الهونی در مصاحبه با الحیاه ادعا کرده بود که امام صدر به شهادت رسیده است؛ چرا که باجناق او که خلبان ویژهٔ قذافی بوده است، چهار سال پس از آن در حادثهای هوایی کشته شده است!
غسان شربل با انتشار مصاحبهٔ الهونی و سپس شلقم نشان داد که بدون استناد به مدارک متقن خبرپراکنی میکند؛ امری که میتواند بر حیات و سرنوشت امام صدر تأثیر نامطلوب بگذارد و خواسته یا ناخواسته راه را برای سناریوهای جدید ربایندگان امام صدر و همراهاناش و پیچیدهتر شدن فهم سرنوشت و به مخاطره انداختن حیات آنان هموار کند.
الهونی در مصاحبه با الحیاة ادعا کرده بود که امام صدر به شهادت رسیده است؛ چرا که باجناق او که خلبان ویژهٔ قذافی بوده است، چهار سال پس از آن در حادثهای هوایی کشته شده است! ربط قتل الیازجی با شهادت امام صدر را وی این گونه بیان کرده بود که باجناق او پس از مأموریتی برای حمل پیکر امام جهت دفن در سبهاء، برای از میان رفتن تمامی آثار جرم و شاهدان آن، کشته شده است. برادر خلبان یاد شده، از طرابلس با غسان شربل تماس گرفت که این سخن درست نیست و کسی از خانوادهٔ الیازجی از راز ادعایی الهونی آگاه نیست؛ اما غسان شربل حاضر نشد سخن خود را پس بگیرد و تلویحاً فشار بر خانوادهٔ الیازجی را علت تکذیب دانست؛ این در حالی است که منطقاً جایی برای فشار برای تکذیب سناریویی که از قضا همان سناریوی قذافی و عوامل اوست، باقی نمیماند و خانوادهٔ الیازجی با تکذیب قول الهونی خطری را به جان خریده بودند. به هر حال، آن خبر به سرعت منتشر شد و در بیشتر سایتهای عربی و فارسی بازتاب یافت. در همان زمان امام صدر نیوز یکی از معدود سایتهایی بود که به تفصیل سخنان الهونی را نقد و خطاهای آن را روشن کرده بود.
اینک، الهونی در مصاحبهٔ مجددی با هفته نامهٔ ی لبنانی الشراع (شمارهٔ ویژهٔ ۷۸)، سه سناریوی جدید برای توجیه شهادت امام صدر پیشنهاد کرده است. اما مهمتر از این سناریوهای متعارض، اعتراف شرم آور او به دروغپردازی عامدانه در مصاحبه با الحیاة است. وی در پاسخ به حسن صبرا خبرنگار الشراع، در باب علت تغییر نظراش و پیش نهادن سناریوهای جدید به جای سناریوی مطرح شده در الحیاة با وقاحت و گستاخی تمام میگوید: «من برای اینکه ماجرای باجناقام خلبان نجم الدین الیازجی زنده بماند، به عمد آن را به ماجرای مهمی مانند قضیهٔ امام صدر ربط دادم!»
در پرسش خبرنگار الشراع نکاتی وجود دارد که در الحیاة به روشنی گفته نشدهاند و به نظر میرسد بر آمده از گفتوگوهای وی پیش از مصاحبه با الهونی است. جمع بندی حسن صبرا از گفتههای الهونی نکات تازهای دارد. در حالی که الهونی در الحیاة گفته بود که باجناقاش پیکر (مفروض) امام صدر را به سبهاء جهت دفن منتقل کرده بود، خبرنگار الشراع میگوید «باجناق شما، نجم الدین الیازجی امام صدر و همراهاناش را (زنده) با هواپیما به صحرا منتقل کرده است و در صحراء نیروهای اطلاعاتی لیبی آنا را به شهادت رسانده (و دفن کرده)اند. الیازجی نخست، موضوع را نمیدانسته، ولی بعداً آگاه شده و بعدها دستگاه اطلاعاتی لیبی از کشف راز (قتل امام صدر) به دست او مطلع شدند و او را کشتند.»
این روایت از آنچه الهونی در الحیاة به غسان شربل گفته تفاوتی بنیادین دارد که از شیوهٔ انتقال (مفروض) امام صدر توسط الیازجی تا زمان و مکان را در بر میگیرد. در هر دو روایت تاریخی ذکر نشده است. در الحیاة الهونی مدعی انتقال پیکر است؛ اما در الشراع خبرنگار انتقال امام و همراهان را در حالی که زنده بودهاند به او نسبت میدهد و مشخصاً از سبهاء نام نمیبرد. الهونی نه تنها به این تغییر در داستان جعلی خوداش واکنش نشان نمیدهد، بلکه با گستاخی تمام و خندهٔ مرموزی میگوید که «ضرورت اداب و ترتیبی دارد». مراد او از ضرورت چیست؟ و چرا دروغ گویی قسمتی از این ضرورت است؟ آیا سرنوشت باجناق او -که حتی در مرگ او هم تردیدهای جدی وجود دارد- از سرنوشت امام موسی صدر مهمتر است؟ چرا او در الحیاة درجهٔ نظامی باجناقاش را ذکر میکند و بر پرواز آخر او از فرودگاه نظامی المعتیقة در حومهٔ طرابلس تأکید میکند و سپس در الشراع تأکید میکند که او خلبان غیرنظامی بود؟ خوانندهای در زیر این مطلب نوشته که هواپیمای یاد شده در سوریه پنهان نگه داشته شده است! یعنی حتی اصل سقوط هواپیمای الیازجی و مرگ او هم فرضی است. وانگهی در دیدار الیازجی با الهونی -که آن سالها کارهای نبود و خود در تبعید بود- باز سخنی از امام صدر نیامده و گفتهٔ الهونی حدسی بیپایه و اساس متفن است.
با توجه به این اعتراف هولناک به دروغگویی تعمدی که اگر در دادگاهی بیان میشد مجازات درخوری داشت، دیگر اعتباری برای دیگر سناریوهای الهونی و گفتههای پیشین او در الحیاة و گفتههای تازهٔ او در الشراع باقی نمیماند. اما متأسفانه با توجه به درج و تکرار این سناریو در دیگر سایتهای عربی و فارسی، بدون توجه به اعترافهای وی بر دروغ گوییاش، از باب ضرورت اصلاح این روند، امام صدر نیوز به بازگویی سناریوهای تازهٔ الهونی و نقل و نقد اجمالی آنها میپردازد.
الهونی در مصاحبه با الشراع سه سناریوی تازه را پیش میکشد:
به روایت الهونی دو دیدار بین قذافی و امام صدر و همراه اناش در طول سفر اخیر امام صدر روی داده است در دیدار اول در طرابلس، میشود در دیدار نخست، اختلافی بین قذافی با امام صدر پدید میآید، اما تفاهمی حاصل نمیشود، اما حادثهای نیز روی نمیدهد. این اختلاف دو وجه دارد:
نخست وجه دینی و فقهی: عدم همراهی امام صدر با قذافی در باب نسخ و الغاء احادیث نبوی و رد و انکار اجتهاد نزد شیعیان؛ در وجه سیاسی و مالی: قذافی با منت گذاشتن بر امام صدر به وی میگوید که من به شما پول میدهم تا با اسرائیل بجنگید و در برابر آن مقاومتی را سامان بدهید؛ پول نمیدهم تا با سازمانهای فلسطینی محالفت کنید؛ پولهای زیادی به لبنانیها دادهام ولی اکثرشان پول را برداشتهاند و دزدیدهاند و در مسائلی که ارتباطی با مبارزه با اسرائیل ندارد، هزینه کردهاند. امام صدر هم در پاسح به قذافی میگوید: ما از تو حتی یک قروش هم نگرفتهایم (یا نمیگیریم)؛ اگر به ما کمکی کنی ما پول را برای کمک به لبنانیها و به ویژه اهالی جنوب صرف خواهیم کرد که با دشمن صهیونیست رویارو هستند و هیچ کس یاریشان نمیکند. این جدا از مسألهٔ تسلط فلسطینیان بر جنوب لبنان و اهانت به اهالی جنوب و نادیده گرفتن کرامت آنان است. اگر کمکی به مردم برای ماندن و پایداری در سرزمینشان شود، این هم نوعی مقاومت میهنی است.
در دیدار دوم که در زادگاه قذافی در سرت روی میدهد، افسر بلندپایهای به نام ابوالقاسم الغانقة امام و همراهاناش را برای دیدار با قذافی همراهی میکند. الهونی وی را از هولناکترین شکنجه گران لیبی معرفی میکند که به سبب فساد مالی و روابط ویژهاش با قذافی، مهره و آلت دست او برای شکنجهٔ معارضان و تشفی خاطر قذافی بود. وی از اهالی الزوایة است و اکنون در طرابلس با بیماری روزگار میگذراند. این فرد امام صدر و همراهاناش را با دستان بسته به چادر و حیمهگاه قذافی در سرت میآورد. امام صدر با خشم، بر موضع حود پافشاری میکند و قذافی را تکفیر میکند و میگوید: تو بیرون از دین و مذهب و جامعهٔ مسلمانانی! قذافی هم به غانقة دستور اعدام هر سه را میدهد و هر سه نفر در برابر قذافی اعدام میشوند و در سرت دفن میشوند.
در دیدار در سرت و در درون چادر قذافی، اختلافی میان امام صدر و قذافی روی میدهد و بحث بالا میگیرد و هیچ کدام از سخنشان بر نمیگردند. قذافی که در در آغاز مرحلهٔ خودخداانگاری و اعتقاد به رهبری و پیامبری و رسالت آسمانی خود بود … و در حالی که از اینکه کسی او و آراءاش را به هیچ بیانگارد منفعل و ناراحت بوده، نگهبان بیرون چادر را فرا میخواند که بگیریدشان (خذوهم) نگهبان که شدت عصبانیت قذافی را میبیند به گمان اینکه قذافی دستور کشتن آنان را صادر کرده است، هر سه نفر را گرفته و اعدام میکند و در نقطهٔ دوری دفن میکند. فردای آن روز، هنگامی که قذافی میخواهد با امام صدر مجددا دیدار کند، و به همان نگهبان دستور احضار آنان را میدهد، در مییابد که هر سهٔ آنان کشته شدهاند. قذافی در واکنش به این حادثه دستور میدهد تا افسر نگهبان یاد شده و تمامی شاهدان و شرکت کنندگان در این جنایت به منظور پنهان نگه داشتن ماجرا اعدام شوند. الهونی روایتی با شاخ و برگ بیشتری هم روایت میکند که در آن قذافی محاسن امام را برای اهانت و توبیخ وی میگیرد که نشان از اوج عصبانیت قذافی دارد.
الهونی در روایت دیگری در بیان احوال باجناق مفقود شدهاش، بار دیگر روایت الحیاة را تکرار میکند و فراموش میکند که در همین گفتوگو اصالت این روایت را انکار کرده است و بر دروغ بودن آن شهادت داده است. او پس از بیان دو روایت متعارض در باب سقوط هواپیمای الیازجی، میگوید: بر اساس پارهای اطلاعات دیگر، هواپیمای الیازجی از فرودگاه عقبة بن نافع در سی کیلومتری طرابلس در ح-الی که امام صدر و دو همراهاش را از زندان جنگی (نظامی) طرابلس به همراه ابوالقاسم الغانقة به سرت حمل میکرده است. الیازجی بعد از این سفر شوم ناپدید شده است و ممکن است که در سرت کشته یا ناپدید شده باشد. به گمان الهونی، این روایت از این جهت معتبر است که نشانی از هواپیمای ویژهٔ قذافی پس از آن یافت نشد. این در حالی است که همین دلیل میتواند نشانهای بر سقوط آن در دریا در روایت دیگر باشد. الهونی اینجا هم فراموش میکند که فردی که او به عنوان افسر مأمور قتل امام و همراهاناش معرفی میکند، هنوز زنده است.
در باب سناریوی رسمی لیبی مبنی بر سفر امام و همراهاناش به ایتالیا، او از دو نفر به نامهای سرهنگ محمد الرحیبی (نفر دوم دستگاه امنیت داخلی لیبی در آن زمان) و عبدالرحمان الشایبی نام میبرد که به سبب شباهت بسیار به امام صدر نقش وی را در ایتالیا بازی کردهاند؛ اینجا نیز الهونی نام هتل محل اقامت آنان را به اشتباه ذکر میکند.
نکتهٔ اصلی در تمام این سناریوهای احتمالی، فقدان جزئیاتی مانند زمان و مکان و نام افراد است و بیشتر نامها و داستانها حدسی و شفاهی و بدون سند قطعیاند. مهمترین دلیل نقض گفتههای الهونی اقرار او بر دروغ گویی عمدی پیشین و تعارض سناریوهای پیشنهادی اوست.
الشراع در پایان روایت الهونی، ملاحظاتی را بر آن وارد میکند که منصفانه اما ناکافی است. وانگهی با رویکردی که الشراع در نقل و بازتاب اقوال سست الهونی در روی جلد دارد، ناهمگون است و این فرض را به ذهن متبادر میکند که در فضای انتظار لبنان برای شنیدن خبری از امام صدر، منطق تجاری توجیه گر برکشیدن روایتهایی چنینی بر روی جلد الشراع باشد.
جملهای که الشراع به نقل از سفیر وقت لیبی در رم به سفیر لبنان در رم گفته شده است، شنیدنی است: شما شیعیان به بازگشت امام مهدی منتظر باور دارید؛ منتظر باشید شاید امام صدر همراه با او بیاید!
مصاحبهٔ الهونی با الشراع