هرچه به روزهای آخر نمایشگاه نزدیک می شویم سوال های مردم عجیب تر می شود! از کتاب های ننوشته امام صدر در موضوعات عجیب تا داستان های عجیب درباره سرنوشت امام.
مهدیه پالیزبان:
هرچه به روزهای آخر نمایشگاه نزدیک میشویم سوالهای مردم عجیبتر میشود! از کتابهای ننوشته امام صدر در موضوعات عجیب تا داستانهای عجیب درباره سرنوشت امام. این روزها افراد مختلف درباره کتابها، عکس وها و پوسترهای امام و طراحی غرفه نظر میدهند. این یعنی از غرفه امام موسی صدر انتظاراتی دارند. یعنی اینجا برایشان مهم است و دیده میشود.
یعنی اینکه ما باید بیشتر و بهتر کار کنیم. دیروز یکی دو پوستر از امام موسی به غرفه زدیم که چند نفری از ما سراغش را گرفتند. دوستان زیادی سراغ غرفه میآیند. از مخاطبان موسسه و دوستان یاران صدر، از شهرهای مختلف. اگر غرفه بزرگتر بود و برای حضور دوستان جا داشت، قطعا همیشه پر از مهمان بود و چه حیف که امسال فضای داخل غرفه خیلی کوچک است و امکان دعوت دوستان به داخل غرفه عملا نیست.
کتابهای جدید موسسه با استقبال خیلی خوبی مواجه شده، طوری که در این چند روز مجبور شدهایم چند بار کتابهای جدید بیاوریم. در یک روز پر ازدحام مانند دیروز، فضای داخل نمایشگاه واقعا غیرقابل تحمل میشود. گرمی هوا دیروز بشدت آزاردهنده بود.
عجیب اینکه مسئولان نمایشگاه و مدیران مصلی فکری برای تهویه بهتر شبستان، در مدت برگزاری نمایشگاهی که در اصل ویترین فرهنگی سالیانه ایران است نمیکنند تا لااقل اهل کتاب اسایش بیشتری داشته باشند. اما هیچکدام اینها سوژه این گزارش نیست. چیزی که باعث نوشتن گزارش امروز شد یک جمله از خانم صدر بود که امروز به غرفه سر زدند. بودن خانم صدر به غرفه رنگ و بوی آن را هم برای ما و هم مردم عوض میکند.
شاید برای دیگران حضور مدیر مجموعهشان آنان را به زحمت بیندازد اما برای ما بودن خانم صدر، دختر عزیز امام عزیزمان یعنی ارامش و اطمینان بیشتر. هرچند گاهی ناخواسته با حرف زدن از امام ایشان را به یاد انتظار ۳۳ سالهشان میاندازیم. مثل امروز که گفتم روز قبل آقایی گفته بود چرا امسال در غرفه روزشمار ربودن امام موسی صدر را نداریم و فقط عدد سالهای اسارات را نوشتهایم.
وقتی خانم صدر مکثی کرد و گفت: فکر نمیکردیم امسال هم روزشمار لازم باشد، تازه فهمیدم چه گفتهام و چه داغی را تازه کردهام. یاد روزهای ملتهب بهمن و اسفند افتادم که حوادث لیبی همهمان را امیدوار کرده بود که دیگر امام صدر میآید و میبیتیم.
آن روزها واقعا امیدوار بودیم که روزهای انتظار به بهار نمیرسد، چه برسد به اواسط آن. حالا هم به جای فکر کردن به نمایشگاه سال بعد و غرفهاش، به آمدن امام فکر میکنیم و دعا میکنیم امسال و این نمایشگاه آخرین باری باشد که بدون او میگذرد.