدنهای دیگر بنیان نهد، و سطح مردمش را به بهای فقیر شدن دیگر ملتها بالا برد. نازیسم، که جهان را چند بار به آتش کشیده است، نمونه آشکار نژادپرستی است. این خودخواهیها، در اصل، احساساتی سازنده بودند، اما، به مرور و به دلیل رشد ناهماهنگ، ویرانگر شدند. خویشتن خواهی، فامیل و قبیله دوستی، وطن خواهی و وابستگیهای قومی، اگر در چارچوب مرزهای درست خود باقی بمانند، گرایشهای مثبت و سازندهای در زندگی انسانها خواهند بود.
اکنون میتوانیم به عنوانی که برای این سخنرانی برگزیدهایم، بازگردیم:
انسان، در تأمین نیازها و بهرهگیری از تواناییهایش، باید با جامعه خود هماهنگ باشد. هر نیازی که به هزینه نادیده انگاشتن دیگر نیازها تأمین و تقویت شود، وِزر و وَبال خواهد شد. هر حقی که به بهای نادیده انگاشتن حقوق دیگر افراد رشد کند، وزر و وبال خواهد شد. هر گروهی که به بهای نادیده انگاشتن حقوق دیگر گروهها رشد کند، مصیبت خواهد آفرید.
لبنان سرزمینِ ماست؛ سرزمینی که انسانِ آن اولین و آخرین سرمایه آن است؛ انسانی که عظمت لبنان را با هجرت، اندیشه و تلاشهایش پدید آورده است. چنین انسانی را در این کشور باید صیانت کرد.
اگر کشورهای دیگر، پس از انسان، سرمایه های دیگری دارند، سرمایه ما در لبنان، پس از انسان، باز همان انسان است. از این رو، تلاش ما در لبنان، از عبادتگاهها تا دانشگاهها و دیگر مراکز، باید صَرفِ صیانت از انسان لبنان، همه انسانها و همه ابعادِ انسان در مناطقِ مختلفِ لبنان گردد.
اگر بخواهیم از لبنان صیانت کنیم، اگر بخواهیم به اقناع حس ملی خود بپردازیم، و اگر بخواهیم به حس دینی خود پاسخ دهیم، باید انسانِ لبنان و همه تواناییهایش را پاس بداریم. محرومیت لبنان ناشی از سوءِ تدبیر است و همگان در این زمینه مسئولاند. سختگیری در راه انسان، در حد نیاز، به شرط هتک نشدن انسانیتِ انسان، مجاز است.
حضار گرامی، مناطقی که ما و مردم لبنان در آن زندگی میکنیم، چونان خود مردم لبنان، امانتی هستند در اختیار ما و مسئولان. جنوب و دیگر مناطق امانتهایی هستند که بنا به فرمان خدا و خواست وطن باید حفظ شوند. از این رو باید سریعا، با اندیشه و عمل درست و آزادانه، این مسئولیت را ادا نمود. اندیشه خطا و کارکردِ خطا دو خیانت به همراه دارند: خیانتِ ارتکاب فساد، و خیانتِ پایمال کردن فرصت دیگران و به هدر دادن اموال و حقوق عمومی.
لبنان کشور انسان و انسانیت است که واقعیت آن در قیاس با دشمن آشکار میشود، آنگاه که میبینیم دشمن جامعه نژادپرستی ایجاد کرده است که به کار ویرانی و تفرقه در همه ابعاد فرهنگی و سیاسی و نظامی آن اشتغال دارد، تا جایی که به خود گستاخی تحریف تاریخ و یهودی کردن شهر قدس و تخریب آثار تاریخی آن را میدهد.
بنابراین، وطنمان را، نه تنها به خاطر خدا و انسانِ آن، که برای تمامیِ بشریت، و برای نمایاندن چهره مبارزه گرِ حق، در برابر آن چهره دیگر، باید حفظ کنیم.
ما اینک خود را در برابر فرصتی طلایی یافتهایم، در برابر فصلی نو که در این شب برای ما و لبنان آغاز شده است، و در برابر صحنهای که در تاریخ و در پهنه گیتی همتایی ندارد.
ای مردان و زنان مومن، باید برای انسان، همه انسانها، انسانمان در بیروت، جنوب، عکا، حومه بیروت، کرنتینا و حیالسلم، با یکدیگر همدل و همنوا شویم.
این انسان جزیی از این فرصت، بخشی از این حرکت، و به دور از هرگونه انزوا و طبقه بندی است. پس انسانِ لبنان را پاس میداریم، تا نگاهبان این کشور، که امانت تاریخ و امانت خداوند است، باشیم.»